مرا که روی (تو) باید بگلستان چه کنم
ز باغ و سبزه چه آید، ببوستان چه کنم
گرم ز صحبت جانان بآستین رانند
نهاده ام سر خدمت بر آستان، چه کنم
چو دل نباشد و دلبر بود بدست خوشست
کنون که دلبر و دل رفت این زمان چه کنم
هر آنچه طاقت من بود کردم اندر عشق
ولی ز دوست صبوری نمی توان، چه کنم
دلم بخواست که جان را فدای دوست کند
ولیک لایق آن دوست نیست جان، چه کنم
بخواست جان ز من و باز گفت بخشیدم
مرا چو سود ندارد ترا زیان، چه کنم
چو گفتمش که بیا نزد من زمانی، گفت
که من بحکم رقیبانم ای فلان، چه کنم
گرم بدست فتد آن شکرستان روزی
زمن مپرس که با آن لب و دهان چه کنم
شکایتم ز فراق وی اختیاری نیست
ولی خموش نمی ماندم زبان، چه کنم
ز کوی او نروم همچو سیف فرغانی
بباغ کردم بهر گل آشیان، چه کنم
بیاد جانان تا زنده ام همین گویم
مرا که (روی تو) باید بگلستان چه کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا چو سرو نو باید به بوستان چه کنم
چو مست روی توام رنگ ارغوان چه کنم
حکایتی که مرا بود با لب و دهنت
نمود اشک به اغیار من نهان چه کنم
اگر نه روی تو باشد کجا برم دیده
[...]
بمهر و مه نگرم بی تو هر زمان چه کنم
شکستم آرزوی خود باین و آن چه کنم
درون پرده مرا چون نمی دهی راهی
چو پرده بر در و چون در بر آستان چه کنم
اگر میان تو و دل فتاد پیوندی
[...]
برادرا ز فراق تو در جهان چه کنم
به دل چه سازم و با جان ناتوان چه کنم
قدم ز بار فراق تو شد کمان او
جدل به چرخ مقوس نمیتوان چه کنم
توان تحمل بار فراق کرد به صبر
[...]
شهید گر نشوم پس به دوستان چه کنم؟
به عاصیان و محبان و شیعیان چه کنم؟
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.