دلستانا از جهان رسم وفا برداشتی
با وفاداران خود تیغ جفا برداشتی
ما ز مهر دیگران پیوند ببریدیم و تو
مهر از ما برگرفتی دل ز ما برداشتی
ملکداران جهان حسن را در صف عرض
شد علمها سرنگون، تا تو لوا برداشتی
تو به دست حُسن خود خورشید نیکو روی را
از پی سیلی زدن، موی از قفا برداشتی
هرکه را تو بفکنی، کس برنگیرد در جهان
گر چو بتوانی میفکن هر که را برداشتی
در مصاف امتحان با من سپر افکندهاند
پادشاهان جهان تا تو مرا برداشتی
ما گدایانیم، سلطانان خریدار تواند
ای توانگر زین سبب چشم از گدا برداشتی
گر به دست آمد صدف را نزد تو قدری نماند
لعل حاصل شد نظر از کهربا برداشتی
همچو کاغذ پاره در سوراخ دیوارم منه
چون به دست لطف خود از ره مرا برداشتی
دوش با من گفت عشقت، بنگر ای گستاخ گوی
کاندرین حسرت شکایت از کجا برداشتی
آسمان همچون زمین سر مینهد بر پای تو
تا به عزم دستبوسِ دوست، پا برداشتی
چون سکندر گرچه پیمودی بسی شیب و فراز
چون خضر از لعل او آب بقا برداشتی
در سماع از قول تو عشاق افغان میکنند
تا تو بی برگ اندرین پرده نوا برداشتی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سست پیمانا به یک ره دل ز ما برداشتی
آخر ای بد عهد سنگین دل چرا برداشتی
نوع تقصیری تواند بود ای سلطان عشق
تا به یک ره سایه لطف از گدا برداشتی
گفته بودی با تو در خواهم کشیدن جام وصل
[...]
تا که مهر مهرم از درج وفا برداشتی
بی خطایی از چه رو راه خطا برداشتی
ای بت سیمین بر نامهربان سنگ دل
شرم بادت بی گناهی دل ز ما برداشتی
نارسیده از گلستان رخت بویی به ما
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.