مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۲ - مدح نجم الدین شیبانی
... بوستانیت گشته لشکرگاه
مرغزاریت بوده راهگذر
اندرین ره هزار بتکده بیش ...
... ملکانه است هدیه تو بر او
راه حضرت به فرخی بسپر
تو مر این هدیه را تباه مکن ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۶ - هم در ثنای او
... ز زنده پیلان هر سو چو کوه کوه برفت
چو غارغار شد اطراف راه از آن رفتار
ز چند روز گذر کرد با نشاط و ظفر ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۲ - هم در ستایش آن شهریار
... نهاد روی سوی ره بسان مرغ بپر
بدین صفات همه راه رفت نعره زنان
به قصد خدمت دستور شاه شیر شکر ...
... به شکر پیش خداوند خالق الاکبر
همی دویدم روبان زمین به راه دراز
به روی تا به بر شاه خسرو صفدر ...
... به سوی حضرت عالی شده به طالع سعد
سلامتت همراه و سعادتت همبر
خجسته بودت و میمون شدن به حضرت شاه ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۷ - مدح علاء الدوله مسعود شاه
... ز دور چون خبر تیغ بی قرار تو یافت
فرار کرد و نیارست جست راه فرار
بجست بیهش و از بیم جان چنان پنداشت ...
... نکرد یک شب خواب و نخورد یک روز آب
نیافت یک پی راه و ندید یک تن یار
به گوشش آمد آواز رعد و نفخه صور ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۰ - وصف جلوه های طبیعت و گریز به مدح محمود
... در سفری و نهاده دل به سفر بر
تا کی باشد تو را وساوس همراه
تا کی باشد تو را کواکب همبر ...
... رفتم از پیش او و پیش گرفتم
راهی سخت و سیاه چون دل کافر
راهی چون پشته پشته سنگ و در آن راه
سینه بازان به نعل گشته مصور ...
... ریخته کافور سوده در که و کردر
از فزع راه گشته لرزان انجم
وز شغب شب شده گریزان صرصر ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۱ - هم در ثنای آن پادشاه و تهنیت فتح اکره
... چه گیرد آن گه شاه جهان به روز شکار
مبشران را راه گذر بیارایند
به هر ولایت رسم این چنین بود ناچار
مبشری تو و آراسته ست راه تو را
بهار تازه و نوروز خرم از گلزار ...
... سپهر نیک سگال و زمان فرمان بر
خدای راهنمای و ملایکه انصار
بدو ملوک ز اطراف روی بنهادند ...
... و گرچه بود ز آتش به گرد آن انبار
برون شد او چو براهیم آزر از آذر
به گردش آتش سوزنده گشت چون گلزار ...
... زمین هند چنان شد که تا به حشر برو
ز خون به کشتی باید گذاشت راهگذار
به بحر و کوه ز بس خون که راند تیغ تو شد ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۳ - چیستان و گریز به مدح آن بزرگ
... گر همه تنت را ببودی پر
تا دهک راه سخت شوریده ست
جفت عقلی تو و عدیل هنر ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۴ - مدح عمید علی سالار
ای باد بروب راه را یکسر
وی ابر ببار بر زمین گوهر ...
... بر باره نشست فتنه شیران
هان ای شیران ز راه یکسوتر
کامد سپهی که کرد یک ساعت ...
... از عون خدای و نصرت اختر
از راه بخاست نعره و شیهه
چونان که در ابر قیرگون تندر ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۵ - ستودن ترکان و ستایش سلطان مسعود
... کان ملک را شعار بود عدل را دثار
تا عزم راه و قصد سفر کرده ای شدست
فصل خزان به خرمی فصل نوبهار
گردی روان به طالع میمون و فال سعد
اقبال راهبر شده و بخت کامگار
بر تیز خیز کوهی تند سبک رکاب ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۵ - مدح اختری و التزام به نام اختری و اختر
... چشم مرا به نور یکی اختر
طبعی که راه گم کند او را تو
چو اختری به سوی خرد رهبر ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۷ - در نصیحت و ستایش منصور بن سعید
... راست کن لفظ و استوار بگو
سره کن راه و پس دلیر بتاز
خاک صرفی به قعر مرکز رو ...
... مدحت شهریار بنده نواز
پادشاه بوالمظفر ابراهیم
آن زمانه نهاد گردون ساز ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۵ - شکوه از روزگار و ناله از زندان
... کار نیکو کند خدای منال
راه کوته کند زمانه ملنگ
بگذرد محنت تو چون بگذشت ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۴ - توصیف اسب و مدح سلطان مسعود
... خسرو بحر طبع ابر نوال
راه هایی سپرده ای که درو
هیچ بی بدرقه نرفت خیال ...
... سی هزاری بود همه ابطال
راه در بر گرفته اند چو باد
روی داده سوی قفار و جبال ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۸ - ستایش رئیس ابوالفتح بی عدیل و شکایت از گرفتاری
... روزی اگر گشاده شود پیش من سبیل
بر مرکب هوای تو در راه اشتیاق
سوی تو بر دو دیده روشن کنم رحیل ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۲ - مدح ابوالفرج نصر بن رستم
... این فم از مدحت گشاد و آن ز بیمت بست فم
هر که در راه خلاف و خشم تو بنهاد پای
رفتنش چون مار بر پشت زمین گشت از شکم ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۳ - ستایشگری
... برد اندیشه کفایت تو
راه جور از وجود سوی عدم
آسمانی به تو کشیده امید ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۴ - مدیح علاء الدوله مسعود
... بحریست از سخاوت و گنجیست از حکم
حشمت برد به درگه فرخنده تو راه
دولت خورد به جان گرامی تو قسم ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۱ - داستان سیه روزی
... پیوسته من این بیت را بخوانم
پیراهنم از خون آب دیده
چون توز کمانست و من کمانم ...
... چون در دل و جان گفتمی جوانم
امروز هوازی به راه پیری
همچون ره از پیش کاروانم ...
... وین بار به لوهور چون درآیم
گر بگذرم از راه قلتبانم
اندوه تو هم پیش چشم دارم ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۲ - مدح علاء الدوله سلطان مسعود
... واندر دم یقینش بی بفکند گمان
تا جود او به راه امل گشته بدرقه
نگسست کاروان مکارم ز کاروان ...
... رفتی چنانکه مرغ نجنبید ز آشیان
نادیده راههای تو را روزها اثر
نا داده گرزهای تو را بادها نشان ...
... چون بنگریستند به دستی نبود بیش
از راه کهکشانش تا راه کهکشان
یک خرده یادم آمد و این نیک خرده ایست ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۳ - ستایش سلطان ابراهیم
... به پادشاه زمین و به شهریار زمان
ابوالمظفر سلطان عالم ابراهیم
که روزگار نبیند به حق چو او سلطان ...
... نمد قبایی پوشیده پاره و خلقان
به راه مرکب او بود پیر لاشه خری
ز چوب کرده رکاب و ز لیف کرده عنان ...