گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
شاهدی

کسی که عشق تو ورزید با فراغ نرفت

دلش چو لاله پر از خون و جز بداغ نرفت

چه نافه ها که در آن زلف عنبر افشان نیست

که خاک شد تن و بوی تو از دماغ نرفت

به نور روی تو بگذشت دل از آن خم زلف

چرا که کس به شب تار بی چراغ نرفت

از آن دمی که لبت بوسه داد بر لب جام

صفای لذت آن از دل نفاغ نرفت

چو شاهدی گل رخسار و خط قد تو دید

ز خاک کوی تو دیگر بسوی باغ نرفت

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
امیر شاهی

کسی که عاشق روی تو شد بباغ نرفت

هوای کوی تواش هرگز از دماغ نرفت

دلی که با تو به غوغای عاشقی خو کرد

ز کوی تفرقه در گوشه فراغ نرفت

چو لاله دلق می آلود را زنم آتش

[...]

میلی

گذشت دور گل و یار سوی باغ نرفت

که آفتاب به نظّاره چراغ نرفت

ز بوی نافه چین، همچو داغ لاله مرا

خیال کاکل نورسته از دماغ نرفت

ببین نهایت دلبستگی که خون مرا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه