نگارا با رخ خوبت نه من تنها هوس دارم
برای شکری چون تو چو خود چندین مگس دارم
سعادت درد عشق تو بصاحب دولتان بخشد
مرا آن بخت خود نبود ولیکن این هوس دارم
بهای گوهر وصلت نباشد پادشاهانرا
مرا آن کی شود حاصل که جانی دست رس دارم
نظر کردم بهر کویی سگی چندین کسان دارد
بنزد آنکه کس باشد سگم گر جز تو کس دارم
ببوسه وعده یی کردی برآمد سالها تا من
ببوی آن شکرجانی چو طوطی در قفس دارم
میان وصل و هجر امروز چون صبحست حال من
ز پیشم شب چه می بینی که خورشیدی ز پس دارم
عجب نبود گر از شعرم بمردم در فتد شوری
دلم با عشق تو گرمست و سوزی در نفس دارم
ز عشقت خاک اران را بآب چشم تر کردم
من مسکین ندانستم که در دیده ارس دارم
بذکر سیف فرغانی سخن را گر بیالایم
سزد تا مستمع داند که من در آب خس دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشقی عمیق و پرشور اشاره دارد که به معشوقش، نگارا، ابراز میکند. او بیان میکند که با وجود عدم دسترسی به عشق واقعی، هوس و آرزوی وصال او را دارد. شاعر به مقام و ثروت نمیاندیشد و عشق را ارزشمندتر از آن میداند. در ادامه، او از درد و رنجهای ناشی از دوری و انتظار سخن میگوید و با اشاره به احساساتش، اهمیت عشق را در زندگیاش نشان میدهد. در نهایت، او به عمق احساساتش میپردازد و بیان میکند که عشقش چه تأثیری بر او گذاشته است.
هوش مصنوعی: ای معشوق، من تنها به خاطر زیباییات آرزو نمیکنم، چرا که مانند تو، من نیز خواستههای زیادی دارم که مانند مگسها به دور من میچرخند.
هوش مصنوعی: خوشبختی من از عشق تو به کسی که دو پادشاهی دارد به من میرسد. این شانس از آن من نیست، اما من همچنان این آرزو را دارم.
هوش مصنوعی: بهای ارزشمند پیوستن به معشوق، تنها برای پادشاهان نیست. من زمانی میتوانم به آن دست یابم که جان و دل را در دست داشته باشم.
هوش مصنوعی: به خیابان نگاه کردم و دیدم که چندین فرد، چندین سگ دارند. اما نزد من تنها تو هستی که به درد من میخوری؛ اگر غیر از تو کسی داشته باشم، آن را نمیخواهم.
هوش مصنوعی: تو وعده دادهای که مرا ببوسی، اما سالها گذشته و من هنوز در قفس مانند طوطی در انتظار بوی آن شکرینی هستم.
هوش مصنوعی: حال من امروز مانند صبح است که در میانهی وصال و جدایی قرار دارم. تو که در مقابل من هستی، شب را چگونه میبینی، در حالی که من از پشت سرم، خورشید را دارم؟
هوش مصنوعی: غریب نیست اگر از شعرم بمیرم، چون در دل من شوری وجود دارد و عشق تو را در خود حس میکنم و دمی که میزنم، حس سوزی درونم احساس میشود.
هوش مصنوعی: از عشق تو، من که بیچارهام، با اشکهایم زمین را تر کردم، ولی نمیدانستم که در چشمانم چه قرصی از درد وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم نام سیف فرغانی را بیاورم و از سخن او بگویم، مناسب است تا شنونده بفهمد که من هم از زیباییها و لطافتها در زندگیام صحبت میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چمن پیرای صبحم کیمیای خاروخس دارم
به هر شاخی ترنج آفتابی پیش رس دارم
نه ذوق نالهام بیتاب دارد نه غم محمل
هوای پایبوس ناله فرمای جرس دارم
پر پروانهام در حسرت پرواز گم بادا
[...]
به جامم بادهٔ ناب است و خون دل هوس دارم
نمیخواهم گل از کس، تا به داغی دسترس دارم
درای محمل نازم، به حسن صوت مشهورم
ز شوق نالهای، صد کاروان از پیش و پس دارم
گلستان ترا ای باغبان غارت نخواهم کرد
[...]
ملامت چون کنم اهل هوس را، کز گل رویت
چو می بینم، هوس در دل زیاد از بوالهوس دارم
خدا داند که بعد از پختگی دستم رسد یا نه
به باغ وصل، رو بر میوه های نیمرس دارم
من آن باغ خزان فرسوده ام در کشور هستی
[...]
چو صبح از آفتابی طلعتی یک دم هوس دارم
برآید کام من شاید بکوشم تا نفس دارم
تمنّای گلستانم نگیرد دامن رغبت
که من شاخ گلی با خود ز هر چوب قفس دارم
ز شاخ همّتم با دست کوته میل گلچینی است
[...]
نگه در دیده مانند گلی در دام خس دارم
نفس در سینه همچون عندلیبی در قفس دارم
سرشکم برده هر جا پاره دل لاله می کارد
ندارم لاله زار گریه دشت پر جرس دارم
به کس هرگز نیفتاده است کارم عشق را نازم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.