مجلس انس ترا چون محرم راز آمدم
پیش شمع عشق چون پروانه جان بازآمدم
عشقت آمد در درونم از حجاب خود برون
رفتم و اینجازبهر کشف آن راز آمدم
همچو نی درمجلس تو سالها بودم خموش
بر دهان من نهادی لب بآواز آمدم
گر نوازی ور زنی هرگز ننالم بی اصول
کز در تسلیم با هرپرده دمساز آمدم
درمن ار آتش زدی خندان شدم چون سوخته
ور چو شمعم سر بریدی گردن افراز آمدم
سر بزیر پا نهادم تا مرادم دست داد
چون فگندم بال وپر آنگه بپرواز آمدم
گرچه از شوق تو دارم آب چشمی همچو ابر
همچو برق از شور عشقت آتش انداز آمدم
من گدای حضرتم دریوزه من نان لطف
نی زبهر استخوان چون سگ بدرباز آمدم
سیف فرغانی همی گوید بیا خونم بریز
زآنکه من در کشتن خود با تو انباز آمدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بلبل عشقم که چون با شوق دمساز آمدم
ریختم بال و پر و آنگه به پرواز آمدم
بحر مالامال دردم و ز دل پر اضطراب
اینک از موج نفس خمیازه پرداز آمدم
آتش شوقم سپند بیقراری کرده بود
[...]
آن لب شیرین چو جام بوسیدم و باز آمدم
تنگ شکر بسته و از هند و اهواز آمدم
بیحضور دوست عاشق چون زید در بوستان
در بهشتم خواند زاهد رفتم و باز آمدم
بال و پر بشکسته بودم لیکن از رخنه قفس
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.