گنجور

 
۱۸۱

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۱ - عدل مظفر

 

... بنگر کاین گفته خود چه دارد در بر

مدحت نوشیروان نگفته بدین قول

بلکه نبی عدل راست مدحت گستر ...

... ظلم درافتاد از آن فراشته منظر

عدل انوشیروان اگر نشنودی

روروبکره ببین به نامه ودفتر

وانگه بنگر به عدل این ملک راد

عدل انوشیروان به یاد میاور

احسنت ای پادشاه مملکت آرای ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۸۲

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۲ - دین و دولت

 

... خسروی کیقباد سلطنت داریوش

واقعه اردشیر نهضت نوشیروان

باش که از فر بخت باز مکرر کند ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۸۳

ملک‌الشعرا بهار » ترجیعات » وارث طهمورث و جم

 

... آنکه نپذیرد ز مردی گر نهند

نام او نوشیروان روزگار

توسنی می کرد اگر دست قویش ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۸۴

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش اول - از کیومرث تا سربداران

 

... واندر آن میدان فرو شد پادشاه پهلوی

داد عدل و داد داد از آن میان نوشیروان

زان بدو گیتی مر او را شاد شد روشنروان ...

... وآمدش منشور شاهی از خلیفه تازیان

بودش اندر نظم لشکر سیرت نوشیروان

بود شاهی بر دل و لشکرکش و بسیاردان ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۸۵

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سروده‌ها » شمارهٔ ۴ - مسمط وطنی

 

... زحمت شاپور ذوالاکتاف حال از یاد رفت

شیوه نوشیروانی رسم عدل و داد رفت

آبروی خاک ما بر باد استبداد رفت ...

فرخی یزدی
 
۱۸۶

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۰

 

... نیکی کن و در دهر دون نامت بنیکی کن علم

گردد ثناگستر زبان بر حاتم و نوشیروان

هر جا که صحبت در میان از عدل آید وز کرم ...

صغیر اصفهانی
 
۱۸۷

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱

 

... پیوند او مجوی که گم کرد است

نوشیروان و هرمز و دارا را

این جویبار خرد که می بینی ...

پروین اعتصامی
 
۱۸۸

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶

 

... دردی کش ایام هوشیار است

افسانه نوشیروان و دارا

ورد سحر قمری و هزار است ...

پروین اعتصامی
 
۱۸۹

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۶

 

... در مداین میهمان جغد گشتن یکشبی

پرسشی از دولت نوشیروانی داشتن

صید بی پر بودن و از روزن بام قفس ...

پروین اعتصامی
 
۱۹۰

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵ - زندانی خاک

 

... سری بیرون نمی آید نه از خاکی نه از لاکی

تو باری عدل کن نوشیروان خانه خود باش

که گر با زیردستانت سر ظلم است ضحاکی ...

شهریار
 
 
۱
۸
۹
۱۰
sunny dark_mode