گنجور

 
امیر شاهی

هر شب بدل حکایت خود در میان نهم

دل را ز سوز عشق تو داغ نهان نهم

روزم چو راه نیست در آن کوی، هر شبی

آیم رخ نیاز بر آن آستان نهم

نه قوتی که آیم از این ورطه بر کنار

نه محرمی که راز دلی در میان نهم

بگشای لب به پرسش من، کز غمت مرا

نزدیک شد که مهر ابد بر دهان نهم

با عاشقی که شرح دهم داستان خویش

صد داغ تازه بر دل آن ناتوان نهم

چون گل مخند در رخ هر کس، که ناگهان

همچون صبا ز دست تو سر در جهان نهم

شاهی حکایت از لب لعل تو میکند

طوطی کجاست تا شکرش در دهان نهم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
اثیر اخسیکتی

کو محرمی که قصه تو در میان نهم

گوش سخن بگیرم و در یک کران نهم

صد، به نیوش وصل بیک رمز سر بمُهر

از دست دل برآرم و در دست جان نهم

یک ره، اجازت کرمم ده ز بندگی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اثیر اخسیکتی
جامی

هر شب به پاسبان تو جان در میان نهم

آنگه رخ نیاز بر آن آستان نهم

گفتی رخم ببین و به جان منتم بکش

فرمان برم به دیده و منت به جهان نهم

پای مرا به قید وفا استوار کن

[...]

شاهدی

خواهم که با تو قصه خود در میان نهم

چون بینمت ز شوق گره بر زبان نهم

بر لوح جان نماند گمان و خیال و وهم

از بس که داغ درد تو بر لوح جان نهم

دارم هوای آنکه شوم خاک پای تو

[...]

صائب تبریزی

کاری مکن که رو به در آسمان نهم

هر تیر ناله ای که بود در کمان نهم

کاری مکن که پا کشم از آستان تو

داغ صبوریی که ندارم به جان نهم

کاری مکن که بدعت وارستگی ز عشق

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه