گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
شیخ محمود شبستری

گیرد از کسب خویش رزق حرام

قَدَری، اینت حمق و جهل تمام

شبهۀ او که منشأ شر شد

با جوابش بسی مکرّر شد

بازخوان و بدان یکایک را

تا کند زایل از تو این شک را

تا کی آخر از این دوروئی تو

فتنۀ خلق و هرزه گوئی تو

یا مسلمان محض شو در دین

یا بکلّی طریق کفر گزین

همه دانند مردم از که و مه

که زن قحبه از مخنّث به

چون نه اینی نه آن، همان و همین

کرده دور از خودت به صد نفرین

زان منافق همیشه نام تو شد

«اسفل السافلین» مقام تو شد

از مسلمانی این صفت دور است

زانکه از شرک​های مستور است

اندرین ره ترا بسی بیم است

چاره تفویض یا نه تسلیم است

هرکه در بحر دست و پای زند

نفس خود را بدان تباه کند

وان غریقی که تن در آب دهد

هست ممکن کز آن بلا برهد

اندر آب اوفتاده​ای زنهار

قوّت خویش را بدو بسپار

آنکه خود را در آب مرده شناخت

موج دریاش هم برون انداخت

زانچنان بحر مظلم خونخوار

تخته​ای نادر اوفتد به کنار