ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - حقیقت شوق به لقای خدا
... و چون بیان شوق به لقای الهی را دانستی بدان که آن افضل مراتب شوق و کلید ابواب سعادات و سرمایه وصول به مرادات است در بعضی از کتب سماویه است که خدای تعالی می فرماید شوق خوبان به لقای من به طول انجامید و من به ملاقات ایشان شایق ترم
و در اخبار داود علیه السلام وارد است که من دلهای مشتاقین را از نور خود آفریدم و به داود وحی شد که ای داود تا چند بهشت را یاد می کنی و شوق به من را مسیلت نمی نمایی داود عرض کرد که پروردگارا مشتاقان به تو چه کسان اند فرمود کسانی هستند که ایشان را از هر کدورت و غباری صاف نموده ام و روزنه ها در دل ایشان گشوده ام که از آنها به من نظر می کنند و من دلهای ایشان را به دست خود برمی دارم و در آسمان می گذارم و ملایکه را می طلبم چون جمع شدند سجده مرا می کنند من می گویم شما را جمع نکردم که سجده مرا کنید خواستم که دلهای مشتاقان خود را به شما نمایم و به آنها بر شما مباهات کنم و دلهای ایشان در آسمان من از برای ملایکه من می درخشد چنانچه خورشید از برای اهل زمین می درخشد ای داود من دل مشتاقان خود را از رضوان خود خلق کرده ام و به نور جمال پروریده ام و آنها را از برای حدیث خود فراگرفته ام و بدنهای ایشان را در زمین محل نظر خود قرار داده ام و راهی از دلهای ایشان به خود بریده ام که نگاه به من می کنند و هر روز شوق ایشان زیاد می شود ای داود کسانی که رو از من گردانیده اند اگر بدانند چگونه است انتظار من از برای آنها و مهربانی من به ایشان و شوق من به ترک کردن ایشان معاصی را هر آینه از شوق خواهند مرد و بند بند ایشان از دوستی من از هم جدای خواهد شد و در بعضی از اخبار قدسیه رسیده است که مرا بندگانی هست که ایشان مرا دوست دارند و من ایشان را دوست دارم و ایشان مشتاق من اند من مشتاق ایشان ایشان مرا یاد می کنند و من ایشان را و اول عطای من به ایشان آن است که نور خود را به دل ایشان می افکنم پس ایشان از من خبر می دهند همچنان که من از ایشان خبر می دهم و اگر آسمان ها و زمینها را در ترازوی ایشان نهم در حق ایشان کم می شمارم و رو به ایشان می آورم و کسی که من رو به او آورم احدی نمی داند که چه می خواهم به او عطا کنم حضرت امام جعفر صادق علیه السلام می فرماید که مشتاق طعام نمی خواهد و از شرابی لذت نمی یابد و او را خواب راحت نمی برد و به خویش و پیوندی أنس نمی گیرد و در خانه ای مأوی نمی کند و در آبادانی ساکن نمی شود و جامه های نرم نمی پوشد و شب و روز خدا را عبادت می کند و به زبان شوق به او راز می گوید و در دل خود را به او عرض می کند همچنان که موسی بن عمران در وقتی که به میعاد پروردگار می رفت از شوق چهل شبانه روز چیزی نخورد و نیاشامید و نخوابید و خواهش به هیچ یک از اینها نداشت
پس چون به میدان شوق قدم گذاری نفس خود را چهار تکبیر بگو و آرزوها و مرادهای دنیا را وداع کن عادت و رسوم را بگذار و احرام از غیر شوق خدا ببند و همه چیز دیگر را بر خود حرام کن و در میان حیات و ممات خود زبان تسلیم بگشا و بگو لبیک اللهم لبیک ...
... وصال دوست می خواهی بلا را مرحبایی زن
قدم به راه طلب چون نهی ز جان بگریز
که شرط راه بود جان من شکیبایی
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » حقیقت أنس با خدا
... چون تحمل امثال آن از هر بی سر و پایی نمی شود بلکه باید کسی باشد که مستغرق مقام انس باشد چنانچه از برخ اسود منقول است که هفت سال در بنی اسراییل قحط شد موسی با هفتاد هزار نفر به طلب باران بیرون شد خداوند عالم وحی فرستاد که چگونه دعای ایشان را مستجاب کنم و حال آنکه ظلمت گناهان ایشان را فروگرفته و باطنهای ایشان خبیث شده و رجوع کن به یکی از بندگان من که او را برخ گویند بگو سوال کند تا من اجابت کنم
موسی علیه السلام از احوال او پرسید کسی نشان نداد روزی در راهی بنده سیاهی را دید که می آید شمله پشمینه به خود پیچیده و پیشانی او از اثر سجود خاک آلوده است موسی علیه السلام به نور نبوت او را شناخت و بر او سلام کرد و نام وی را پرسید گفت منم برخ موسی گفت مدتی است تو را می طلبم بیا از برای ما طلب باران کن پس برخ بیرون رفت و با خدا آغاز تکلم کرد که الهی این موافق کردار تو نیست و مقتضای حلم و حکمت تو نه نمی دانم چه روی داده است تو را آیا ابرها از فرمان تو سرپیچیده اند یا بادها از اطاعت تو بیرون رفته اند یا بارانهای تو تمام شده یا غضب تو گناهکاران را فرو گرفته آیا تو آمرزنده نیستی پیش از خلق خطا کاران رحمت خود را خلق کردی و به عفو امر فرمودی آیا شتاب در عذاب می کنی می ترسی بعد قدرت نداشته باشی هنوز دعای او تمام نشده بود که باران بر بنی اسراییل فرو ریخت و در نصف روز گیاهها چنان سبز شدند که سواره را می پوشانیدند پس برخ برگشت و به موسی برخورد و گفت چگونه با خدا مباحثه کردم موسی قصد او کرد خطاب الهی رسید که ای موسی برخ روزی چندین بار ما را می خنداند و از این قبیل بود آنچه موسی عرض کرد که ان هی إلا فتنتک و در وقتی که امر شد به جانب فرعون رود از راه شکفتگی و انبساط تعلل کرد و عذر آورد و گفت فأخاف ان یقتلون و گفت و یضیق صدری دلتنگ می شوم و این رفتار از غیر موسی خلاف ادب بود زیرا آنچه از مثل او شایسته است از دیگری نیست
ببین که از یونس پیغمبر علیه السلام کمتر از این را متحمل نشدند به اندک خلاف ادبی او را در شکم ماهی محبوس فرمودند و خطاب به سید المرسلین کردند که فاصبر لحکم ربک و لا تکن کصاحب الحوت یعنی به حکم پروردگار صابر باش و مانند یونس مباش و این اختلافات به جهت اختلاف مقامات و احوال و به سبب تفاوت مراتب و درجات است و لقد فضلنا بعض النبیین علی بعض یعنی بعضی از پیغمبران را بر بعضی تفضیل فرمودیم نمی بینی که عیسی بن مریم علیه السلام در مقام ناز و انبساط بر خود سلام می فرستد و می گوید و السلام علی یوم ولدت و یوم أموت و یوم أبعث حیا یعنی سلام خدا بر من باد روزی که متولد شدم و روزی که می میرم و روزی که زنده خواهم شد و چون یحیی به این مقام نرسیده بود ساکت شد تا خدا بر او سلام فرستاد و فرمود و سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیا
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - خلوت و عزلت و فواید آن
اشاره شد به اینکه کسی که به مقام انس رسید طالب خلوت و عزلت می گردد و دوری از مردم را می خواهد زیرا مصاحبت مردمان دل او را از توجه تام به خدا مشغول می سازد و گاه باشد که بعضی از علما مخالطه با مردمان را بر گوشه گیری و خلوت ترجیح دهند به سبب اخباری که در مدح الفت با مردمان و آمد و شد با ایشان رسیده و تفصیل این مقام آن است که ظاهر جمعی از علما آن است که عزلت و گوشه گیری افضل است از مصاحبت و الفت با مردم به جهت اخباری که در مدح عزلت رسیده و به سبب فوایدی که بر آن مترتب می گردد
و اما اخبار مثل آنچه از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است که خدا دوست دارد بنده پرهیزگار پنهان را و فرمود بهترین مردمان مومنی است که با مال و جان خود در راه خدا جهاد نماید و بعد از او مردی است که در بیشه ای از بیشه ها گوشه نشینی اختیار کند از راه نجات از آن حضرت پرسیدند فرمود در خانه خود بنشینید و دین خود را نگاهدارید و بر گناه خود گریه کنید حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود که روزگار فاسد شد و احوال برادران دگرگون شد و تنهایی دل و اطمینان خاطر بهتر شد و فرمود که کم کن آشنایان و شناسندگان خود را و بیگانه شو از آنهای که می شناسی و نیز از آن حضرت منقول است که فرمود گوشه نشین در حصن خدا متحصن است و در حفظ و حمایت او محفوظ است پس خوشا به حال او اگر در ظاهر و باطن از همه کس جدا و بیگانه باشد عیسی بن مریم علیه السلام فرمود زبان خود را نگاهدار از برای تعمیر دل خود و در خانه خود بنشین و بگریز از ریاکاری و فضول معاش و گریه کن بر گناه خود و فرار کن از مردم همچنان که از شیر واقعی فرار می کنی به درستی که پیش از این مردم دوا بودند و حال مرض و دردند
ربیع بن خثیم گوید که اگر توانی در موضعی باشی که تو کسی را نشناسی و کسی هم تو را نشناسد چنان کن و در گوشه نشینی محافظت اعضا و جوارح است از معاصی و استراحت دل است و سلامتی زندگانی است و شکستن اسلحه شیطان است و دوری از هر بدی است و فراغت خاطر است و هیچ پیغمبری و وصی پیغمبری نیست مگر اینکه در زمانی گوشه نشینی و عزلت اختیار کرده یا در ابتدای زمان خود یا در آخر آن ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فواید مخالطه با مردم
... حذر کن که همصحبتان بدند
و چنان تصور نکنی که منافاتی میان اختلاط با مردم و انس به خدا نیست از آن راه که پیغمبران و اوصیای ایشان با وجود استغراق از شهود و محو انس مخلوط با مردمان بودند زیرا که هر کسی استعداد جمع میان این اختلاط ظاهری با مردم و اقبال باطنی به خدا را ندارد بلکه آن موقوف است به قوت نبوت و ولایت پس هر ضعیف نفسی طمع در این مرتبه نمی تواند کرد
رخت مسیحا نکشد هر خری ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - آیات و اخباری که دلالت می کنند بر اینکه خدا بندگان خود را دوست دارد
بدان که شواهد کتاب و سنت صریح در این است که خداوند سبحان بندگان خود را دوست دارد و آن دو نوع است یکی دوستی عام که او را نسبت به جمیع مخلوقات از حیثیت اینکه همه از آثار آن ذات مقدس اند و یکی دوستی خاص همچنان که از آیات و اخبار مستفاد می شود که خدا را نسبت به بعضی از بندگان نظر خاص و محبت مخصوصی است که با دیگران آن نظر و محبت را نمی دارد و این معنی محبت نه میل قلبی است به موافق ملایم همچنان که در محبت به بندگان زیرا این در حق خدا غیر متصور است بلکه مراد تحقق آثار محبت است
پس مراد از دوستی خدا بنده غیر عاصی را این است که پرده از پیش دل او بر می دارد و جمال خود را به دیده دل او می نماید و او را توفیق وصول به بساط قرب خود عطا می فرماید و خانه دل او را از غیر خود می پردازد و موانع وصول به او را از راه او پاک می سازد ذلک فضل الله یوتیه من یشاء و علامت بنده محبوب خدا آن است که او خدا را دوست داشته باشد و او را بر همه محبوبهای خود اختیار کند و ببیند که اسباب توفیق و سعادت او باطنا و ظاهرا مهیا شود و از معاصی او را باز می دارد و چون از یاد خدا غافل می شود امری حادث می کند که او را به یاد خدا می اندازد و چون میل دنیا می کند او را به محنتی گرفتار می کند که رغبت او از دنیا کم می شود و او را به غیری وانمی گذارد بلکه امر ظاهری و باطنی و پنهانی و آشکار او را خدا خود انجام می دهد و همه هموم او را یک هم می کند و دل او را از دنیا سرد می سازد و او را از مردم بیگانه می گرداند و لذت مناجات خود را به او می چشاند
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - پیرامون حب فی الله و بغض فی الله
از جمله محبت های ممدوحه حب فی الله است که دوستی در راه خدا باشد همچنان که بغض فی الله از عداوتهای مستحسنه است و فضیلت و ثواب این دو بسیار و اخبار در مدحشان بی شمار است
حضرت رسول مختار صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که دوستی مومن از برای مومن در راه خدا بهترین شعبه های ایمان است آگاه باشید که هر که دوست داشته باشد در راه خدا و دشمن داشته باشد در راه خدا و عطا و منع او در راه خدا باشد او از جمله برگزیدگان خداست و فرمود کسانی که یکدیگر را از برای خدا دوست دارند در روز قیامت بر زمینی باشند از زبر جد سبز در سایه عرش پروردگار و رویهای ایشان از خورشید طالع سفیدتر و روشن تر خواهد بود و آرزو خواهد برد به مکان و مرتبه ایشان هر ملک مقربی و پیغمبر مرسلی از حضرت سید الساجدین علیه السلام مروی است که چون خدا خلق اولین و آخرین را جمع نماید منادی ندا کند که کجایند کسانی که یکدیگر را از برای خدا دوست داشتند پس طایفه ای برخیزند خطاب رسد که بروید به بهشت بدون حساب ملایکه ایشان را ملاقات کنند و گویند به کجا می روید گویند به بهشت گویند شما چه جماعتید ایشان گویند ماییم که از برای خدا یکدیگر را دوست داشته ایم و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که چون خواهی بدانی که در تو خیری هست یا نه دل خود را نظر کن اگر اهل عبادت و طاعت را دوست داری و اهل معصیت را دشمن داری بدان که تو از اهل خیری و خدا تو را دوست دارد و اگر بر عکس آنی خدا تو را دشمن دارد و در تو خیری نیست و فرمود اگر مردی مرد دیگری را از برای خدا دوست دارد خدا ثواب محبت را به او عطا می فرماید اگر چه آن محبوب در علم خدا از اهل جهنم باشد و اگر مردی دیگری را از برای خدا دشمن داشته خدا ثواب بغض فی الله را به او کرامت می فرماید اگر چه آن شخص مبغوض در علم خدا از اهل بهشت باشد و دوستی در راه خدا دو قسم می شود
اول آنکه کسی دیگری را دوست داشته باشد از برای امری که فایده او در آخرت به این محب عاید گردد مثل اینکه شاگرد استاد را دوست دارد از برای اینکه او را تعلیم می کند و او را از حضیض جهل به اوج مرتبه علم می رساند یا استاد شاگرد را محبت داشته باشد به جهت اینکه منشأ ثواب معلم می شود و امثال اینها ...
... مراعات صد کن برای یکی
و معنی بغض فی الله آن است که کسی دیگری را دشمن داشته باشد از آن راه که مرتکب معصیت خدا می گردد و مخالفت او را می کند
حضرت عیسی بن مریم علیه السلام فرمود که دوستی کنید با خدا به دشمن داشتن اهل معاصی و تقرب جویید به خدا به دوری کردن از ایشان و رضای خدا طلبید به بغض بر ایشان مروی است که خدای تعالی به یکی از پیغمبران وحی فرستاد که اما زهد در دنیا را اختیار کرده ای به راحتی از برای خود شتابیده ای و اما انقطاع تو به من پس عزت خود را به من طلبیده ای و لیکن آیا دشمنی را به واسطه من دشمن داشته ای یا دوستی را به جهت من دوست گرفته ای
و مخفی نماند که از برای معصیت درجات بسیار است که منتهای آن کفر و شرک است و ابتدای آن گناهان صغیره است و از برای اظهار بغض نیز مراتب بی شمار است انتهای آن قتل و أسر است و مبدأ آن ترک دوستی با آن و باید اشد درجات بغض به ازاء اشد درجات معصیت و وسط به ازاء وسط و اضعف به ازاء اضعف باشد و باید اول اهل معصیت را نصیحت و ارشاد و پند نمود خصوصا اگر آن گناهکار از آشنایان و دوستان باشد و چنان که کسی که معصیتی می کند بعضی صفات محموده نیز داشته باشد یا بعضی افعال خیر از او سرزند سزاوار آن است که او را از راه معصیت دشمن دارند و از راه طاعت محبت نه با او عداوت گناهکار خالی از طاعت داشته باشد و نه محبت مطیع خالی از معصیت یا آنکه تابع غالب باشد اگر گناه او غالب بر معصیت باشد او را عداوت داشته باشد و اگر برعکس باشد محبت
مخفی نماند که از تمام محبت برادران وفا است و آن عبارت است از پاسداری محبت و لوازم آن و مداومت بر آن در حال حیات محبوب و بعد از ممات او به دعا کردن از برای او و محبت به اولاد و بازماندگان و دوستان او و ضد وفا جفاست که عبارت است از قطع دوستی یا کوتاهی در بعضی از لوازم آن در حیات محبوب یا ممات او نسب به اولاد و احباء او و محبتی که در آن وفایی نباشد فایده ای بر آن مترتب نمی گردد زیرا فایده محبت در راه خدا در آخرت عاید می گردد و هر وقت محبت منقطع می شود ضایع می گردد
مروی است که پیرزنی بود که هر وقت بر حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد می شد حضرت او را اکرام می فرمود از سبب آن سوال کردند حضرت فرمود که این زن در ایام حیات خدیجه علیه السلام به منزل ما می آمد پس از آثار وفاست مراعات جمیع اصدقا و خویشان و متعلقان محبوب بلکه محبوب از مراعات احوال ایشان بیشتر مسرور می شود تا از مراعات احوال خود و از تفقد به ایشان فرح او بیشتر از تفقد خود است بلکه قوت دوستی با کسی معلوم نمی شود مگر از دوستی و مهربانی با کسان و متعلقان او و قوت محبت با کسی به جایی می رسد که سگ محبوب در نظر او امتیازی از سایر سگان به هم می رساند و وفای با دوست ممدوح است تا پای معصیت پروردگار به میان نیامده و اما موافقت دوست با دوست در معصیت خدا و امری که مخالف حق باشد مذموم بلکه عین جفاست زیرا موافقت او باعث هلاکت هر دو می شود بلکه او را باید نصیحت کرد و ارشاد نمود
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - رضا بر قضا و مقدرات الهی
... در آثار وارد است که یکی از ارباب رضا سن او به هفتاد سال رسید و در این مدت نگفت که کاش فلان چیز بودی و فلان نبودی یکی از بزرگان را گفتند که از آثار رضا در خود چه می یابی گفت در من بویی از رضا نیست و با وجود این هرگاه خدای تن مرا پل جهنم سازد و خلق اولین و آخرین را از آن بگذراند و همه را داخل بهشت کند و مرا به جهنم افکند و جهنم را از من پرگرداند به حکم او راضیم و به قسمت او خشنودم و هرگز به خاطرم نمی گذرد که کاش چنین نبودی و چرا نصیب من این شد و قسمت دیگران آن
و صاحب این مرتبه هر چیزی را به چشم رضا می نگرد و هر امری را به نظر محبت می بیند و در هر موجودی نور رحمت الهیه را مشاهده می کند و سر حکمت ازلیه را ملاحظه می نماید پس هر چه می شود در سرای وجود موافق مراد مطلب او است و هر چه در کارخانه هستی رو می دهد بر وفق هوا و خواهش اوست و از اینجا معلوم می شود که مقام رضا افضل مقامات دین و اشرف منازل مقربین است اعظم درهای شهرستان رحمت و اوسع راههای اقلیم سعادت است حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم از طایفه ای از اصحاب خود پرسید که شما چه نوع کسان هستید عرض کردند مومنانیم فرمود چه چیز است علامت ایمان شما گفتند صابریم در وقت بلا و شاکریم در هنگام نعمت و رفاه و راضی هستیم به موارد قضا حضرت فرمود مومنانید به خدای کعبه قسم و در حدیث دیگر است که فرمود ایشان حکمای علما هستند که از وفور دانش نزدیک به این است که انبیا باشند و نیز از آن حضرت مروی است که چون خدا بنده ای را دوست دارد او را در دنیا مبتلا می گرداند پس اگر صبر کرد او را بر می گزیند و اگر راضی و خشنود شد او را به مرتبه اصفیا می رساند و فرمود که چون روز قیامت شود طایفه ای از امت مرا خدای تعالی بال و پر کرامت فرماید تا از قبرهای خود به بهشت پرواز کنند و در آنجا به نحوی که دلخواه ایشان است عیش و تنعم نمایند ملایکه به ایشان گویند آیا شما موقف حساب را دیدید گویند از ما حسابی نخواستند باز گویند آیا از صراط گذشتید و جهنم را ملاحظه نمودید گویند ما هیچ چیز ندیدیم ملایکه گویند شما چه طایفه اید ایشان گویند ما از امت محمدیم صلی الله علیه و آله و سلم ملایکه پرسند که عمل شما در دنیا چه بوده است گویند در ما دو خصلت بود که خدا به فضل و رحمت خود ما را به این مرتبه رسانید یکی آنکه چون در خلوت بودیم از خدا شرم داشتیم که معصیت او را مرتکب شویم و دیگر آنکه به هر چه از برای ما قسمت کرده بود راضی بودیم ملایکه گویند پس سزاوار این مرتبه هستید موسی بن عمران علیه السلام به پروردگار عرض کرد که بار خدایا مرا به امری راه نمای که در آن رضای تو باشد فرمود رضای من در آن است که تو راضی به قضای من شوی مروی است که بنی اسراییل به موسی علیه السلام گفتند که از خدا سوال کن چکار است که چون ما آن را به جا آوریم خدا از ما راضی می گردد موسی عرض کرد که پروردگارا شنیدی آنچه را بنی اسراییل گفتند خطاب رسید که ای موسی بگو به ایشان از من راضی شوید تا من نیز از شما راضی شوم از حضرت سیدالساجدین علیه السلام مروی است که صبر و رضا رأس همه طاعات است و هر که صبر کند و راضی شود از خدا در آنچه از برای او مقدر کند خدا از برای او مقدر نمی کند مگر آنچه خیر اوست و از حضرت امام جفعر صادق علیه السلام مروی است که فرمود شگفت دارم از کار مردم مسلم که خدا هیچ امری از برای او مقدر نمی کند مگر اینکه خیر اوست و اگر بدن او را پاره پاره به مقراض سازند خیر اوست و اگر ملک مشرق و مغرب را به او عطا فرمایند باز خیر او است و فرمود که از جمله چیزهایی که خدا به موسی بن عمران علیه السلام وحی فرستاد این بود که ای موسی من هیچ خلقی محبوب تر به سوی خودم از بنده خود نیافریده ام من او را به بلاها گرفتار می سازم به جهت اینکه خیر او در آنهاست و اگر نعمت دنیا را از او باز می گیرم خیر آن را در آن می دانم و من به آنچه صلاح او است دانا هستم پس باید او بر بلای من صبر کند و نعمتهای مرا شکر نماید و به قضای من راضی شود تا من او را در نزد خود از زمره صدیقین بنویسم و به آن حضرت عرض کردند که به چه چیز مومن شناخته می شود فرمود تسلیم و رضا در آنچه بر او وارد می شود از شادی و اندوه و همچنان که از بعضی از اخبار مذکوره مستفاد می شود معلوم شد که از ثمرات مرتبه رضا آن است که موجب رضای خدای تعالی از بنده می شود و آن اعظم سعادت دو جهانی است و هیچ نعمتی در بهشت از آن بالاتر نیست چنانکه خدای می فرماید و مساکن طیبه فی جنات عدن و رضوان من الله اکبر و در بعضی از احادیث وارد است که خدای تعالی در بهشت بر مومنین تجلی می کند و می فرماید سوال کنید از من آنچه می خواهید می گویند پروردگارا رضای تو را می طلبیم و از اینکه در بهشت بعد از تجلی نور الهی که ما فوق جمیع مراتب است رضای الهی را طلبیده اند معلوم می شود مرتبه رضا افضل جمیع مراتب است و در تفسیر قول خدای تعالی که فرموده است و لدینا مزید وارد شده است که در وقت مزید سه تحفه از جانب پروردگار از برای اهل بهشت می رسد که در بهشت مثل و مانند آنها نیست
یکی را هدیه ای از جانب حق که مثل آن در نزد ایشان در بهشت چیزی نیست و این است قول خدا که می فرماید فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قره اعین یعنی هیچ کس نمی داند چه چیزها از برای ایشان ذخیره شده است که دیده ها را روشن می کند دوم سلام از جانب خدا بر ایشان که علاوه بر هدیه می شود و این است که خدای می فرماید سلام قولا من رب رحیم سوم اینکه خدای به ایشان خطاب می کند که من از شما راضیم و این از هدیه و سلام افضل است و این است قول خدای تعالی که و رضوان من الله اکبر یعنی رضای خدا بالاتر است از نعمتی که دارند
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - طریق تحصیل رضا
... خوشا ناله های دل آزارشان
و ملاحظه حکایات دوستان خدا و شنیدن مقالات ایشان از نظم و نثر و تتبع احوال ایشان مدخلیتی تمام در تقویت محبت و تشیید مبانی رضا دارد زیرا از هر حکایتی در دل تأثیری و از هر کلامی از ایشان در نفس اثری ملاحظه می شود و نفس را به این مرتبه راغب می سازد بلکه بسا باشد که استماع حکایات و احوال سرباختگان راه محبت مجازی و اطلاع بر کیفیت محبت ایشان نیز فی الجمله تأثیری در نفس نماید
و از جمله طریق تحصیل مقام رضا آن است که تأمل کند در اینکه خود او از همه چیز غافل و به عاقبت هر امری جاهل است و خداوند عالم که آفریدگار و خالق او است به خیر و صلاح هر امری دانا و لطف و رأفت او نسبت به هر کسی از حد بیان متجاوز است پس آنچه در حق هر کسی مقدر نموده البته خیر و مصلحت او در آن است اگر چه خود سر آن را نفهمد ...
... که آنچه حاکم عادل کند همه داد است
علاوه بر اینکه تدبر نماید که از نارضایتی او چه می آید و سخط و کراهت او چه فایده می بخشد نه از برای خاطر او تغییر قضا و قدر داده می شود و نه به جهت تسلی قلب او تغییر اوضاع کارخانه هستی می شود
در دایره فرمان ما نقطه تسلیمیم ...
... که بر من و تو در اختیار نگشوده است
و باید طالب مرتبه رضا آیات و اخباری که در رفعت مرتبه اهل بلا رسیده ملاحظه نماید و احادیثی که در اجر و ثواب مصیبت وارد شده مطالعه کند و بداند که هر رنجی را گنجی در عقب و هر محنتی را راحتی در پیش است و هر بلایی را اجری و هر مصیبتی را ثوابی است و از این سبب بود که مقربان و باریافتگان بارگاه به انواع مبتلا بودند و دوستی از دوستان درگاه نیست که سر او به خنجر تسلیم نبریده باشد و هیچ یک از مقربان بارگاه نیست که در بادیه محبت خارهای مصیبت به پای او نخلیده باشد محرمی از محرمان قدس را نیافتم که چهره او از خوناب جگر سرخ نشده باشد و صدیقی از صدیقان را نشنیدم که به سیلی عناء رخسار او کبود نشده باشد پس آدمی باید به امید ثوابهای پروردگار چون مردان مرد بیابان بلا را به قدم صبر بپیماید و دشواریهای این راه را بر خود سهل و آسان نماید چون مریضی که متحمل حجامت و فصد و خوردن دواهای گرم و سرد می گردد و مانند تاجری که بارگران سفرهای دور و دراز را به امید سودی می کشد
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » صفت بیست و نهم - حزن و اندوه بر امور دنیوی و علاج آن
و آن عبارت است از حسرت بردن و متألم بودن به سبب از دست رفتن مطلوبی یا فقدان محبوبی و اگر آن مطلوب و محبوب از امور اخروی باشد و فوت مرتبه ای از مراتب آخرت باشد حزن و اندوه از صفات حسنه و موجب أجر و ثواب است و آنچه از صفات ذمیمه است آن است که به جهت فوت مطالب دنیویه باشد و آن نیز چون صفت اعتراض و انکار مترتب بر کراهت از مقدرات إلهیه است و لیکن اعتراض و انکار از مجرد حزن و ألم بدتر و مفاسد آن بیشتر است و سبب حزن و اندوه از فوات مطالب و مقاصد دنیویه شدت رغبت به مشتهیات طبع و خواهش های نفس است و توقع بقا در متعلقات عالم فنا و چشم داشت پایداری در أمور سرای ناپایدار است و این صفت دل را می میراند و آدمی را از طاعت و عبادت باز می دارد
و علاج آن این است که متذکر شود که هر که چه در عالم کون و فساد است از حیوانات و نباتات و جمادات و أمتعه و اموال و اهل و عیال و ملک و منال همه در معرض فنا و زوال اند و هیچ چیز در این سراچه بی اعتبار نیست که قابل دوام باشد مگر کمالات نفسانیه و أموری که از حیطه زمان برتر و از حوزه مکان بالاتر و از دست تصرف حوادث روزگار برکنار و از عالم تضاد و ترکیب بیرون هستند کدام گل در چمن روزگار شکفته که دست باغبان حوادث آن را نچید و کدام سرو در جویبار این عالم سر بر کشید که أره آفات آن را از پا درنیاورد هر شام پسری در مرگ پدری جامه چاک و هر صبح پدری به فوت پسر غمناک بلی
خیاط روزگار بر أندام هیچ کس
پیراهنی ندوخت که آخر قبا نکرد
و چون آدمی این مرحله را به دیده بصیرت و تدبر نگرد و بر آن یقین کند دلبستگی او از اسباب دنیویه کم می شود و حسرت او بر گذشته زایل می گردد و تمام روزگار خود را مصروف می نماید به تحصیل کمالات عقلیه و سعادات حقیقیه که به واسطه آنها مجاور أنوار قدسیه ثابته و متصل به جواهر نوریه باقیه گشته و از غم و اندوه عالم بلا و محنت فارغ و به مقام بهجت و سرور داخل شود الا ان اولیا الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون ...
... گر همی دزدی بیا و لعل دزد
و هان هان چنان گمان نکنی که حزن و الم امری است که به اختیار خود نیست و بی اختیار روی می دهد نه چنین است بلکه آن امری است اختیاری که هر کسی آن را به اختیار فاسد خود راه می دهد زیرا که می بینیم که هر چه از شخصی برطرف می شود و به جهت آن متألم و محزون می گردد و جمعی کثیر از مردمان آن را ندارند بلکه گاه است هرگز در مدت عمر خود نداشته اند و با وجود این اصلا و مطلقا حزنی و اندوهی ندارند بلکه خوشحال و خرم هستند
و همچنین مشاهده می کنیم که هر حزن و ألمی که به جهت مصیبتی روی می دهد بعد از مدتی تمام می شود و آن مصیبت از یاد می رود و به فرح و سرور مبدل می گردد ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - توکل بر خدا و فضیلت آن
... پس توکل تمام نمی شود مگر به قوت یقین و قوت نفس هر دو و به این دو سکون و اطمینان دل حاصل می گردد
و چون این را دانستی بدان که توکل یکی از منازل راهروان راه سعادت و یکی از مقامات اهل توحید حضرت رب العزه است و افضل درجات اهل ایمان بلکه به مقتضای آیات قرآنیه از جمله واجبات بر مومنین و مومنات است چنان که خدای تعالی می فرماید و علی الله فتوکلوا ان کنتم مومنین یعنی بر خدا توکل نمایید اگر ایمان دارید و می فرماید و علی الله فلیتو کل المتوکلون یعنی و باید بر خدا توکل کنند توکل کنندگان و نیز می فرماید ان الله یحب المتوکلین یعنی خدا دوست دارد صاحبان توکل را و ایضا فرموده و من یتوکل علی الله فهو حسبه یعنی هر که توکل بر خدا کند خدا کفایت می کند او را
از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که هر که به خدا منقطع شود و امور خود را به او واگذارد خدا او را از هر امری کفایت می کند و روزی او را از جایی برساند که به گمان او نرسد و هر که به دنیا منقطع شود خدا او را به دنیا وا می گذارد و فرمود هر که خواهد غنی ترین مردمان شود باید اعتماد او به آنچه نزد خداست بیشتر باشد از اعتماد او به آنچه در دست خود اوست و فرمود اگر شما توکل کنید بر خدا به نحوی که حق توکل او است هر آینه روزی شما خواهد رسید چنان که روزی مرغان می رسد که صبح از آشیان های خود برمی آیند با شکمهای خالی و گرسنه و شام می کنند و حال آنکه شکمهای ایشان سیر و مملو است از حضرت سید الساجدین علیه السلام منقول است که روزی از خانه برآمدم و رفتم تا به فلان دیوار رسیدم بر آن تکیه کردم ناگاه مردی را در برابر خود دیدم دو جامه سفید پوشیده و در مقابل روی من به من نگاه می کند پس گفت یا علی بن الحسین علیه السلام چرا تو را غمناک و محزون می بینم اگر از برای دنیاست از برای نیک و بد روزی خدا آماده است گفتم بلی چنین است که می گویی و حزن من نه از برای این است گفت پس اگر از برای آخرت است آن وعده ای است راست که پادشاه قاهر و قادر در آن حکم خواهد فرمود گفتم آن نیز چنین است و حزن من از برای آن هم نیست گفت پس حزن تو از چیست گفتم بر مردم از فتنه عبدالله بن زبیر می ترسم پس آن شخص خندید و گفت یا علی بن الحسین آیا احدی را دیده ای که خدا را بخواند و او را اجابت نکند گفتم نه گفت آیا احدی را دیده ای که بر خدا توکل کند و خدا کفایت او را نکند گفتم نه گفت آیا احدی را دیده ای که از خدا سوال کند و خدا به او عطا نفرماید گفتم نه پس آن شخص از نظر من غایب شد و گویا که او خضر علیه السلام بوده است
و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که پروردگار عالم به داود پیغمبر وحی فرستاد که هیچ بنده ای از بندگان من دست به دامن من نزد و دست از مخلوقات برنداشت که بشناسم که نیت آن بر این است که همه آسمان ها و زمین و هر که در آنهاست به او مکر و کید کنند مگر اینکه از میان آنها او را به سلامت بیرون می برم و راه بیرون شدن به او می نمایم و نیز از آن حضرت مروی است که هر که را سه چیز عطا کردند سه چیز از او باز نگرفتند کسی را که دعا عطا کردند اجابت هم دادند و کسی را که شکر عطا نمودند او را زیادتی دادند و کسی را که توکل عطا فرمودند امر او را کفایت کردند خدای تعالی فرموده است و من یتوکل علی الله فهو حسبه یعنی هر که بر خدا توکل کند خدا او را کافی است و فرموده است لین شکرتم لأزیدنکم یعنی اگر شکر کنید نعمت شما را زیاد می کنم و فرموده است ادعونی أستجب لکم یعنی مرا بخوانید تا من شما را اجابت کنم و نیز از آن حضرت منقول است که هر بنده ای که رو آورد به آنچه خدا دوست دارد خدا رو به او آورد و هر که طلب نگاهداری از خدا کند خدا او را نگاهدارد و کسی که خدا رو به او آورد و او را نگاه دارد باکی از برای او نیست اگر آسمان بر زمین افتد یا بلایی نازل شود که همه اهل زمین را فرو گیرد و نیز از آن جناب مروی است که خدای تعالی فرمود قسم به عزت و جلال و مجد و ارتفاع مکان خودم که قطع می کنم امید هر امیدوار به غیر خودم را و او را در نزد مردم جامه خواری و ذلت می پوشانم و از درگاه خود او را دور می کنم آیا در رفع شداید چشم به غیر من دارد و حال آنکه همه شدتها در دست من است و امید به غیر من دارد و در خانه غیر مرا می کوبد و حال آنکه کلید همه درها در کف من است همه درها بسته است بجز در من که گشوده است از برای هر که مرا بخواند پس کیست که در بلاها امید به من داشته باشد و من او را به بلا واگذارم آرزوهای بندگان خود را در نزد خود محافظت می کنم پس راضی به محافظت من نیستند آسمانهای خود را مملو گردانیده ام از کسانی که از تسبیح و تقدیس من باز نمی ایستند و به ایشان فرموده ام که درها را میان من و بندگان من نبندند پس بندگان به قول من اعتماد نکردند آیا کسی که بلایی از بلاهای من به او وارد شود نمی داند که جز من کسی رفع آن را نمی تواند کرد آیا نمی بیند که من پیش از سوال کردن عطا می کنم پس کسی که از من سوال کرد او را اجابت نمی کنم آیا من بخلیم و بنده مرا بخیل می داند یا وجود و کرم از برای من نیست یا عفو و رحمت در دست من نیست یا من محل امیدها نیستم آیا امیدواران نمی ترسند که امید به غیر من دارند پس اگر اهل همه آسمان های من و اهل زمین من امیدوار به من باشند و هر یک از آنها را آن قدر که همه آنها امیدوارند بدهم به قدر ذره ای از مملکت من کم نمی شود چگونه کم می شود مملکتی که من قیم و صاحب اختیار آن هستم
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - درجات توکل
... دوم آنکه حال او با خدا مثل حال طفل باشد با مادر خود زیرا او جز مادر نمی شناسد و به سوی غیر او اعتماد ندارد چون او را ببیند در هر حال به دامن او می آویزد و اگر حاضر نباشد چون امری به او رو دهد اول چیزی که بر زبان او می گذرد ای مادر است و صاحب این مرتبه چنان غرق توکل است که از توکل خود نیز غافل است و همه تدبیرات و سعیها منافی این مرتبه است مگر تدبیر گریختن به خدا و پناه جستن به او و واسطه دعا و تضرع
سوم اینکه آدمی در نزد خدا مانند میت در نزد غسال باشد یعنی خود را در پیش قدرت حق میت ببیند و جمیع حرکات و سکنات خود را از قدرت ازلیه داند و این بالاترین درجات است و صاحب این مرتبه بسا باشد ترک دعا و سوال را کند از راه وثوق به کرم و عنایت حضرت حق او این شخص مانند طفلی است که بداند اگر از سوی مادر بگریزد مادر او را بجوید و اگر به دامن مادر بیاویزد مادر او را در آغوش می کشد
و از این قسم است توکل حضرت خلیل الرحمن در هنگامی که او را در منجنیق نهادند که به آتش افکنند و حضرت روح الأمین به او گفت آیا حاجتی داری گفت با تو نه گفت پس با آنکه حاجت داری بخواه و نجات خود را از او طلب کن گفت حسبی من سوالی علمه بحالی یعنی علم خدا به حال من کفایت سوال مرا می کند و این مرتبه بسیار نادر و عزیز الوجود و مرتبه صدیقین است و صاحب این مرتبه تا در این مرتبه است از هر سعی و تدبیری بی زار است زیرا وصول به این درجات منافی همه تدبیرات است و صاحب آن واله و مهبوت است و بدان که آنچه مذکور شد که توسل به اسباب لازم و در شرع اقدس امر به آن شده است نسبت به کسی است که در درجه اول از توکل باشد اما کسی که یقین و ایمان او به سر حد کمال رسید به حیثیتی که بالکلیه اعتماد او از اسباب و وسایل و وسایط زایل شد و دل او چنان مستغرق جناب حق گردید که بجز او موثری نمی بیند و غیری اصلا در نظر او نیست و چنان دل او به عنایت الهی مطمین است که احتمال نمی دهد که او را به غیر واگذارد و اصلا اضطرابی از برای او هم نمی رسد از برای چنین کسی باکی نیست اگر روی از همه اسباب برتابد زیرا البته حق محافظت او را می کند و روزی او را بی گمان می رساند خواه اسباب را تحصیل کند یا نه و خواه سعی و کسب نماید یا نه بلی این چنین شخصی گاه باشد که متوجه کسب شود و از پی اسباب رود به جهت اینکه امر خدایی چنین صادر شده و الا مطلقا به سعی و کسب خود وثوق و اعتمادی نمی دارد و آنچه شنیده از حکایات بعضی از کاملین اولیا که بی زاد و راحله به بیابانها مسافرت می کرده اند و روزی ایشان می رسیده و از سباع و درنده احتراز نمی کردند و نسبت به پادشاهان ذو الاقتدار سخنان ناهموار می گفته اند و خدا ایشان را نجات می داده از این فرقه بوده اند ذلک فضل الله یوتیه من یشاء
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » صفت سی و یکم - کفران نعمت و شکر نعمت
... پس شکر منعم حقیقی که حضرت آفریدگار و مقصود از بیان است آن است که همه نعمتها را از او دانی و او را منعم و ولی خود شناسی و همه وسایط را مسخر و مقهور او یقین داشته باشی و اگر کسی دیگر با تو نیکی کند چنین کند چنین دانی که خدای دل او را مسخر فرموده که به آن نیکی اقدام نموده و او را خواهی نخواهی بر این داشته و کسی که این را فهمید و اعتقاد کرد یک رکن شکر را به جا آورده بلکه بسا باشد که همین را شکر گویند و این شکر قلبی است
همچنان که مروی است که موسی علیه السلام در مناجات گفت الهی آدم را به ید قدرت خود آفریدی و او را در بهشت خود جای دادی و حوا را به او تزویج نمودی چگونه شکر تو را کرد خدای تعالی فرمود که دانست اینها از من است و رکن دیگر شکر خدا آن است که به نعمتهای الهی که به او عطا کرده شاد و خرم باشد اما نه از این راه که باعث لذت و کامرانی او در دنیاست بلکه از این راه که به واسطه آنها می تواند تحصیل رضای منعم را کند و خود را به قرب و جوار و لقای او برساند و علامت این آنست که از نعمتهای دنیویه شاد نشود مگر به چیزی که اعانت بر تحصیل آخرت نماید و از هر نعمتی که او را از یاد خدا باز دارد و از راه حق مانع محزون و غمناک گردد و چون این صفت را نیز تحصیل کرد رکن دوم شکر را به جا آورده
و رکن سیم آن است که در دل و زبان حمد و ثنای او را به جا آورد و حمد دل آن است که خیرخواه کافه مخلوقات الهی بوده نیکویی ایشان را جوید و حمد زبان آن است که اظهار شکرگزاری او را کند ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - فضیلت شکر نعمت
شکر افضل منازل اهل سعادت و عمده توشه مسافرین به عالم نور و بهجت است سبب دفع بلا و باعث زیادتی نعماء است و به این جهت امر و ترغیب به آن شده است
خدای تعالی در کتاب کریم خود فرموده ما یعفل الله بعذابکم ان شکرتم و آمنتم یعنی چه می کند خدا به عذاب شما اگر شکر او را کنید و ایمان به او آورید و می فرماید لین شکرتم لأزیدنکم یعنی اگر شکر کنید نعمت شما را زیاد می کنم و از آنجا که عمده مطالب نفسانیه و نخبه مقامات راهروان سعادت است هر کسی را وصول به آن میسر نه
و از این جهت پادشاه عالم می فرماید و قلیل من عبادی الشکور یعنی و کم از بندگان من شکر گزارند و در شرف و فضیلت آن همین کافی است که یکی از صفات خداوند است چنان که فرموده والله شکور حلیم و آن اول کلام اهل بهشت و آخر سخن ایشان حمد و ثنای خداست و از حضرت پیغمبر مروی است که کسی که چیزی خورد و شکر کند اجر او مثل اجر کسی است که از برای خدا روزه گیرد و کسی که بدن او صحیح باشد و شکر نماید اجر او مثل اجر مریضی است که صبر کند و اجر غنی شاکر مثل اجر فقیر قانع است و فرمود که در روز قیامت منادی ندا می کند که حمد کنندگان برخیزند پس طایفه ای برخیزند و لوایی از برای ایشان نصب می کنند و ایشان داخل بهشت شوند عرض کردند که کیستند حمد کنندگان فرمود کسانی که خدا را در هر حال شکر می کنند و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که پیغمبر در حجره عایشه بود در شبی که نوبت او بود پس عایشه گفت یا رسول الله چرا این قدر خود را در عبادت تعب می دهی و رنج می سازی و حال آنکه خدا همه گناهان تو را آمرزیده فرمود ای عایشه آیا من بنده شاکر خدا نباشم و آن حضرت شبها را به پای می داشت و بر انگشتان پاهای خود می ایستاد و عبادت خدا می کرد پس خدا این آیه را فرستادطه ما انزلنا علیک القرآن لتشقی یعنی ما قرآن را نفرستادیم بر تو که خود را هلاک کنی و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که هیچ نعمتی خدا به بندگان عطا نمی فرماید که آن بنده آن نعمت را در دل بشناسد و در ظاهر به زبان حمد خدا را کند مگر اینکه خدای تعالی به جهت آن به زیادتی امر می فرماید و آن حضرت فرمود سه چیز است که با وجود آنها هیچ چیز ضرر نمی رساند دعا در وقت اندوه و بلا و استغفار در نزد گناه و شکر در هنگام نعمت و نیز از آن حضرت حدیثی مروی است که ملخص آن این است که در هر نفسی از نفسهای تو شکری بر تو لازم است بلکه هزار شکر یا بیشتر و اقل شکر آن است که نعمت خدا را از خدا ببنی و راضی به داده او باشی و به واسطه نعمت او معصیت او را نکنی و در هر حال بنده شاکر خدا باشی تا خدا را رب کریم یابی در همه حال و اگر نزد خدا عبادتی که بندگان مخلص او آن عبادت را می کنند افضل از شکر درهر حال بودی لفظ آن را بر ایشان اطلاق کردی و چون افضل از آن نبودی آن را در میان عبادات تخصیص داد و فرمود و قلیل من عبادی الشکور و تمام شکر اعتراف به زبان دل است به عجز رسیدن به ادنی مرتبه شکر او زیرا توفیق شکر هم نعمت تازه ای است که شکری از برای آن واجب است و قدر آن بالاتر از نعمتی است که به سبب آن توفیق شکر یافته پس بر هر شکری بالاتر از شکر اول بر تو لازم است الهی غیر النهایه و کجا شکر بنده به نعمت خدا می رسد و عمل او مقابل عمل الهی می شود و حال اینکه بنده ضعیفی است که هرگز او را هیچ توانایی نیست مگر به واسطه خداوند و خدا از اطاعت بنده بی نیاز است و بر زیاد کردن نعمت توانا و قادر است تا ابد
پس به این طریق بنده شاکر خدا باش تا امور عجیبه بر تو ظاهر گردد و آنچه آن جناب فرموده بر هر شکری شکری لازم إلی غیر النهایه امری است ظاهر و مبین زیرا مذکور شد که شکر هر نعمتی آن است که بشناسی که آن از خداست و آن را در راه اطاعت او صرف کنی
و شکی نیست که این شناختن و صرف کردن نیز نعمتی است از خدا زیرا که آنچه را ما به اختیار خود می کنیم آن نیز از نعمتهای الهیه است چون جمیع اعضا و جوارح ما و قدرت و اراده ما و توفیق معرفت و سایر اموری که واسطه حرکات ماست بلکه خود حرکات ما از جانب خداوند سبحانه است ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - شناخت اسباب کسب رضای خدا
دانستی که یکی از ارکان شکر صرف نعمت است در مصرفی که در آن رضای منعم است پس بنابراین از برای بنده شاکر لابد است از شناختن چیزهایی که رضای الهی در آنها و محبوب او هستند و دانستن اموری که مکروه و خلاف رضای او است تا متمکن از ادای شکر و ترک کفران بوده باشد
و از برای شناختن اینها دو راه است یکی عقل و دیگری شرع و لیکن عقل اگر چه تواند بعضی حکمتها و مصالح را از بعضی موجودات درک کند و همان حکمتها مقصود از خلق آنها و استعمال آنها در آن حکمتها محبوب الهی است اما آن را راه شناختن حکمتهای هر چیزی و جمیع حکمتها نیست زیرا جمیع اجزاء عالم از آسمان و ستارگان و حرکات و اتصالات آنها و عناصر اربع از آتش و هوا و خاک و آب و دریاها و کوهها و باد و باران و معادن و حیوانات و نباتات و بالجمله هر ذره از ذرات عالم خالی نیست از حکمتهای بی شمار و مصالح بسیار و بعضی از حکمتهای قلیلی از آنها ظاهر و روشن است که هر کس اندک عقلی داشته باشد می فهمد و بعضی دیگر خفی است که هر کس درک آن را نمی کند
و لیکن ارباب علم و اهل تفکر در خلق سماوات و ارضین می توانند آنها را فهمید اکثر آنها اموری است که به جز خالق آنها کسی راه به فهمیدن آنها ندارد پس راهی که به آن توان جمیع محبوبات الهی و مکروهات او را یافت و به واسطه آن به مرتبه شاکران رسید و از کفران رهایی یافت طریقه شرع مقدس است زیرا آنچه جمیع رضای الهی در آن یا خلاف رضای او است بیان کرده و از اولی به واجبات و مستحبات تعبیر کرده و از دومی به مکروهات و محرمات پس هر که را اطلاع بر جمیع احکام شریعت در همه افعال خود نباشد متمکن از ادای حق شکر الهی نیست
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - شکر نعمت و کفران به اموری که در اختیار انسان است
... و هر که طلا یا نقره را حبس کند و ذخیره نماید کفران نعمت خدا را در آنها نموده زیرا مطلوب از خلق آنها آن است که بندگان به آنها منتفع گردند و تعدیل و مساوات در معاوضه و معامله به واسطه آنها به عمل آید
پس هر که آنها را حبس نماید کفران نعمت خدا را کرده و ظلم و ستم به آنها نموده و مانند کسی است که حاکم عادل مسلمین را در زندان نماید و کسی که به قدر ضرورت را در مایحتاج خود صرف و زاید را در راه خدا میان بندگان به نحو مقرر در شرع تقسیم نماید پس آنها را بر وفق حکمت مصروف و شکر آنها را به جا آورد
و چون اکثر مردم از فهمیدن حکمتهای آنها غافل بودند خدای تعالی خبر داد ایشان را و فرمود و الذین یکنزون الذهب و الفضه و لا ینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب ألیم یعنی کسانی که طلا و نقره را جمع می کنند و آنها را ذخیره می سازند و در راه خدا انفاق نمی کنند پس بشارت ده ایشان را به عذاب دردناک و از آنچه گفتیم معلوم شد که هر که ظرف طلا و نقره سازد نیز کفران این دو نعمت را کرده زیرا آنها را بر وفق حکمت و مصلحت صرف نکرده است و همچنین هر که با طلا و نقره معامله ربایی کند ظلم به آنها کرده زیرا غرض از خلق آنها آن است که به واسطه آنها تحصیل غیر آنها را کنند نه اینکه از خود آنها منتفع شوند
و همچنین حکمت در خلق اطعمه آن است که غذا و قوت مردم باشد پس مقتضای حکمت آنها آن است که هر که از آنها بی نیاز است به دست اهل احتیاج برساند و از این جهت در شریعت از احتکار و حبس اطعمه نهی وارد شده است و همچنین درغیر اینها ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - سبب تقصیر مردم در شکر گزاری
بدان که سبب تقصیر اکثر مردم در شکرگزاری حضرت باری تعالی یا کمی معرفت ایشان است به اینکه همه نعمتها از خداوند سبحان است یا کمی معرفتشان به اقسام نعمتها و افراد آنها یا از جهت جهل ایشان است به حقیقت شکر و گمانشان به اینکه حقیقت شکر گفتن الحمد لله یا الشکر لله است یا از راه غفلت و بی التفاتی است که به فکر ادای شکر منعم خود نمی افتند یا بعضی چیزها را به سبب عموم آن از برای هر کس و الفت و عادت به آن آن را نعمت نمی شمارند چنانچه می بینیم که اگر از شکر نعمت هوا که باعث تنفس و زمین که محل آرام است غافل اند و صحت چشم و گوش خود را نعمت نمی شمارند و اگر ساعتی راه نفس ایشان قطع شود و بعد به راحت افتند یا چشم یکی از آنها کور شود و بعد بینا گردد بسا باشد که در مقام شکر آنها برآیند و این از غایت نادانی است زیرا شکر چنین شخصی موقوف بر زوال نعمت و رسیدن به آن است ثانیا و حال اینکه نعمت دایمی به شکر کردن سزاوارتر است و کسی که تأمل کند می داند که نعمت خدا در شربت آبی در حالت تشنگی بهتر است از مملکت همه روی زمین
همچنان که منقول است که بعضی از علما بر یکی از پادشاهان وارد شد در وقتی که در دست او کوزه آبی بود و می خواست بیاشامد پس به آن عالم گفت که مرا موعظه ای فرمای ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - طریقه تحصیل شکر حضرت باری
... و نیز هر مصیبتی که به آدمی می رسد محبت دنیا را از دل او کم می کند و میل و علاقه به آن اندک می سازد و شوق به آخرت و لقای حضرت باری را زیاد می گرداند زیرا شکی نیست که اگر همه امور دنیای آمی بر وفق مراد او بود سبب انس او به دنیا می گردد و دنیا مانند بهشت او می شود پس در وقت مرگ حسرت او عظیم و ألم او بی نهایت می گردد و چون مصایب دنیویه بر آدمی نازل شود دل او از دنیا سرد می شود و دنیا بر او چون زندان می گردد و طلب خلاص از آن را می نماید و این یکی از اسباب نجات آدمی است پس شکر بر چیزی که باعث آن می شود لازم است
و هان تا نگویی که چگونه شکر بر بلا و مصیبت متصور است و حال اینکه لازمه شکر فرح و شادی است بر آنچه شکر آن کرده می شود و لازمه مصیبت ألم و اندوه است زیرا که شادی امری از راهی سبب ألم و حزن باشد و از راهی دیگر باعث فرح و شادی مانند حجامتی که آدمی از برای دفع ضرر می کند
و بدان که با وجود آنچه مذکور شد از فضیلت بلای دنیا و باعث شدن از برای سعادت ابدیه چنان نیست که بلا و مصیبت از برای همه کس بهتر از عافیت باشد پس نباید کسی از خدا طلب مصیبت و بلا کند و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم پیوسته به خدا پناه می جست از بلای دنیا و آخرت و او و سایر انیبا و اوصیا نیکویی دنیا و آخرت را از خدا می طلبیدند و می گفتند ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الآخره حسنه و از شماتت اعداء و بدی قضا پناه می گرفتند به خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرمود از خدا عافیت را طلب کنید که به غیر از معرفت و یقین هیچ چیز افضل از عافیت نیست و آنچه از بعضی از عرفا نقل شده که از خدا معرفت و یقین هیچ چیز افضل از عافیت نیست و آنچه از بعضی از عرفا نقل شده که از خدا مصیبت و بلا سوال می کردند همچنان که سمنون محب گفته و لیس لی فی سواک حظ فکیفما شیت فاختبرنی یعنی مرا لذتی در غیر تو نیست پس هر نوع که خواهی مرا آزمایش کن از راه غلبه محبت و شوق است زیرا کثرت محبت بسا باشد که به گمان می اندازند که بلا را طالب است ولیکن حقیقت ندارد
آری هر که از جام محبت جرعه ای کشید مستی از برای او حاصل می شود و سخنان مستان را چندان حقیقتی نیست پس هر چه از این قبیل کلام شنوی سخنان عاشقان است که از فرط محبت صادر شده و شنیدن کلام عاشقان اگر چه لذتی بخشد و لیکن اعتماد را نشاید و منقول است که سمنون بعد از آنکه شعر مذکور را گفت مبتلا به درد دل شد به شدتی هر چه تمام تر پس فریاد می زد و جزع می کرد و از خدا عافیت می طلبید و بر در مکتب خانه ها می رفت و به کودکان می گفت دعا کنید از برای دروغگوی خود ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - صبر در حال رفاه و نعمت
بدان که همچنان که صبر در بلایا و مصیبت است همچنین رفاهیت و نعمت نیز محتاج به صبر است
و بیان این مطلب آنکه هر چه از برای بنده در دنیا حاصل می شود یا موافق خواهش و طبع او هست یا نیست بلکه کراهت از آن دارد و در حال فوز به سعادات به صبر موقوف است زیرا در حالت رفاهیت و حصول آنچه موافق خواهش است مثل صحت و وسعت اموال و رسیدن به جاه و مال و کثرت قبیله و عیال هرگاه صبر و خودداری نکند و خود را ضبط نتواند نمود از فرورفتن در آنها و مغرور شدن به آنها طاغی و یاغی می شود و سرکشی آغاز می نماید
چنانچه خدای تعالی می فرماید کلا إن الإنسان لیطغی أن رآه استغنی یعنی انسان چون خود را مستغنی دید طغیان می ورزد و از این جهت است که یکی از بزرگان دین گفته مومن بر بلا صبر می کند اما صبر نمی کند بر حال عافیت مگر بنده صدیق و از این جهت بود که چون دنیا وسعت به هم رسانید بر صحابه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و از تنگی معاش بیرون آمدند گفتند که خدا امتحان کرد ما را به رنج و محنت بر آن صبر کردیم و امتحان کرد به فتنه رفاهیت پس قدرت بر صبر آن نداریم و از این راه خدای تعالی فرمود یا ایها الذین آمنوا لا تلهکم اموالکم و اولادکم عن ذکر الله یعنی ای کسانی که ایمان آورده اید مشغول نسازد شما را مالهای شما و فرزندان شما از یاد خدا و فرمود ان من ازواجکم و اولادکم عدوا لکم یعنی به درستی که از زنان و فرزندان شما هستند که دشمنند با شما
و معنی صبر بر متاع نیا در حال وسعت و رفاهیت آن است که به آنها مطمین نشود و خاطر جمع نگردد و بداند که آنها در نزد او به عنوان عاریه است و به زودی از او پس گرفته خواهد شد پس غرق تنعم و تلذذ نگردد و بر کسانی از مومنین که آنها را ندارند تکبر و تفاخر نکند و حقوق خدایی را از مال خود صرف نماید به مصارف آنها و حق الهی را از بدن خود بأعانت مخلوقین به جا آورد و از منصب و جاه خود به اعانت مظلومین أدا کند و همچنین در سایر نعمتهای إلهیه و سر در اینکه صبر در این حال دشوارتر است از صبر بر بلا آن است که این صبر با وجود قدرت و اختیار متحقق می شود و لیکن در بلا و مصیبت اختیاری نیست و چاره ای بجز صبر ندارد ...
... اول اموری که به اختیار بنده و قدرت او است مثل طاعت و معصیت
اما صبر بر طاعت و عبادت از آن راه دشوار است که طبع آدمی طالب قهر و غلبه و برتری است و بندگی و ذلت بر او مشکل است و با وجود این بعضی را از جهت کسالت راغب نیست و بعضی دیگر را از راه بخل بر او گران است و بعضی به هر دو جهت
پس هیچ عبادتی خالی از راه مشقتی نیست و از این جهت محتاج به صبر است و با وجود این صحت عبادت توقف دارد بر حالاتی چند که به آن سبب صعوبت و گرانی او بیشتر می شود زیرا پیش از عمل باید سعی نماید در خالص ساختن نیت خود از برای خدا و دور کردن آن از شوایب ریا در حال اشتغال به عمل و باید جهد بلیغ به جا آورد در اینکه از یاد خدا غافل نشود و حضور قلب را از دست ندهد و به وظایف و آداب آن اخلال ننماید
و بعد از آن باید متوجه خود باشد که عجب به او راه نیابد و به جهت خودنمایی در مقام اظهار آن برنیاید و عمل خود را باطل نگرداند
و اما صبر بر معصیت از آن راه صعوبت دارد که جمیع آنها از چیزهایی است که نفس به آنها خواهش دارد و راغب به آنها است و از این جهت است که صبر نمودن از معصیتهای که آدمی به آنها معتاد شده و الفت گرفته مشکل تر است و الفت و عادت با خواهش نفس ضم شده در این وقت دو لشگر از لشگرهای شیطان پشت به یکدیگر می دهند و به این جهت غلبه بر ایشان مشکل می گردد
و هر معصیتی که ارتکاب آن آسان تر است صبر از آن و ترک نمودن آن دشوارتر و به این جهت ترک معاصی زبان چون دروغ و غیبت و هرزه گویی بسیار مشکل است بلکه صبر از آن را از همه معاصی شدیدتر شمرده اند و به این جهت تأکید تمام وارد شده که هر کسی باید سعی کند در حفظ زبان خود و هر سخنی که خواهد بگوید ابتدا در آن تأمل بکند تا مشتمل بر معصیتی نباشد و چون در آن معصیتی بیند زبان خود را از آن نگاهدارد و اگر زبان او به اطاعت او نباشد عزلت اختیار کند و از تکلم با مردمان کناره گیرد تا زبان او به اطاعت او درآید و چون معصیت دل به فکرهای فاسده و وساوس بیهوده باطله بسیار از زبان آسان تر است زیرا آن احتیاج به دیگری ندارد و به این جهت ترک آن و صبر نمودن از آن در غایت اشکال است ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - ثمراتی که بر صبر مترتب می شود
... میوه شیرین دهد پر منفعت
و خداوند عالم بیشتر خیرات را نسبت به صبر داده است و اکثر درجات بهشت را به آن متعلق فرموده و آن را در هفتاد و چند موضع از کتاب خود ذکر فرموده و اوصاف بسیار از برای صابرین ثابت کرده او از برای ایشان صلوات و رحمت و هدایت را قرار داده و مژده بودن خود را با ایشان به ایشان رسانید چنان که فرموده و اصبروا ان الله مع الصابرین یعنی صبر کنید که خدا با صبرکنندگان است و اجر ایشان را بی حساب قرار داده چنانکه مذکور شد و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود صبر نصف ایمان است و فرمود هر که برسد به حظی از یقین و صبر باک نداشته باشد از آنچه فوت شود از بیداری شبها و روزه روزها و اکثر شما صبر کنید بر آنچه بر آن هستید از فقر و بی چیزی دوست تر دارم از اینکه هر مردی از شما مقابل جمیع عمل شما را بیاورد و لیکن می ترسم که بعد از من دنیا برشما گشوده شود تا اینکه شما انکار بعضی دیگر را کنید و در آن وقت اهل آسمان ها انکار بر شما نمایند پس هر که در راه خدا صبر کند به تمام ثواب خود ظفر یافته است و نیز از آن حضرت مروی است که خدای تعالی فرمود هرگاه یکی از بندگان خود را به مرضی مبتلا سازم پس او صبر کند و شکایت خود را به عیادت کنندگان نکند بدل می سازم گوشت او را به گوشتی بهتر از آنکه داشت و خون او را به خونی بهتر از آنکه از برای او بود پس اگر او را شفا دادم شفا می دهم در حالی که هیچ گناهی از برای او نباشد و اگر او میرانیدم به سوی رحمت خود می برم و فرمود که از جمله بزرگ داشتن خدا و شناختن حق او آن است که درد خود را شکایت نکنی و مصیبت خود را ذکر ننمایی
دل را اگر ز درد به جان آورد کسی ...
... حضرت داود علیه السلام مناجات کرد که پروردگارا چیست جزای آنکه صبر بر مصایب نماید به جهت خشنودی تو خطاب رسید که او را جامه أمان درپوشانم و هرگز آن جامه را از او نستانم و نیز آن حضرت فرمود که صبر گنجی است از گنجهای بهشت و فرمود بالاترین اعمال چیزی است که بر نفسها دشوار باشد و فرمود نسبت صبر به ایمان مثل نسبت سر است به بدن و کسی را که سر نباشد بدن نیست و همچنین کسی را که صبر نیست ایمان نیست مروی است که روزی آن حضرت بر طایفه انصار وارد شد پس فرمود آیا شما مومنانید همه ساکت شدند مردی گفت بلی یا رسول الله حضرت فرمود که چیست علامت ایمان شما گفتند که در حالت نعمت شکر خدا را به جا می آوریم و در هنگام بلا و مصیبت صبر پیشه می سازیم و آنچه قضای پروردگار است به آن راضی هستیم
حضرت فرمود به خدای کعبه قسم که مومنان هستید و نیز از آن سرور مروی است که هیچ بنده ای هرگز جرعه ای ننوشید که دوست تر باشد نزد خدا از جرعه غیط و غضبی که آن را فرو برد و به حلم بدل نماید و جرعه مصیبتی که به او برسد در آن صبر کند و هیچ قطره خونی بر زمین نریخت که در نزد خدا دوست تر باشد از قطره خونی که در راه خدا ریخته شود و قطره اشکی که در سیاهی شب از چشم بنده بریزد و در هنگامی که در سجده باشد و به غیر از خدا دیگری او را نبیند و هیچ بنده گامی برنداشت که دوست تر باشد نزد خدا از گامی که کسی برای نماز فریضه بردارد و گامی که به آن صله رحم به جا آورد و حضرت عیسی به حواریین فرمود به درستی که شما نمی رسید به آنچه دوست دارید مگر به اینکه صبر کنید بر آنچه آن را کراهت دارید و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که هیچ بنده مومنی نیست که مصیبتی بر او برسد پس بگوید همچنان که خدا آن را فرموده است که الذین اذا أصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا إلیه راجعون اللهم أجرنی فی مصیبتی و اعقبنی خیرا منها مگر اینکه خدا أجر مصیبت به او می دهد و بهتر از آنچه از او فوت شده عوض به او کرامت می فرماید و نیز از آن حضرت مروی است که خدای عزوجل فرمود که هرگاه متوجه سازم به بنده خود مصیبتی و بلایی در بدن او یا مال او یا فرزند او پس او صبر جمیل نماید من از او شرم می کنم که در روز قیامت ترازویی به جهت او نصب بکنم یا نامه عمل او را بگشایم و همچنین آن حضرت فرمود که صبر به سه قسم است صبر در وقت مصیبت و صبر بر مشقت عبادت و صبر کردن از معصیت پس هر که بر مصیبتی صبر کند خداوند سیصد درجه از برای او می نوسید که از هر درجه تا درجه دیگر مثل آسمان باشد و هر که صبر کند بر طاعت خدای ششصد درجه از برای او می نویسد که ما بین هر درجه تا درجه دیگری به قدری باشد که از شکمهای زمین تا عرش إلهی است و هر که صبر کند و خود را نگاهدارد از معصیتی خدای تعالی از برای او نهصد درجه می نویسد که فاصله میان هر درجه به قدر فاصله میان شکم زمین تا منتهای عرش الهی بوده باشد و نیز آن حضرت فرمود که زود باشد بر مردمان زمانی بیاید که کسی به پادشاهی نرسد مگر به کشتن و ستم کردن و به غنا و ثروت نرسد مگر به بخل و غصب مال و دوستی مردم حاصل نشود مگر به بیرون آمدن از دین و متابعت هوا و هوس پس هر که آن زمان را دریابد پس صبر کند بر فقر با وجود آنکه قادر باشد بر تحصیل مال و صبر کند بر دشمنی مردم با وجود آنکه تواند بر وجه غیر صحیح تحصیل محبت ایشان کند و صبر کند بر ذلت با وجود اینکه به هر نوع باشد تواند عزت را کسب کند خدای تعالی به او کرامت می فرماید ثواب پنجاه صدیق از کسانی که تصدیق مرا نموده اند و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که چون بنده مومن داخل قبر شود نمازهای او برطرف راست اوست و زکوه بر طرف چپ و عمل نیک او سایه بر او می افکند و صبر در کناری قرار می گیرد و چون دو ملکی که موکل سوال اند بر او داخل می شوند صبر به نماز و زکوه و عمل بد او می گوید متوجه صاحب خود باشید و او را دریابید پس اگر شما عاجز شوید من او را دریابم و فرمود که چون روز قیامت شود طایفه ای از مردم برخیزند و حلقه بر در بهشت زنند به ایشان گفته شود که شما کیستید گویند ما اهل صبریم خطاب رسد که بر چه صبر کردید گویند صبر می کردیم بر طاعت خدا و کناره می کردیم از معصیت خدا پس حق سبحانه و تعالی فرماید راست گفتند ایشان را داخل بهشت کنید و نیز آن حضرت فرمود که هر یک از مومنین که به بلایی مبتلا می شوند بر آن صبر کند از برای او مثال اجر هزار شهید خواهد بود و فرمود که حق تعالی جمعی را نعمت عطا فرمود پس شکر آن را نکردند آن نعمت بر ایشان و بال شد و جمعی را مبتلا به مصایب و بلاها ساخت پس صبر کردند و آن مصیبت از برای ایشان نعمت گردید و فرمود که هر که مهیا نساخت صبر را از برای حوادث روزگار عاجز و پریشان می گردد و همچنین آن حضرت فرمود که هر که صبر کرد صبر او در زمانی اندک است و هر که جزع نمود جزع او نیز در زمانی کم است یعنی هر دو به زودی سر می آیند پس بر تو باد صبر در جمیع امور به درستی که خدای تعالی محمد صلی الله علیه و آله و سلم را مبعوث کرد پس امر فرمود او را به صبر و مدارا و به او فرمود و اصبر علی ما یقولون و اهجرهم هجرا جمیلا و حضرت امام موسی کاظم علیه السلام به بعضی از اصحاب خود فرمود که اگر صبر کنی صرفه می بری و اگر صبر نکنی خدا مقدرات خود خواهد کرد خواه تو راضی باشی یا نه و اخبار و احادیث در فضیلت صبر بی حد و نهایت است و به این جهت بود که زمره انبیاء مرسلین و أولیاء مقربین و مشایخ و أکابر دین پیوسته جرعه مصیبت و بلا را می کشیدند و بر آنها صبر می نمودند و طالب بلا بودند که بر آن صبر نمایند حتی اینکه یکی از بزرگان را پسری مریض شد به نزد وی آمد و گفت ای فرزند اگر بمیری و در ترازوی اعمال من باشی دوست تر دارم که من در ترازوی اعمال تو باشم یعنی من بر مصیبت تو صبر کنم دوست تر دارم که تو بر مصیبت من صبر کنی گفت ای پدر آنچنان که تو می خواهی باشم در نزد من محبوب تر است از اینکه خود می خواهم باشم
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » صبر حضرت ایوب علیه السلام
... جام بلا نوش می کرد و به رضای دوست خشنود بود تا کرم به بدن مبارک او افتاد و دوستان از او نفرت کردند و آشنایان از صحبت او پا کشیدند و به بلای فقر و بی چیزی مبتلا شد
و رحیمه زن او که از اولاد یوسف پیغمبر بود و در جمال آیتی از مصحف یوسفی بود به خانه ها تردد می کرد و خدمتکاری مردمان می نمود و از مزد خود دوا و غذای ایوب را سرانجام می داد و چون مدتی مدید بر این بگذشت شیطان به صورت پیری به آن شهر آمده و به مردم نمود که این زن چون خدمت ایوب را می کند به هر خانه که در آید اهل آن خانه به آن مرض مبتلا شوند پس رحیمه را به خدمتکاری خود راه ندادند و امر بر ایشان تنگ شده گرسنگی علاوه بر سایر مصیبت ها گردید ایوب علیه السلام به زن خود گفت که مرا به آن فضایی بر که هر روز خوان می نهادم و مردم می خوردند و در آنجا بخوابان شاید کسی متذکر آن ایام شود و مرا طعامی دهد چون رحیمه وی را به آنجا رسانید شیطان به مردم گفت که از تعفن مرض ایوب اهل این شهر مبتلا خواهند شد پس مردم از دور احاطه اش کردند و به سنگ خاره بدن او را خستند ناچار رحیمه او را برداشت و بر سر راهی گذاشت تا چند نفر از آنجا گذشته وی را امداد کردند و به دهی دیگر رسانیدند و از آنجا نیز ایشان را رانده به دهی دیگر رفتند و همچنین از دهی به دهی می راندند ایوب به قوت قلب صبر می کرد و رحیمه به مزدوری و گدایی تحصیل قوتی می نمود تا چندین سال بدین منوال گذرانیدند و گوشتهای بدن مبارک او تمام بریخت و مردم می گفتند که چون او به دروغ دعوی پیغمبری کرد خدا او را به این بلا مبتلا ساخت روزی مناجات کرد که پروردگارا به این همه بلا راضیم و بجز رضای تو نمی جویم که در آن وقت پاره ابری بر سر او ایستاد و به چندین هزار آوازهای عتاب آمیز برآمد که ای ایوب چه بلا بر تو روی داده با تو چه کرده ایم و چه مصیبتی بر تو گماشته ایم چندین پیغمبر این بلا را از ما خواستند و ما به ایشان عطا نفرمودیم
ایوب علیه السلام در این وقت مشتی خاکستر برداشت و دهان مبارک خود را به آن انباشت و عرض کرد الهی توبه کردم و چون چندی بر این گذشت و ایوب در خرابه ای افتاده بود و رحیمه در آبادی ها قوتی به صد مشقت به وی می رسانید تا روزی به دهی رفت به در سرای پیره زنی رسید که به عروسی دختر خود مشغول بود و طعامی برای مردم ساخته چون بوی آن طعام به مشام رحیمه رسید گفت شاید قدری از این را به جهت آن پیر تحصیل کنم پس به در آن خانه آمد و به آن پیرزن فرمود که سالهای بسیار است که غذای پخته به کام ایوب پیغمبر نرسیده تواند شد که قدری از طعام خود را در راه خدا به من دهی تا به جهت او ببرم آن پیرزن گیسوان رحیمه را دید که چون خرمن سنبل پیرامون او را گرفته گفت اگر گیسوان خود را قطع می کنی و به جهت دختر من می دهی تو را طعام می دهم گفت ای پیرزن آیا تو روا داری که گیسوان دختر یوسف صدیق علیه السلام به عوض لقمه طعامی بریده شود گفت آری پس رحیمه گیسوان خود را بریده به آن پیر زال داد و قدری طعام گرفته به نزد ایوب علیه السلام برد ایوب چون گیسوان او را بدید از آن حال سوال کرد دل او به درد آمد و گفت انی مسنی الضر و انت ارحم الراحمین در آن وقت تیر دعای او به هدف اجابت رسید و بعضی وجوه دیگر از برای گفتن این قول ذکر کرده اند و بلاهایی که از جفاکاران امت به پیغمبر آخرالزمان صلی الله علیه و آله و سلم و به عترت طاهرین و اولاد طیبین او علیه السلام رسید از حد و حصر افزون است و کتب تواریخ به آنها مشحون حتی اینکه فرمود ما اوذی نبی مثل ما اوذیت یعنی هیچ پیغمبری را این قدر اذیت نرسیده که مرا رسیده با وجود این صبر می فرمودند در جنگ احد دندان همایون او را شکستند و پیشانی منورش را به سنگ جفا خستند و مع ذلک می فرمودند اللهم اهد قومی فانهم لا یعلمون یعنی خدایا قوم مرا هدایت کن که ایشان نادانند بالجمله بلایا و مصایب اهل و لا بی انتها و هر که طالب سعادت باشد باید تأسی به ایشان کند و تن خود را سپر تیر بلا ساخته تحمل و شکیبایی نماید
فایده هان هان تا نگویی که اگر مراد از صبر در مصایب آن است که دل او از مصیبت کراهت نداشته باشد این امری نیست که به اختیار آدمی باشد زیرا انسان مضطرب است به کراهت از بلایا پس چگونه آدمی به درجه صبر می تواند رسید زیرا این سخن از نادانی و قصور معرفت است و هر که عارف به خدا و دانا به أسرار و حکمت قضا و قدر او باشد و یقین داند که هر أمری از جانب خدای تعالی روی داد و از او صادر شد و بندگان خود را به آن مبتلا فرمود از تنگی و وسعت و مرض و صحت و خواری و عزت یا ألم و غمناکی یا شادی و فرحناکی همه بر وفق حکمت و مقتضای مصلحت است نفس خود را مستعد صبر می سازد و دل او به قضا و قدر الهی راضی می شود و گشادگی در سینه او حاصل می گردد و یقین می کند که قضای خدا بر او جاری نگشته است مگر به خیر پس از آن لذت می یابد
مانند کسی که مرض مزمنی داشته باشد که سالها به آن مبتلا بوده و خواب و آرام او منقطع گشته و یقین داند که حجامت دفع آن را می کند پس از حجامت کردن متلذذ می گردد
با وجود آنکه آنچه بنده را از مرتبه صبر بیرون می برد بی تابی و جزع کردن و بر سر و سینه زدن و جامه چاک کردن و شکایت بسیار نمودن و اظهار اندوه و ملال کردن و تغییر لباس و خوراک دادن و امثال اینها است و اینها همه امور اختیاری هستند که آدمی قدرت بر ترک آنها دارد و باید از آنها اجتناب کند و چنان داند که آنچه به سبب مصیبت از او فوت شد به عنوان عاریت در نزد او بود و از او پس گرفته شده و اما سوختن دل و تنگی سینه و جاری شدن اشک از دیده که از مقتضای بشریت است بنده را از حد صبر بیرون می برد
مروی است که چون أبراهیم پسر حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم وفات کرد اشک از چشم مبارک حضرت جاری شد شخصی عرض کرد که آیا شما منع نمی فرمودید ما را از امثال این حضرت فرمود این ترحم و مهربانی است و خدا رحم می کند مهربانان بندگان خود را فرمود چشم اشک می ریزد و دل می سوزد و سخنی سر نمی زند که پروردگار را به غضب آورد بلکه اینها نیز از مقام رضا آدمی را بیرون نمی برد همچنان که مریض به قصد و حجامت راضی و خوشنود است و لیکن از درد و الم متأثر می شود اما کمال صبر آن است که درد و مصیبت خود را پوشیده دارد و اظهار آن را نکند
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود که هر که شبی را به مرض بگذراند و قبول کند آن را و شکر خدا را أدا کند مانند کسی است که شصت سال عبادت کند شخصی عرض کرد که قبول آن چگونه است فرمود بر آن صبر می کند و خبر نمی دهد از آنچه بر او گذشت و چون داخل می شود به صبح حمد می کند خدا را بر آنچه از برای او بود و در بعضی اخبار رسیده که شکایت آن است که بگوید بر من شبی گذشت که احدی را نگذشت یا مبتلا شدم به آنچه لذت یابد و در هر حالتی شاد و مسرور باشد زیرا آدمی بعد از آنکه به مرتبه أنس به خدا فایز کسی مبتلا به آن نشده است و اما گفتن اینکه دیشب بیدار بودم یا امروز تب دارم داخل شکایت نیست و از آنچه گفتیم روشن شد که کراهت مصایب منافاتی ندارد با صبر بلکه از برای بنده مرتبه ای بالاتر از آنچه مذکور شد هست و آن این است که از آنچه بر او وارد شود گردید و أنوار محبت او بر سراچه دل او پرتو افکند و از جام محبت شراب صفوت نوشید از آنچه از محبت او به او می رسد راضی و شاکر و مطلوب او رضای دوست اوست و هر چه از جانب او می رسد به آن خشنود و فرحناک است و از التفات او لذت می یابد
گر قصد جفا داری اینک من و اینک سر
در راه وفاداری جان در قدمت ریزم
و گوید ...
... تو دانی هر چه خواهی کن تو دانی
آری هر که کسی را دوست دارد جمیع منسوبان و افعال او را نیز دوست دارد و محنت و خواری را در راه او بهتر از عزت و راحت در راه دیگران می شمارد و شکستگی در کوی او را خوشتر از درستی در کوی دیگران دارد اگر شکر کند به جهت رضای اوست و اگر بنالد سبب اطاعت امر اوست و پیوسته به زبان حال می گوید
ما بها و خونبها را یافتیم ...