رفت آنکه به وصل تو مرا دسترسی بود
وین دلشده در خیل سگان تو کسی بود
آن غمزه به خون دل ما چشم سیه کرد
ور نه به کمند تو گرفتار بسی بود
آمد گل و هر مرغ هوای چمنی کرد
آزاد نگشت آنکه اسیر قفسی بود
عشق آمد و سودای گل و لاله ز سر رفت
زان شعله به تاراج شد ار خار و خسی بود
در عشق توام اشک به خون داد گواهی
هم ناله، که در واقعه فریادرسی بود
وقتی به هوس خواستمی بوی تو از باد
آنها همه گوئی که هوی و هوسی بود
شاهی که به هجران تو از ناله فرو ماند
بیچاره سگ کوی ترا همنفسی بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با آنکه درین سینه ز زخم تو بسی بود
با تیر دگر جان و دلم را هوسی بود
جان و دل و دین جمله به تاراج ببردی
آن رفت که با جان و دلم دست رسی بود
تنها نه من اندر خم زلف تو اسیرم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.