بمهر و مه نگرم بی تو هر زمان چه کنم
شکستم آرزوی خود باین و آن چه کنم
درون پرده مرا چون نمی دهی راهی
چو پرده بر در و چون در بر آستان چه کنم
اگر میان تو و دل فتاد پیوندی
کنون تو دانی و دل، من درین میان چه کنم
حرام دارم جز غصه تو هر چه خورم
گناه دانم جز کار تو هرآن چه کنم
مرا هزار زبان باید ارنه معلومست
که من بوصف جمالت بیک زبان چه کنم
بصبر عشق تو گفتم بپوشم از اغیار
چو رنگ روی بگوید، منش نهان چه کنم
بترک شهر و وطن گفتم و توانستم
بترک کوی تو گفتن نمی توان، چه کنم
سزد اگر نکشد بی خاطرم ببهشت
که عندلیبم و بی گل ببوستان چه کنم
بهار آمد و مردم به گلستان رفتند
مرا که روی تو باید بگلستان چه کنم
اگر برای لبت جان فدا کنم شاید
چو آن لب آب حیات منست جان چه کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از حس تنهایی و دلتنگی ناشی از دوری معشوق صحبت میکند. او نمیداند چه کاری باید انجام دهد وقتی که عاشق است و در آتش عشق میسوزد. او در تلاش است تا از درد و غمها بگریزد، اما نمیتواند، زیرا هر جا که برود یاد معشوق او را آزار میدهد. شاعر از بیتابی و عجز خود در بیان عشقش سخن میگوید و به این نکته اشاره میکند که حتی اگر جان خود را فدای معشوق کند، باز هم نمیتواند به شعف واقعی برسد. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که عشقش او را به شدت غمگین کرده و او در وضعیتی دشوار قرار دارد.
هوش مصنوعی: وقتی به چهرهی مهربان تو فکر میکنم، هر لحظه بدون تو برایم سخت میگذرد. شکستهام و نمیدانم با آرزوهایم چه کنم، چون در بین این حال و هوا سرگردانم.
هوش مصنوعی: چرا به من راهی نمیدهی، همانطور که پرده مانع دیدار است؟ حالا من چه کار کنم وقتی که در آستانه در ایستادهام؟
هوش مصنوعی: اگر تو و دل رابطهای برقرار کردهاید، حالا خودت و دل میدانید، من در این وسط چه کار کنم؟
هوش مصنوعی: هر چیزی جز غم تو برای من حرام است و هر کاری که انجام دهم، جز برای تو، خطا میدانم.
هوش مصنوعی: من به هزار زبان نیاز دارم، زیرا اگر نداشته باشم، واضح است که با یک زبان نمیتوانم زیباییهای تو را وصف کنم.
هوش مصنوعی: در عشق تو تصمیم گرفتم که از دیگران دوری کنم و خودم را پنهان کنم. اما اگر رنگ روی من حقیقت را بگوید، نمیدانم باید چه کنم.
هوش مصنوعی: گفتم که میتوانم شهر و دیارم را ترک کنم، اما ترک کردن کوی تو برایم ممکن نیست، نمیدانم چه باید بکنم.
هوش مصنوعی: اگر محبوبم از یاد من برود و مرا رنجیده خاطر کند، سزاوار است که دل بکنم و بیمحبتاش زندگی نکنم. چرا که من مانند پرندهای هستم که بدون گل و باغ نمیتواند زندگی کند.
هوش مصنوعی: بهار فرا رسیده و مردم به باغها و گلستانها رفتهاند، اما من با داشتن چهرهات چه باید بکنم؟
هوش مصنوعی: اگر برای رسیدن به لبهای تو جانم را فدای کنم، شاید آن لبها آب زندگی من باشند، اما در این صورت جان من چه میشود؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا چو سرو نو باید به بوستان چه کنم
چو مست روی توام رنگ ارغوان چه کنم
حکایتی که مرا بود با لب و دهنت
نمود اشک به اغیار من نهان چه کنم
اگر نه روی تو باشد کجا برم دیده
[...]
مرا که روی (تو) باید بگلستان چه کنم
ز باغ و سبزه چه آید، ببوستان چه کنم
گرم ز صحبت جانان بآستین رانند
نهاده ام سر خدمت بر آستان، چه کنم
چو دل نباشد و دلبر بود بدست خوشست
[...]
برادرا ز فراق تو در جهان چه کنم
به دل چه سازم و با جان ناتوان چه کنم
قدم ز بار فراق تو شد کمان او
جدل به چرخ مقوس نمیتوان چه کنم
توان تحمل بار فراق کرد به صبر
[...]
شهید گر نشوم پس به دوستان چه کنم؟
به عاصیان و محبان و شیعیان چه کنم؟
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.