گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

تا جمالش دیده ام حیران شدم

همچو زلفش بی سر و سامان شدم

آفتاب حسن او چون رو نمود

من چو سایه از میان پنهان شدم

جام درد و دُرد عشقش خورده ام

مبتلای درد بی درمان شدم

مطرب عشاق شعری خوش بخواند

من به ذوق آن غزل رقصان شدم

در خرابات مغان مست و خراب

همدم ساقی میخواران شدم

نقد گنج عشق او دادم از آن

ساکن کنج دل ویران شدم

بندهٔ سید شدم از جان و دل

در دو عالم لاجرم سلطان شدم

 
 
 
عطار

تا ز سر عشق سرگردان شدم

غرقهٔ دریای بی پایان شدم

چون دلم در آتش عشق اوفتاد

مبتلای درد بی درمان شدم

چون سر و کار مرا سامان نماند

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
جیحون یزدی

تن نهادم پای تا سرجان شدم

جان چه باشد جملگی جانان شدم

وفایی مهابادی

پای بند نفس نا فرمان شدم

زیر بار ذلت و عصیان شدم

ادیب الممالک

باری اندر دین چو من حیران شدم

درهمه راه و رهی پویان شدم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه