گنجور

 
شاهدی

دیده از دیدن تو بس نکند

با لبت دل به جان هوس نکند

گرچه عیسی دمی ولی طالع

یک دمم با تو هم نفس نکند

آنچه با ما رقیب کرد ز جور

غیر سگ با غریب کس نکند

دل بی باک ما در آن خم زلف

تیز تر رفت و رو به پس نکند

آنچه با شاهدی بکرد فراق

سوز آتش به خار و خس نکند

 
 
 
مسعود سعد سلمان

وآنچه خورشید کرد کس نکند

دست خفاش پشت پس نکند

سعدی

آرزوی زوال کس نکند

هرگز آب حیات بس نکند

میلی

جان فدای تو بوالهوس نکند

کار پروانه رامگس نکند

از چو من ناکسی کناره مکن

شعله پرهیز چون ز خس نکند

پیش دل خویش را به خواب مدار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه