لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
سیف فرغانی

ای پیشِ تو ماه آسمان خیره

وز روی تو آبِ روشنان تیره

در چشمِ تو روی مردمی پیدا

در روی تو چشمِ مردمان خیره

بر دُرج دُرت ز لعل پیرایه

بر طرفِ مهت ز مُشک زنجیره

با چشمِ تو نرگس است همخوابه

با لعلِ تو شکّر است همشیره

همواره درونِ من بتو مایل

پیوسته رقیبِ تو ز من طیره

شیرین سخنِ تو تلخ شد با ما

آری بمرور می‌شود شیره

سیف از درِ تو شکسته بازآمد

چون لشکرِ کافر از دَرِ بیره