تا بود عشق تو بود من عاشق تو بودم
من عاشق قدیمم کی بود تا نبودم
گم گشته بودم از خود در گوشهٔ خرابات
عشقت دلیلم آمد راهی به خود نمودم
از عشق چشم مستت جام شراب خوردم
دستار عقل سرکش عشقت ز سر ربودم
کردم ز اشک ساغر این خرقه شست و شوئی
گر زاهدی و تقوی کاری نمی گشودم
در دیده های خوبان حسن رخ تو دیدم
وز گفتهٔ لطیفان آواز تو شنودم
از دیر و کعبه ما را کاری نمی گشاید
این هر دو آزموده بسیار آزمودم
سید به جز خیالت نقشی دگر ندیده
تا رنگ زنگ هستی از آئینه زدودم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق و شوریدگی شاعر به معشوق خود است. او با یادآوری عشق قدیم و احساس گمشدگی در دنیای بینهایت، به قدرت عشق اشاره میکند که او را به خود بازگردانده است. شاعر از شراب عشق میگوید و به آثاری که این عشق بر عقل و تصمیماتش گذاشته، اشاره میکند. او در جستجوی حقیقت و عشق واقعی به مقامات مذهبی و مکانهای مقدس پرداخته و به این نتیجه رسیده که جز عشق معشوق، چیز دیگری حقیقت ندارد. در نهایت، شاعر تأکید میکند که هر چه در این دنیا دیده، فقط تصویر عشق او بوده و با زنگهای فریبنده این دنیا خداحافظی کرده است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که عشق تو وجود داشت، من عاشق تو بودم. من همچنان عاشق قدیم خودم هستم. کی بودم وقتی که نبودم؟
هوش مصنوعی: درگیر عشق تو شده بودم و در میان شلوغی و بینظمی زندگیام گم شده بودم، اما ناگهان دلیلی پیدا کردم که دوباره به خودم برگردم و راهی برای بازیابی خودم پیدا کردم.
هوش مصنوعی: از عشق چشمان زیبایت شراب عشق را نوشیدم و همچنین عقل و اندیشهام را به خاطر شدت عشق تو از سرم برداشت.
هوش مصنوعی: من از اشکهای خود این خرقه را شستم و پاک کردم. اگر زاهد و پارسا بودم، هیچ کاری از پیش نمیبردم.
هوش مصنوعی: در نگاه زیبای دوستان، چهره تو را دیدم و از سخنان دلنشینشان آواز تو را شنیدم.
هوش مصنوعی: نه از گذشتههای دور و نه از کعبه، هیچکدام راهی برای ما نمیگشایند. به تجربه دریافتهام که هیچیک از اینها کارایی ندارد.
هوش مصنوعی: من جز خیال تو هیچ نشانی از دیگران ندیدهام، تا زمانی که تصویر زنگزدهی زندگی را از آینه پاک کردهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صد بار مردم ای جان وین را بیازمودم
چون بوی تو بیامد دیدم که زنده بودم
صد بار جان بدادم وز پای درفتادم
بار دگر بزادم چون بانگ تو شنودم
تا روی تو بدیدم از خویش نابدیدم
[...]
یک شب نسیم زلفت از حلقه شنودم
مشکین نفس برآمد آن دم ز سینه دودم
بیمی ز جان فشانی هیچم نبود چون شمع
آن شب چو آب دیده از سر گذشته بودم
من در لطافت آن گوی ذقن چه گویم
[...]
اینگونه بیوفیی از تو گمان نبودم
پیش از جدایی تو ای کاش مرده بودم
تا طعنه یتیمی از کس نمیشنودم
هر صبح فکر رویت تا شامگه نمودم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.