گنجور

 
امیر شاهی

ای دل، ار پی به سر کوی ارادت بردی

گوی توفیق ز میدان سعادت بردی

هر سیه نامه که بیمار شد از چشم خوشت

نشنیدیم که نامش به عیادت بردی

دلبری شیوه و بیگانه شدن عادت تست

دل عشاق بدین شیوه و عادت بردی

نرد خوبی به تو می باخت مه از کم بازی

تا چه منصوبه نمودی که زیادت بردی

پیش ابروی بتان جمله قضا کن شاهی

روزگاری که به محراب عبادت بردی