هر شب بدل حکایت خود در میان نهم
دل را ز سوز عشق تو داغ نهان نهم
روزم چو راه نیست در آن کوی، هر شبی
آیم رخ نیاز بر آن آستان نهم
نه قوتی که آیم از این ورطه بر کنار
نه محرمی که راز دلی در میان نهم
بگشای لب به پرسش من، کز غمت مرا
نزدیک شد که مهر ابد بر دهان نهم
با عاشقی که شرح دهم داستان خویش
صد داغ تازه بر دل آن ناتوان نهم
چون گل مخند در رخ هر کس، که ناگهان
همچون صبا ز دست تو سر در جهان نهم
شاهی حکایت از لب لعل تو میکند
طوطی کجاست تا شکرش در دهان نهم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر هر شب داستان عاشقی خود را بازگو میکند و از داغی دل ناشی از عشق معشوق سخن میگوید. او در جستجوی راهی برای رسیدن به معشوق در آنجا است، اما احساس میکند که نه توانی برای رهایی از دردها دارد و نه کسی را دارد که راز دلش را با او در میان بگذارد. شاعر درخواست میکند که معشوق به پرسشهایش پاسخ دهد و بر لبان او مهر عشق بزند. او همچنین از احساسات عمیق و زجرهای عاشقانهاش میگوید و به زیبایی معشوق اشاره میکند که باعث میشود دلها را به تپش بیاورد. در پایان، او به داستانهایی که دیگران از معشوق تعریف میکنند اشاره دارد و دلتنگی خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: هر شب داستان عاشقی خود را در دل بازگو میکنم و در دل از سوز عشق تو، یک درد پنهان را به یاد میآورم.
هوش مصنوعی: هر روز که راهی به آن مکان نیست، شبها با نیاز و شوق به درگاه آن میروم و چهرهام را به خاک میسایم.
هوش مصنوعی: نه نیرویی دارم که از این وضعیت دشوار نجات پیدا کنم، و نه کسی را دارم که بتوانم اسرار دل خود را با او در میان بگذارم.
هوش مصنوعی: لبهایت را به پاسخ پرسش من باز کن، چون غم تو باعث نزدیکی من شده است. به قدری که میخواهم عشق ابدی را بر دهانم بگذارم.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم داستان عشق خود را بگویم، قلب آن بیچاره را با صد درد تازه پر میکنم.
هوش مصنوعی: خودت را به لبخند زینت نده، چون ممکن است روزی به سرعت باد از دنیا بروم.
هوش مصنوعی: شاهی از زیبایی و سخن دلنواز تو میگوید، حالا طوطی کجاست تا شیرینی آن را به زبان بیاورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کو محرمی که قصه تو در میان نهم
گوش سخن بگیرم و در یک کران نهم
صد، به نیوش وصل بیک رمز سر بمُهر
از دست دل برآرم و در دست جان نهم
یک ره، اجازت کرمم ده ز بندگی
[...]
هر شب به پاسبان تو جان در میان نهم
آنگه رخ نیاز بر آن آستان نهم
گفتی رخم ببین و به جان منتم بکش
فرمان برم به دیده و منت به جهان نهم
پای مرا به قید وفا استوار کن
[...]
خواهم که با تو قصه خود در میان نهم
چون بینمت ز شوق گره بر زبان نهم
بر لوح جان نماند گمان و خیال و وهم
از بس که داغ درد تو بر لوح جان نهم
دارم هوای آنکه شوم خاک پای تو
[...]
کاری مکن که رو به در آسمان نهم
هر تیر ناله ای که بود در کمان نهم
کاری مکن که پا کشم از آستان تو
داغ صبوریی که ندارم به جان نهم
کاری مکن که بدعت وارستگی ز عشق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.