گنجور

 
سیف فرغانی

بندهٔ عشقِ توام زآن پادشایی می‌کنم

دولتی دارم که در کویت گدایی می‌کنم

خسرو ملک جهانی تو از آن فرهادوار

من به شیرین سخن خسروسِتایی می‌کنم

از پی سلطان حسنت تا بگیرد شرق و غرب

من به شمشیرِ زبان عالم‌گشایی می‌کنم

آفتاب انصاف داد و گفت معنی جمال

جمله آن مَهْ راست من صورت‌نمایی می‌کنم

ماه گفت از پرتو رخسار چون خورشید اوست

شب تاریک اگر من روشنایی می‌کنم

عنصری طبع چون در کار و صفت عاجزست

من ز دیده انوری وز دل سنایی می‌کنم

از سخن گفتن دلت جانا سوی من میل کرد

من به مغناطیس شعر آهنربایی می‌کنم

عشق جان‌افروز تو چون با دلم پیوند کرد

هر زمان از جسم خود عزم جدایی می‌کنم

مرغ محبوسم مرا دست علایق بند پای

از قفس بیرون سری بهر رهایی می‌کنم

من درین ویرانه بودم بوم تا عنقای عشق

سایه‌ای بر من فگند اکنون همایی می‌کنم

شاخ امیدم به وصل روی (تو) بی‌برگ شد

بلبلم دایم فغان زین بی‌نوایی می‌کنم

من بدین اقبال و طالع دولت وصل ترا

نیستم لایق ولی بخت‌آزمایی می‌کنم

سیف فرغانی تو شمعی من چو آتش مر ترا

تن همی‌کاهم ولکن جان‌فزایی می‌کنم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سلمان ساوجی

تا که در دریای مدحت آشنایی می‌کنم

هر چه نه مداحی توست آن ریایی می‌کنم

آرزوی مدحتت داریم و در بحری چنان

با چنین طبعی نه آخر بی حیایی می‌کنم

تا مگر خود را به منزل در رسانم از درت

[...]

اسیری لاهیجی

در طریقت رهروان را رهنمایی می‌کنم

در حقیقت عارفان را پیشوایی می‌کنم

گر شدم بیگانه از جان و جهان در عشق او

لیک با جانان همیشه آشنایی می‌کنم

گرچه در صورت گدا و رند و قلاش آمدم

[...]

صائب تبریزی

نیست ناخن در کف و مشکل‌گشایی می‌کنم

کار عالم را به این بی‌دست و پایی می‌کنم

نیست مانند سپند از سوختن فریاد من

دور گردان را به آتش رهنمایی می‌کنم

سلیم تهرانی

جام می در کف ز کوی او جدایی می‌کنم

بر سر خود خاک با دست حنایی می‌کنم

گر به سامان جهان، وصلش به من سودا کنند

آنچه دارم می‌دهم، دیگر گدایی می‌کنم

ارغوان گل می‌کند در باغ ما از زعفران

[...]

اسیر شهرستانی

روزگاری شد که با عشق آشنایی می‌کنم

چون شرر در بحر آتش ناخدایی می‌کنم

گر دهد آیینه بهر انتقامم جا به چشم

کی چو عکس از ساده‌لوحی خودنمایی می‌کنم

آرزوی قتل خویشم می‌برد نزدیک او

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه