چه خوش باشد گرت باشد فراغت از همه عالم
فراغت خوش بود جانا اگر چه باشد آن یک دم
اگر همدم همی خواهی چو ما با جام همدم شو
و گر محرم همی جوئی مجو جز خویش را محرم
خراباتست و ما سرمست و ساقی جام می بر دست
بیا و نوش کن جامی که خوش وقتی شوی در دم
خیال نقش روی او و نور دیدهٔ ما بین
که سرمستانه در خلوت نشسته هر دو خوش با هم
دوای دردمندان است و درد عشق او
خبر از ما کسی دارد که نوشد می ز جام جم
شراب شوق می نوشم سخن از عشق می گویم
رایة الله فی عینی و عینی عینه فافهم
برو ای عقل سرگردان که من مستم تو مخموری
حریف نعمت اللهم فراغت دارم از عالم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به خوشی و آرامش در زندگی اشاره میکند و میگوید که فراغت از تمام مشاغل و مشکلات دنیا موجب خوشی است، حتی اگر فقط یک لحظه باشد. او از همدمی با دیگران صحبت میکند و تأکید میکند که بهترین همدم خود فرد است. جام می و شراب به عنوان نشانههای لذت و شادمانی معرفی میشوند و شاعر از حالت سرمستی و عشق سخن میگوید. در نهایت، به عقل و هوش انسانی اشاره میکند و میگوید که در این حالت مستی برای او بیمعنی است.
هوش مصنوعی: خوشحال کننده است که اگر بتوانی از تمام دغدغههای دنیا آسوده خاطر باشی، حتی اگر این آرامش فقط برای یک لحظه باشد.
هوش مصنوعی: اگر دنبال رفیق و همدم هستی، مانند ما با جام نوشیدنی همدم شو. و اگر به دنبال محرم و رازدار میگردی، جز خودت کسی را برای این کار نیاب!
هوش مصنوعی: در اینجا به وضعیتی اشاره شده که مکان خراباتی وجود دارد و ما در حال جشن و سروری هستیم، در حالی که ساقی جام شراب را در دست دارد. دعوت میکند به نوشیدن جامی که باعث خوشحالی و شادابی ما میشود.
هوش مصنوعی: در اینجا، تصویری از زیبایی و دلربایی معشوق به نمایش گذاشته شده است. شخصی در دل خود خیال تصویر محبوبش را دارد و نور چشمانش به او روشنی میبخشد. هر دو در آرامش و نزدیکی، در خلوتی خوشفرحانه به سر میبرند و در این لحظه، سرمستی و شادی را احساس میکنند.
هوش مصنوعی: عشق او درمانی برای دردهای دردمندان است و فقط کسی که از راز دل ما باخبر است، میتواند از جرعهای که از جام جم مینوشد، آگاه باشد.
هوش مصنوعی: من از شوق عشق مینوشم و دربارهی عشق سخن میگویم. نشانههای خدا در چشمان من هویداست و چشمان من آینهی اوست. پس خوب درک کن!
هوش مصنوعی: ای عقل بیقرار، برو که من در حال مستیام و تو در حال هوشیاری. من در کنار نعمتها و آرامشهایم از این دنیا بینیازم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بسی رفتم پس آز اندر این پیروزه گون پشکم
کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم
فرو بارید مروارید گرد این سیه دیبا
که بر دو عارض من بست دست بیوفا عالم
به مروارید و دیبا شاد باشد هر کسی جز من
[...]
نهاد ملکت توران شد آباد و خوش و خرم
بسلطان زاده توران شهنشاه همه عالم
بعالم تا بنی آدم ز عدل او بیاساید
خدای علم او را داد شاهی بر بنی آدم
جهانداری که از ده قرن پییش از هیبت باسش
[...]
رسول کائنات احمد، شفیع خلق، ابوالقاسم
جمال جوهر آدم، کمال گوهر هاشم
بنا میزد! بنا میزد !زهی گیتی بتو خرّم
ندیده دیدۀ افلاک مانند تو در عالم
زشرم بیت معمورت، طبایع منحرف ارکان
زرشک سقف مرفوعت، شده هفت آسمان درهم
زشاخت سرزنش دیده، نهال سدره و طوبی
[...]
بیا بشنو که من پیش و پس اسبت چرا گردم
ازیرا نعل اسبت را به هنگام چرا گردم
امانی از ندم دادی نه لافیدی نه دم دادی
زهی عیسی دم فردم زهی باکر و بافر دم
چو دخلم از لبی دادی که پاک آمد ز بیدادی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.