گنجور

 
۱

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵

 

... اگر بگیرم روزی من آستین ترا

اگر چه خامش مردم که شعر باید گفت

زبان من به روی گردد آفرین ترا

رودکی
 
۲

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱

 

... یک پرسش گرم جز تبم کس نکند

ورجان به لب آیدم به جز مردم چشم

یک قطره آب بر لبم کس نکند

رودکی
 
۳

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۲

 

چون تیغ به دست آری مردم نتوان کشت

نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت ...

رودکی
 
۴

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۷

 

... خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد

که گاه مردم شادان و گه بود ناشاد

این مصرع ساقط شده ...

رودکی
 
۵

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۵ - عصا بیار که وقت عصا و انبان بود

 

... همیشه چشمم زی زلفکان چابک بود

همیشه گوشم زی مردم سخندان بود

عیال نه زن و فرزند نه میونت نه ...

رودکی
 
۶

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۶

 

می آرد شرف مردمی پدید

آزاده نژاد از درم خرید ...

رودکی
 
۷

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۰

 

دریا دو چشم و آتش بر دل همی فزاید

مردم میان دریا و آتش چگونه پاید

نیش نهنگ دارد دل را همی خساید ...

رودکی
 
۸

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳

 

تنت یک و جان یکی و چندین دانش

ای عجبی مردمی تو یا دریا

رودکی
 
۹

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۱۳

 

... کس نبود از راز دانش بی نیاز

مردمان بخرد اندر هر زمان

راه دانش را به هر گونه زبان ...

رودکی
 
۱۰

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۱۷

 

بار کژ مردم به کنگرش اندرا

چون ازو سودست مر شادی ترا

رودکی
 
۱۱

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۱۸

 

آفریده مردمان مر رنج را

بیش کرده جان رنج آهنج را

رودکی
 
۱۲

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۴۷

 

چون کشف انبوه غوغایی بدید

بانگ وژخ مردمان خشم آورید

رودکی
 
۱۳

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۷۴

 

زش ازو پاسخ دهم اندر نهان

زش به بیداری میان مردمان

رودکی
 
۱۴

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۷۶

 

مار و غنده کربشه با کژدمان

خورد ایشان گوشت روی مردمان

رودکی
 
۱۵

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از دیگر مثنویها » پاره ۳

 

با صد هزار مردم تنهایی

بی صد هزار مردم تنهایی

رودکی
 
۱۶

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۴ - گفتار اندر آفرینش مردم

 

چو زین بگذری مردم آمد پدید

شد این بندها را سراسر کلید ...

... ز راه خرد بنگری اندکی

که مردم به معنی چه باشد یکی

مگر مردمی خیره خوانی همی

جز این را نشانی ندانی همی ...

فردوسی
 
۱۷

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱۱ - در داستان ابو منصور

 

... نه ز او زنده بینم نه مرده نشان

به دست نهنگان مردم کشان

دریغ آن کمربند و آن گردگاه ...

فردوسی
 
۱۸

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود

 

... به ایران همه خوبی از داد اوست

کجا هست مردم همه یاد اوست

به بزم اندرون آسمان سخاست ...

... نخستین برادرش که تر به سال

که در مردمی کس ندارد همال

ز گیتی پرستنده فر و نصر ...

فردوسی
 
۱۹

فردوسی » شاهنامه » هوشنگ » بخش ۳

 

... به فرخندگی رنج کوتاه کرد

چراگاه مردم بدان برفزود

پراگند پس تخم و کشت و درود ...

فردوسی
 
۲۰

فردوسی » شاهنامه » طهمورث » طهمورث

 

... کجا بر خروشد گه زخم کوس

بیاورد و یک سر به مردم کشید

نهفته همه سودمندش گزید ...

فردوسی
 
 
۱
۲
۳
۵۵۶
sunny dark_mode