کشتییی دان روان بر آب روان
روز و شب هیأت زمان و مکان
بادبانش مزاج و باد اجل
لنگرش باد پای و آبش امل
منبع آب قعر بحر قِدَم
باز ریزان به قعر بحر عدم
او به طبع از فراز گشته دوان
در قفا باد و شیب آب روان
تو در او ساکن، او دوان دایم
تو در او ایمن، او روان دایم
ناگهانت ز مبدءِ ایجاد
برساند به منتهای مراد
تا خبر یابی از حقیقت کار
او رسانیده باشدت به کنار
ای که گشتی در این قفس محبوس
بط و کشتی است، وین بود معکوس
مرغ آبی سفینه کی جوید
زانکه دایم در آب میپوید
در مَزابل فرو میاور سر
مرکز خویش را بیاد آور
نیست جای تو جز که علیین
شاه بازی در اوج خویش نشین
چه کنی در سرای کون و فساد
رخ فرا کن به آشیان معاد
خود زمان و مکان دو معدومند
دَوْر و خط نقاط موهومند