سعادت دل دهد آنرا که چون تو دلستان باشد
نمیرد تا ابد آنکس که او را چون تو جان باشد
رخت در مجمع خوبان مهی بر گرد او انجم
تنت در زیر پیراهن گل اندر پرنیان باشد
نگاری را که موی او سر اندر پای او پیچد
کجا همسر بود آنکس که مویش تا میان باشد
چو چشم و ابرویش دیدی ز مژگانش مشو غافل
بترس ای غافل از مستی که تیرش در کمان باشد
گه از عارض عرق ریزد که گل زو رنگ و بو گیرد
گه از پسته شکر بارد که آب از وی روان باشد
زمین از روی او پر نور و با خورشید رخسارش
فراغت دارم از ماهی که جایش آسمان باشد
حدیث او کسی گوید که دایم چون قلم او را
زبان اندر دهان نبود دهان اندر زبان باشد
چو کرد او آستین افشان و در رقص آمد آن ساعت
به سروی ماند آن قامت که شاخش گل فشان باشد
به گرد او همی گردم مگر آن خودش خواند
وگر گرد شکر گردد، مگس کی اهل آن باشد
اگر چه حد من نبود چه باشد گر چو من مسکین
چو سگ بیرون در خسبد چو در بر آستان باشد
بسی با درد عشق او بکوشید این دل غمگین
طبیعت با مرض لابد بکوشد تا توان باشد
چو گل پیدا شود بلبل بنالد، سیف فرغانی
چو بلبل میکند افغان که گل تا کی نهان باشد
چو مجنون با غم لیلی بخواهد از جهان رفتن
ولیکن قصه دردش بماند تا جهان باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت محبوبی میپردازد که دل شاعر را تسخیر کرده است. شاعر بر این باور است که چنین محبوبی تا ابد زنده میماند زیرا جان او در وجود این معشوق نهفته است. او زیبایی چهرهی محبوب و اثری که بر دیگران دارد را توصیف میکند و اشاره میکند که هیچکس نمیتواند همچون او باشد. شاعر از عشق خود به محبوب میگوید و اینکه این عشق با وجود دردها و مشکلات ادامه خواهد داشت. در نهایت، او به غم و اندوهی که از جدایی یا فقدان محبوب رنج میبرد، اشاره میکند و این احساسات را با طبیعت و زندگی خود مرتبط میسازد. شاعر با کلمات زیبا و توصیفات تازه عشق و زیبایی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: کسی که مانند تو دلپذیر و دوستداشتنی باشد، همیشه در دلها زنده خواهد ماند و هرگز نمیمیرد. این فرد به راستی دارای یک جان است که از عشق و محبت تو نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: لباس تو در جمع زیبایان همچون ماهی درخشان است و تن تو زیر پیراهنی از گل و پرنیان پوشیده است.
هوش مصنوعی: دخترکی که مویش به پایش میپیچد، کجا میتواند همسری داشته باشد؟ آن کسی که مویش تا وسطش باشد، چگونه به یاری و همسری برمیخیزد؟
هوش مصنوعی: وقتی چشمان و ابروهای او را دیدی، از زیباییاش غافل نشو. بترس ای ناآگاه از حالت سرمستی، زیرا تیر محبت او در کمان آماده شلیک است.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات عرق از چهره میریزد و باعث میشود گلها رنگ و عطر بگیرند. گاهی هم شکر از پسته میچکد و آب از آن جاری میشود.
هوش مصنوعی: زمین از نور او پر شده و چهرهاش مانند خورشید درخشان است. به همین دلیل، من از ماهی که در جای آسمان قرار دارد، بینیازم.
هوش مصنوعی: کسی میتواند در مورد او صحبت کند که همیشه در حال نوشتن است و برای بیان خود نیازی به زبان ندارد، بلکه او به نوعی درونمایهاش را به زبان میآورد.
هوش مصنوعی: وقتی او آستینش را افشان کرد و در رقص آمد، همان لحظه قامتش به قدری زیبا و سرزنده بود که شبیه به درختی شده بود که گلهایش در حال شکفتن هستند.
هوش مصنوعی: من دور او میچرخم، مگر خودش مرا بخواند. اگر او مانند شکر شیرین شود، مگس چگونه میتواند به آن بیاعتنا باشد؟
هوش مصنوعی: اگرچه جایگاه من در جامعه پایین است، اما چه باک اگر مانند یک بیخانمان یا سگ در بیرون دراز بکشم، مهم این است که در آستان تو باشم.
هوش مصنوعی: این دل غمگین به خاطر درد عشق او سخت کوشیده است و طبیعت بیچارهاش ناگزیر است که برای ادامه زندگی تلاش کند.
هوش مصنوعی: وقتی گل ظاهر میشود، بلبل ناله میکند. سیف فرغانی مانند بلبل، نوحهسرایی میکند و میگوید: گل تا کی در خفا خواهد بود؟
هوش مصنوعی: اگر مجنون بخواهد به خاطر غم لیلی از جهان برود، اما داستان درد و رنج او تا همیشه در این دنیا باقی میماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همی تا خسرو غازی خداوند جهان باشد
جهان چون ملکش آبادان و چون بختش جوان باشد
چنان باشد جهان همواره تا شاه اندران باشد
ازیرا کو فرشته ست و فرشته در جنان باشد
بهار از عارض خوبش همانا نسبتی دارد
[...]
چو آمد روی مه رویم چه باشد جان که جان باشد
چو دیدی روز روشن را چه جای پاسبان باشد
برای ماه و هنجارش که تا برنشکند کارش
تو لطف آفتابی بین که در شبها نهان باشد
دلا بگریز از این خانه که دلگیرست و بیگانه
[...]
سر جانان ندارد هر که او را خوف جان باشد
به جان گر صحبت جانان برآید رایگان باشد
مغیلان چیست تا حاجی عنان از کعبه برپیچد
خسک در راه مشتاقان بساط پرنیان باشد
ندارد با تو بازاری مگر شوریده اسراری
[...]
کسی را کاین چنین زلف و بناگوش آن چنان باشد
اگر در دیده و دل جای دارد و جای آن باشد
بلایی گشت حسنت بر زمین و همچو تو ماهی
اگر بر آسمان باشد، بلای آسمان باشد
مرا چون هر دمی سالی ست اندر حسرت رویش
[...]
اسیر بند گیسویت، کجا در بند جان باشد
زهی دیوانه عاقل، که در بندی چنان باشد
به دست باد گفتم جان فرستم باز میگویم:
که باد افتان و خیزان است و بار جان گران باشد
کسی بر درگه جانان ره آمد شدن دارد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.