دل شد ز دست و دست به دلبر نمیرسد
مرده به جان و تشنه به کوثر نمیرسد
غواص بحر عشق چو ماهی به دام جهد
چندین صف گرفت و به گوهر نمیرسد
شاخ درخت وصل بلندست و سر کشید
آنجا که دست دولت ما برنمیرسد
گر وصل دوست میطلبی همچو من گدا
درویش باش کآن به توانگر نمیرسد
عاشق به کوی او بدو دل ره نمیبرد
عنقا به آشیانه به یک پر نمیرسد
پای طلب ز کوی محبت مگیر باز
هرچند تاج وصل بهر سر نمیرسد
ای مفلسان کوی تو درویش خوانده
آن شاه را که نانش ازین در نمیرسد
تو ساکنی چو کعبه و عاشق چو حاجیان
بسیار سعی کرده به تو درنمیرسد
با عاشقان تو نکند همسری ملک
هرگز عرض به پایه جوهر نمیرسد
من خامشی گزینم ازیرا به هیچ حال
در وصف تو زبان سخنور نمیرسد
هر بیت بنده قصه دردیست سوزناک
لیکن چه سود قصه به داور نمیرسد
از من چو آفتاب نظر منقطع مکن
کز هیچ معدنی به تو این زر نمیرسد
هرگز به عاشقان تو ملحق نگشت سیف
بیچاره خرسوار به لشکر نمیرسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دولت بملک عشق بهر سر نمی رسد
سر تا بریده نیست بافسر نمی رسد
جائیکه عارض تو بدعوی طرف شود
میراث آینه بسکندر نمی رسد
ناامن گشته میکده از دست رهزنان
[...]
شاهی به نشئهٔ می احمر نمیرسد
تاج و نگین به شیشه و ساغر نمیرسد
دست از سبب مدار که بیابر نوبهار
یک قطره از محیط به گوهر نمیرسد
نتوان به دست و پا زدن از غم نجات یافت
[...]
دل سوخت از شتاب و به دلبر نمیرسد
این تشنهلب دریغ به کوثر نمیرسد
اشکم به دیده کی رسد از گرمی جگر
از شیشه این شراب به ساغر نمیرسد
در پیش ما که بیسروسامان عالمیم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.