ای زروی تو مه و خور را مدد
از ازل دوران حسنت تا ابد
حسن را از عاشقان باشد کمال
پادشاه از لشکری دارد مدد
در کتاب ما نمی گنجد حروف
درحساب ما نمی آید عدد
معنی اسما همه در ذات تو
مضمر ست ای دوست چون نه در نود
کشته عشقت نمیرد در مصاف
مرده شوقت نخسبد در لحد
صعب باشد در دل شوریده عشق
گرم باشد آفتاب اندر اسد
آدمی بی عشق تو دل مرده ییست
ورفرشته جان خود دروی دمد
در ره عشقت براق همتم
می زند بر توسن گردون لگد
وصف حسنت کی توان گفتن بشعر
کسب دولت چون توان کردن بکد
خامشی بهتر که نتوانم گرفت
خیمه گردون چو خرگه در نمد
نفس اسرار ترا نبود امین
دزد بر جوهر نباشد معتمد
عاشق از چرخ و ز انجم برترست
اختر عاشق نیاید در رصد
از کلام او خلایق بی خبر
وز مقام او ملایک در حسد
ترک گفته جان او ملک دو کون
محو کرده روح او رسم جسد
سیف فرغانی بتو جان تحفه داد
تحفه درویش نتوان کرد رد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شب زمستان بود، کپی سرد یافت
کرمکی شبتاب ناگاهی بتافت
کپیان آتش همی پنداشتند
پشتهٔ هیزم برو بر داشتند
ما کلف الله نفسا فوق طاقتها
ولا تجود ید الا بما تجد
تا سنائی کیست کاید بر درت
مجد کو تا گویدش کز راه برد
نام او میدان و نقشش را مبین
[...]
دست تو بر هشت جنت مطلق است
بر سر هفتم فلک پای تو باد
پند آن پیر مغان یاد آورید
بانگ مرغ زند خوان یاد آورید
دجله دجله تا خط بغداد جام
می دهید و از کیان یاد آورد
خفتگان را در صبوح آگه کنید
[...]
بیخودی میگفت در پیش خدای
کای خدا آخر دری بر من گشای
رابعه آنجا مگر بنشسته بود
گفت ای غافل کی این در بسته بود
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.