مرا گر هجر دل بر آتش است و دیده دریا هم
کجا دل می کشد با باغ و با گل گشت و صحرا هم
سگانت را به روزعرض هر یک را نهی کامی
چه شد گر یاد آری در میان مردم از ما هم
مرا یک روز خالی نیست از دردت دلم یکدم
نمی خواهم که بی درد تو باشم روز فردا هم
به تشریف شهادت چون رسانی جان مشتاقان
بدین دولت مزین ساز از تیغ تو ما ر ا هم
بگو تا چون ننالد شاهدی تا صبح دم هر شب
که نبود مونسش غیر از غم و درد و بلا با هم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چمن بشکفت و سبزه خط کشید و سرو بالا هم
مرا تنگ آمده بیاو دلی از باغ و صحرا هم
چو حال دردمندان عرضه داری ای صبا پیشش
در آن حضرت به گستاخی درودی گوی از ما هم
اجل از آستانت میکشد رختم در آن عالم
[...]
به غیر از مه ندارد کس خبر از ناله و آهم
که او در وادی هجر تو شبها بود همراهم
نگارا! اولین گامی که بردارم، بهر راهم:
ترا گویم، ترا پویم، ترا جویم، ترا خواهم
همین امروز هم مدح تو می بایست و آنگاهم
ثنا شاهان ملک خویش و تو، در یک سخن با هم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.