فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۸
... سری پر ز کینه دلی پر ز داد
به اروند رود اندر آورد روی
چنان چون بود مرد دیهیم جوی
اگر پهلوانی ندانی زبان
بتازی تو اروند را دجله خوان
دگر منزل آن شاه آزادمرد ...
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۲۰
... نبینی ازین آب جز نیکوی
فریدون که بگذاشت اروند رود
فرستاد تخت مهی را درود ...
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۲۱
... به فر کیانی و رای درست
بسان فریدون کز اروند رود
گذشت و به کشتی نیامد فرود ...
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۸
... فسونها و نیرنگها زال ساخت
که اروند و بند جهان او شناخت
چو اسفندیار این سخن یاد کرد ...
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۳۱
... سخنهای رستم همه کرد یاد
همان زاری و پند و اروند او
سخن گفتن از مرز و پیوند او ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی داراب دوازده سال بود » بخش ۴
... یکی کودک آمد چو تابنده مهر
ز بالا و اروند و بویا برش
سکندر همی خواندی مادرش ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اشکانیان » بخش ۵
... چو آن نامه برخواند خرسند گشت
دلش سوی نیرنگ و اروند گشت
بگسترد هرگونه گستردنی ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور ذوالاکتاف » بخش ۱
... پدید آمد آن چادر لاژورد
خروش آمد از راه اروندرود
به موبد چنین گفت هست این درود ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۶
فرخ زاد هرمزد با آب چشم
به اروندرود اندر آمد بخشم
به کرخ اندر آمد یکی حمله برد ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۸
... هیونان مست و گسسته مهار
گذر یافتندی به اروند رود
نماندی برین بوم بر تار و پود ...