گنجور

 
امیر شاهی

ای گل نو به سفر رفته و سالی مانده

ما ز اندوه میان تو خیالی مانده

دل مهجور من از مویه چو مویی گشته

تن رنجور من از ناله چو نالی مانده

به تمنای دهان تو همه عمر گذشت

وز تو ماراست همین فکر محالی مانده

لعلت از گوهر کانیست نشانی داده

رویت از نسخه مانیست مثالی مانده

رانده شاهی ز غمت اشک چو پروین هر دم

هر کجا از سم اسب تو هلالی مانده