گنجور

 
شاهدی

چرا ز درد غم یار خود بغم باشیم

خوشا دمی که به درد و غمش به هم باشیم

به تاج و تخت شهان سر فرو نمی آریم

اگر چه از سگ کویش به قدر کم باشیم

به مال و جاه جهان نیست احتشام ولیک

گدای کوی تو باشیم محتشم باشیم

نهاده ایم به راحت همیشه چشم امید

قدم به دیده ما نه که در قدم باشیم

چو شاهدی به در دوست می بریم نیاز

امید هست کزین باب محترم باشیم

 
 
 
امیر شاهی

دلا ز عشق بتان چند یار غم باشیم

کجاست می که دمی غمگسار هم باشیم

به سوز عشق تو گشتیم سر بلند، آری

سگ توئیم، به داغ تو محترم باشیم

چو عاشقان به وفا جان کشند در پایت

[...]

هلالی جغتایی

زهی سعادت! اگر خاک آن حرم باشیم

بهر طرف که نهی پای در قدم باشیم

مکوش اینهمه در احترام و عزت ما

که ما بخواری عشق تو محترم باشیم

مرو، که آخر ایام عمر نزدیکست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه