دانی چرا در سیر خود بر خویش میلرزد قلم
ترسد که ظلمی را کند در حق مظلومی رقم
یک کاروان ماند بشرپویان قفای یکدیگر
گیتی رباطی با دو در یکدر فنا یکدر عدم
در این ره پر ابتلاهان پا منه سر در هوا
ترسم از آن کافتی ز پا بر سر زنی دست ندم
عمر عزیزت شد تلف وز آن نداری جز اسف
تا فرصتی داری بکف باید شماری مغتنم
گیرم علم افراختی بر ملک عالم تاختی
جان جهان بگداختی در آتش ظلم و ستم
روزی علم گردد نگون گردی بدست غم زبون
نیکی کن و در دهر دون نامت بنیکی کن علم
گردد ثناگستر زبان بر حاتم و نوشیروان
هر جا که صحبت در میان از عدل آید وز کرم
بس کن صغیر از این سخن کامروز در خلق زمن
معمول نبود هیچ فن جز جمع دینار و درم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به هشدار بزرگی در مورد ظلم و بیعدالتی میپردازد. او بیان میکند که انسانها باید از ظلم به دیگران دوری کنند و در زندگی خود، فرصتی که دارند را با نیکی کردن و کمک به دیگران استفاده کنند. شاعر به خطراتی که ممکن است از بیتوجهی به دیگران ایجاد شود، اشاره میکند و تأکید میکند که در نهایت، نام نیک و یاد خوب از انسانها در عرصه تاریخ باقی میماند، نه مال و ثروت. او به این نکته مهم اشاره دارد که در زندگی، جمعآوری ثروت تنها هدف نیست و باید به عدالت و کرامت انسانی نیز توجه کرد.
هوش مصنوعی: میگویی آیا میدانی چرا در نوشتن، قلم لرزان است؟ چون از این میترسد که ناعدالتی را علیه مظلومی بنویسد.
هوش مصنوعی: گروهی از انسانها مانند کاروانی در حال حرکت هستند و همواره در پی یکدیگرند. این جهان مانند یک سرای بزرگ است که دو دروازه دارد؛ یکی به سوی فنا و دیگری به سوی عدم.
هوش مصنوعی: در این مسیر پر از مشکلات، قدم نگذار. سر به آسمان نبر، زیرا میترسم که با دست خود به سرم آسیب برسانی و نتوانم خود را نگه دارم.
هوش مصنوعی: عمر گرانبهای تو بیهوده سپری شد و چیزی جز حسرت برایت نمانده است. تا زمانی که فرصتی در اختیارت هست، باید آن را با دقت و ارزشمندی به کار بگیری.
هوش مصنوعی: اگر علم و دانش خود را بر سرزمین دنیا بهکار بردی و زندگی را با ظلم و ستم به آتش کشیدی، جان جهان را در خطر انداختی.
هوش مصنوعی: روزی علم و دانش تو به نتیجه خواهد رسید و در آن روز غم و ناراحتی به سراغت میآید، پس به دیگران خوبی کن و در زندگیات نام نیک بر جای بگذار.
هوش مصنوعی: هر جا که صحبت از عدالت و بخشش به میان باشد، زبان به ستایش حاتم طایی و نوشیروان به نیکی میچرخد.
هوش مصنوعی: بس کن بچه جان از این حرف ها، امروز در میان مردم هنر و فضیلت دیگری نبوده جز جمع کردن پول و ثروت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اکنون صبای مشک شم آرد برون خیل و حشم
لؤلؤ برافرازد علم چون ابر در آرد ز نم
در راه عشق ای عاشقان خواهی شفا خواهی الم
کاندر طریق عاشقی یک رنگ بینی بیش و کم
روزی بیاید در میان تا عشق را بندی میان
عیسی بباید ترجمان تا زنده گرداند به دم
چون دیده کوتهبین بود هر نقش حورالعین بود
[...]
هم گنج داری هم خدم بیرون از جه از کتم عدم.
بر فرق فرقد نه قدم بر بام عالم زن علم
انجم فرو روب از فلک عصمت فروشوی از ملک
بر زن سما را بر سمک انداز در کتم عدم
هر چه از تو آید خوش بود
خواهی شفا خواهی الم
ای ساقی روشن دلان بردار سغراق کرم
کز بهر این آوردهای ما را ز صحرای عدم
تا جان ز فکرت بگذرد وین پردهها را بردرد
زیرا که فکرت جان خورد جان را کند هر لحظه کم
ای دل خموش از قال او واقف نهای ز احوال او
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.