گنجور

 
۱۲۸۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۳۲ - ۹ - النوبة الثانیة

 

... قال سلمان فاظلمت علی الارض سلمان گفت جهان روشن بر چشمم تاریک گشت چون از مصطفی شنودم که ایشان آتشیانند

ثم قال یا رسول الله لو ادرکوک صدقوک و اتبعوک و سلمان بروزگار ازیشان شنیده بود که مهینه پیغامبران پیغامبر آخر الزمانست و بهینه دینها دین اوست گفت یا رسول الله اگر ترا دریافتندی ترا پس رو بودندی و استوار داشتندی آن گه رب العالمین این آیت فرستاد در شأن ایشان إن الذین آمنوا و الذین هادوا و مصطفی ع گفت در تفسیر این آیت

من مات علی دین عیسی و من مات علی الاسلام قبل ان یسمع بی فهو علی خیر و من سمع بی الیوم و لم یؤمن بی فقد هلک

گفت هر آن کس که پیش از بعثت ما بر شریعت و سنت عیسی بود و ما را در نیافت و در آن شریعت فروشد کار او همه خیر است و عاقبت او رستگاری و آن کس که ما را دریافت یا خبر بعثت ما بدو رسید و از هر دین که بر آن بود دست باز نداشت و بر پی ما و سنت ما نرفت او از جمله هالکانست

إن الذین آمنوا و الذین هادوا هادوا از تهود است و تهود تحرک باشد جهودان را بدان یهود خوانند لانهم یتهودون عند قرایت التوریة چون توریت خوانند تحرکی در خود آرند و یقولون ان السماوات و الارض تحرکت حین اتی الله موسی التوریة قال ابن جریح انما سمیت الیهود من قولهم انا هدنا الیک ای تبنا من عبادة العجل و گفته اند نسبت ایشان با یهودا است ازین جهت ایشان را یهود خوانند و ترسایان را نصاری بدان خوانند که از ده نصره بودند و نصره آن دیه بود که عیسی و مادرش بآن دیه فرو آمده بودند مقاتل و قتاده گویند نام آن دیه ناصره بود فنسبوا الیها و قیل سموا نصاری لقوله تعالی من انصاری الی الله و هم الحواریون ...

... و عمل صالحا یعنی بالایمان محمد صلی الله علیه و آله و سلم و به محمد ایمان آرد و وی را استوار گیرد و بنبوت وی گواهی دهد فلهم أجرهم عند ربهم ایشان بثواب ایمان خویش برسند و لا خوف علیهم یوم یخاف الناس و آن روز که خلق همه در بیم و هراس باشند ایشان بی بیم و ترس باشند و لا هم یحزنون علی ما خلفوا ورایهم من الدنیا و عیشها عند معاینتهم ما اعد الله لهم من النعیم المقیم و الثواب الجزیل و هیچ اندوه نبود ایشان را از مفارقت دنیا و نعیم این جهانی پس از آنک نعیم آخرت یافتند

و إذ أخذنا میثاقکم و چون پیمان ستدیم و عهد گرفتیم بر شما که چون شما را کتابی دهیم بپذیرید پس چون توریت فرستادیم گفتید نه پذیریم مفسران گفتند آن گه که موسی از مناجات باز آمد و الواح توریت به بنی اسراییل آورد ایشان را فرمود که احکام توریت و امر و نهی که در آنست قبول کنید و آن را کار بند شوید ایشان شریعتی بس گران دیدند نفرت گرفتند از آن و قبول نکردند و رفعنا فوقکم الطور رب العالمین کوهی را فرمود از کوه های فلسطین تا از بیخ برآمد و بر سر ایشان بداشت چندانک لشکر ایشان بود گویند فرسنگی در فرسنگی بود نزدیک سر ایشان فرو آمد و آتشی در پیش چشم ایشان بر افروختند و دریا از پس بود

پس ایشان را گفتند خذوا ما آتیناکم بقوة ای خذوا ما افترضناه علیکم فی کتابنا من الفرایض و اقبلوه و اعملوا باجتهاد منکم فی ادایه من غیر تقصیر و لا توان میگوید گیرید و پذیرید آنچه بر شما فریضه کردیم از احکام دین بجدی و جهدی تمام و آن را کار بند شوید و اذکروا ما فیه و آنچه در کتابست از وعد و وعید و ترغیب و ترهیب بر خوانید و یاد گیرید و بدان کار کنید و از آن غافل مباشید لعلکم تتقون تا مگر از هلاک دنیا و عذاب عقبی برهید قوم موسی چون آن کوه دیدند بر سر ایشان و آتش از پیش و دریا از پس بسهمیدند و از بیم و ترس قبول کردند و بسجود در افتادند و در آن حال که سجود میکردند در کوه می نگرستند که بر زبر ایشان بود و سجود ایشان بیک نیمه روی بود ازینجاست که جهودان سجود بیک نیمه روی کنند پس رب العالمین آن کوه از سر ایشان باز برد ایشان گفتند یا موسی سمعنا و اطعنا و لو لا الجبل ما اطعناک اگر کسی گوید چه ثواب است ایشان را در پذیرفتن کتاب و در آن مضطر بودند و مکره و معلوم است که به اکراه بثواب نرسند جواب آنست که در التزام مضطر بودند لا جرم ایشان را در التزام ثواب نیست اما بعد از التزام عمل کردند بآن و در عمل مضطر و مکره نبودند ایشان را ثواب که هست در عمل است ثم تولیتم من بعد ذلک ای اعرضتم عن امر الله و طاعته من بعد المیثاق و رفع الجبل پس از آنکه عهد گرفتیم بر شما که طاعت دار باشید و کوه از سر شما باز بردیم دیگر باره فرمان ما بگذاشتید و نقض عهد کردید

فلو لا فضل الله علیکم و رحمته اگر نه فضل خداوند بودی که شما را فرو گذاشت و مهلت داد و بعقوبت نشتافت تا قومی از شما توبه کردند و از آن تولی و نافرمانی پشیمان گشتند اگر نه این فضل و رحمت بودی شما از هالکان و زیان کاران بودید مصطفی گفت لا احد اصبر علی اذی یسمعه من الله انه یشرک و یدعون له الصاحبة و الولد و هو یرزقهم و یعافیهم و یدفع عنهم ...

میبدی
 
۱۲۸۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۳۵ - ۱۰ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی و لقد علمتم الآیه ابن عباس گفت خدای عز و جل جهودان را تعظیم روز آدینه فرمود چنانک مسلمان را فرمود پس ایشان مخالفت کردند و روز شنبه اختیار کردند و آن را معظم داشتند و فرمان حق بجای بگذاشتند الله تعالی درین روز شنبه کار بریشان سخت فرا گرفت تا هر چه ایشان را بدیگر روزها حلال است از کسب کردن و ساز معیشت ساختن درین روز بریشان حرام کرد اکنون ایشان تعظیم این روز بجای میآرند و مزد بدان نستانند از جهت عدم تعظیم روز جمعه و اگر نافرمانی کنند بعقوبت رسند

در بعضی روایات آورده اند که داود ع مردی را دید روز شنبه که هیزم بر پشت داشت بفرمود تا او را بردار کردند و رب العزة جل جلاله از عهد گرفتن بریشان در تعظیم روز شنبه خبر میدهد و میگوید و قلنا لهم لا تعدوا فی السبت ایشان را گفتیم در روز شنبه از اندازه در مگذرید و کسب مکنید که آن بر شما حرام است و کسب ایشان ماهی گرفتن بود روز شنبه ماهیان دریا جمله بر روی آب می آمدند و خرطومهای خویش بیرون میکردند و روزهای دیگر بقعر دریا پنهان می شدند و ذلک فی قوله تعالی إذ تأتیهم حیتانهم یوم سبتهم شرعا و یوم لا یسبتون لا تأتیهم پس ایشان حیلت ساختند و گرد دریا حوضها فرو بردند و از دریا جویها بدان گشادند تا روز شنبه دریا موج زدی و ماهیان را در آن حوض کردی پس نتوانستندی فابیرون شدن که آب اندر حوضها اندک بودی و راه آن بسته پس روز یکشنبه آن ماهیان بیرون میکردند

و گفته اند ضصها نیز در دریا میگذاشتند تا ماهی در آن افتادی آنکه هم چنان فرو گذاشته استوار میکردند تا روز یکشنبه روزگاری در آن بودند و رب العزة ایشان را فرا میگذاشت تا دلهای ایشان سخت شد و بر نافرمانی دلیر شدند پس رب العالمین ایشان را فرا گرفت و عقوبت فرستاد و همانست که مصطفی ع گفت ان الله یمهل الظالم حتی اذا اخذه لم یفلته ثم قرأ و کذلک أخذ ربک إذا أخذ القری و هی ظالمة ابن عباس گفت جمله اهل آن شهر هفتاد هزار بودند و بسه گروه شدند گروهی نافرمانی کردند و از تعظیم روز شنبه دست باز داشتند و فسق و فجور و خرم و زمر درین روز پیش گرفتند وعید خود ساختند و قومی ایشان را نهی میکردند و بعقوبت می ترسانیدند و بدان رضا نمیدادند و سه دیگر خاموش بودند نه خود میکردند و نه ایشان را می باز زدند ابن عباس گفت نجی الناهون و هلک المصطادون و لا ادری ما فعل بالساکتین

اما مسیله حیلت در شرعیات علما در آن مختلف اند اصحاب رأی علی الاطلاق روا دارند ساختن حیلت تا حرامی حلال گردانند ازینجا گفت ابو یوسف قاضی از اصحاب ایشان که ما نقموا علینا الا انا جینا الی اشیاء حرام فاحتلنا حتی صارت حلالا و مالک و اصحاب وی البته به هیچ وجه حیلت روا ندارند تا محظوری حلال گردانند و مذهب امام احمد همین است و گفت اگر کسی سوگند یاد کند که با فلان کس سخن نگویم پس با وی نویسد سوگند دروغ کرد و کفارت لازم آمد که این نبشتن حیلت آن سخن گفتن است و حیلت ممنوع است از عایشه پرسیدند که چه گویی در محرم که گوشت صید در دیگ نهد و از آن طبیخ سازد پس گوید انا لا آکل اللحم و آکل المرقة فقالت عایشه اما صاحب المرقة فعلیه لعنة الله اما مذهب شافعی و اتباع وی آنست که بکاری مباح بمباح رسیدن جایز است و حیلت در آن روا اما بچیزی محرم بمباح رسیدن روا نیست و حیلت در آن باطل است که عین حرام بحیلت حلال نشود نه بینی که بر بنی اسراییل ماهی گرفتن باصل حرام بود نه چنان که بر صفتی حرام بود و بر صفتی حلال تا بر آن صفت که حلال بودی حیلت کردندی و بدست آوردندی بلکه عین آن محرم بود لا جرم هر حیلت که ساختند آن تحریم بر برنخاست و عقوبت بایشان فرو آمد که ایشان بچیزی محرم مباح طلب میکردند و این چنین حیلت روا نیست ...

... موسی گفت إن الله یأمرکم أن تذبحوا بقرة الله میفرماید شما را که گاوی ماده بکشید جواب دادند ایشان أ تتخذنا هزوا از جواب این خصومت در گاو چیست ما را می افسوس گیری از جفا کاری که بودند و غلیظ طبعی چون حکمت در آن فرمان ندانستند اضافت سخریت با پیغامبر کردند تا پیغامبر گفت

أعوذ بالله أن أکون من الجاهلین این سخریت کار جاهلانست و من فریاد خواهم بخدای که کار جاهلان کنم مفسران گفتند این آن گه بود که هنوز در مصر بودند دریا ناگذاشته و غرق فرعون و کسان او نادیده پس ازین قصه ها رفت که شرح آن بجای خویش کردیم

قالوا ادع لنا ربک وهب منبه گفت در بنی اسراییل جوانی بود مادر داشت و آن مادر را نوازنده بود بر دل و گوش و بر وی بار و مهربان و کسب وی آن بود که هر روز پشته هیزم بیاوردی و ببازار بفروختی ثلثی از بهای آن هیزم بصدقه میدادی و ثلثی خود بکار می بردی و ثلثی بمادر میدادی چون شب در آمدی آن جوان شب را بسه قسم نهادی یک قسم نماز را و یک قسم خواب را و یک قسم بر بالین مادر بنشستی و تسبیح و تکبیر و تهلیل وی را تلقین میکردی که مادر از قیام شب عاجز بود ...

میبدی
 
۱۲۸۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۴۷ - ۱۴ - النوبة الثانیة

 

... و کانوا من قبل یستفتحون علی الذین کفروا حقیقة الفتح النصرة و هو علی ضربین من دینی و دنیوی فتح بر دو قسم است یکی آنست که الله تعالی بنده را نصرت میدهد در کار دینی تا در علم و هدایت و راه آسایش بروی گشاده شود و الیه الاشارة بقوله تعالی إنا فتحنا لک فتحا مبینا و بقوله تعالی فعسی الله أن یأتی بالفتح أو أمر من عنده قسمی دیگر فتح دنیوی است که الله بنده را نصرت میدهد در کار دنیوی تا در لذت و راه آسایش بروی گشاده شود و الیه الاشارة بقوله تعالی فلما نسوا ما ذکروا به فتحنا علیهم أبواب کل شی ء اما سبب نزول این آیت آن بود که سعید جبیر گفت در جاهلیت جهودان ساکنان مدینه بودند و کفار عرب بجنگ ایشان بیرون آمدند و ایشان را در مدینه قلعتها بود استوار کرده و محکم چون با عرب جنگ در پیوستندید اگر هزیمت بریشان آمدی به قلعتها پناه گرفتندی و عرب بپایان قلعه نشسته و ایشان را حصار میدادندی چون کار بریشان تنگ شدی و ضعف ایشان پیدا گشتی دستها برداشتندی سوی آسمان و به محمد که رسول آخر الزمان است نصرت خواستندی و گفتندی اللهم انا نستنصرک بالنبی محمد عبدک و رسولک نزلنا هذا البلد ننتظر زمان الخروج فننصره بار خدایا دانی که نشسته ایم در این شهر منتظر پیغمبر آخر الزمان محمد عربی نشسته ایم تا بیرون آید و او را یار باشیم و نصرت دهیم و پیغامش استوار گیریم خداوندا بحق وی که ما را بر دشمنان نصرت دهی رب العالمین گفت فلما جاءهم ما عرفوا کفروا به چون بایشان آمد آنچه شناخته بودند و دانسته و از کتاب خوانده که حق است و راست اول کسی که کافر شد ایشان بودند هم پیغام را و هم رساننده فرمانرا بدروغ داشتند

سلمة بن سلام از بدریان بود گفت جهودی بنزدیک ما بود گفت اظلکم زمان نبی الحرم الذی یرکب البعیر و یلبس الشملة یأکل الکسرة و یقبل الهدیة و لا یأکل الصدقة اینک روزگار پیغامبر آخر الزمان در آمد وقت بیرون آمدن وی در رسید آن پیغامبر که ننگ ندارد و بر شتر نشیند و شمله در پوشد و نان ریزه پیش نهد و بخورد و هدیه قبول کند و از صدقه هیچ نخورد و آن گه گفت و ان یکن منکم احد یدرکه فهذا و اشار الیه اگر کسی از شما او را دریابد این مرد باشد یعنی سلمة قال سلمة فلم یلبث ان قدم رسول الله ص قلنا له و الله انه لهو قال نعم و لکنی لا ادع الیهودیة سلمة گفت بسی بر نیامد که رسول خدا بما آمد و پیغام حق آورد و ما گفتیم آن جهود را که و الله این پیغامبر آنست که تو گفتی و جزوی نیست جهود گفت آری هموست که من گفتم و لکن من دین جهودی بنگذارم

صفیه بنت حیی بن اخطب گفت که چون مصطفی ع در مدینه آمد پدرم حیی بن اخطب و عم من ابو یاسر اخطب هر دو بامداد بغلس بیرون شدند بقصد آن تا بدانند که محمد پیغامبر هست یا نه گفت بوقت آنکه آفتاب فرو شد بخانه باز آمدند شکسته و کوفته غمناک و حزین و ایشان مرا می نواختندی نیک هر بار آن ساعت که پیش ایشان رفتم بر عادت خویش و بمن التفات می نکردند و هیچ مرا نمی نواختند و از اندوه و دلتنگی پروای من خود نداشتند آن گه بو یاسر به پدرم حیی میگفت أ هو هو گویی او اوست پدرم گفت نعم و الله قال و تعرفه و تغشه ...

... و إذ أخذنا میثاقکم و رفعنا فوقکم الطور این عهد و پیمان آخرست نه پیمان اول و با هر قومی از فرزندان آدم دو پیمان رفته است و دو عهد بریشان گرفته اند یکی روز میثاق خداوند عز و جل ایشان را از کتف آدم بیرون آورد و عهد گرفت بریشان که أ لست بربکم قالوا بلی آن عهد اول است و عهد آخر که هر پیغمبری با قوم خویش پیمان بست و عهد گرفت بریشان که اعبدوا الله و لا تشرکوا به شییا و عهد موسی با قوم خود آن بود که من شما را کتاب آوردم بپذیرید و بآن کار کنید پس چون کتاب آورد نپذیرفتند رب العالمین کوهی را فرمود تا از بیخ برآورد و بر زبر ایشان معلق بیستاد

و گفتند ایشان را که اسمعوا ای افهموا و قیل اعقلوا و اعملوا به معنی آنست که پیغام ما بنیوشید و دریابید و بآن کار کنید ارباب معانی گفتند سخن که شنیدنی بود اول بسمع بنده فرو آید آن گه بمنزل فهم رسد تا بداند آن گه بمرکز عقل رسد تا دریابد پس اگر اقتضاء عمل کند بنده بدان عمل آرد پس رتبت اول سماع است و رتبت آخر عمل آن کس که تفسیر اسمعوا اعملوا بکرد بآخر مراتب نگرست و آن کس که افهموا معنی نهاد یا اعقلوا ببعضی وسایط نظر کرد

قالوا سمعنا و عصینا چون ایشان را گفتند دریابید و بآن کار کنید ایشان جواب دادند که سمعنا و عصینا یعنی که بزبان گفتند سمعنا اما بدل گفتند عصینا وهب منبه گفت در توریة خوانده ام که رب العالمین گفت یا عبادی المذنبین الخاطیین الغافلین کم الی کم کم و کم اقیل عثراتکم عثرة بعد عثرة و کم اعفو عن فضایحکم و سوآتکم فضیحة بعد فضیحة و سوأة بعد سوأة و کم و کم امهلتکم و امهلکم و ادعوکم الی ما هو خیر لکم و لا اسلبکم نعمایی و لا اهتک عنکم استاری ثم قال سبحانی ما ارأفنی بخلقی و أشربوا فی قلوبهم العجل ای اشربوا حب العجل فی قلوبهم سعید جبیر گفت دوستی گوساله چنان در دل ایشان نهاده بودند که آن گوساله را بسوهان بسودند آن گه در دریا بپراکندند ایشان در آن آب افتادند و نهمار از آن میخوردند تا آن رویهاشان زرد گشت بکفرهم ای فعل الله ذلک بهم عقوبة لکفرهم کقوله بل طبع الله علیها بکفرهم یکی از بزرگان دین گفت عجل بنی اسراییل معلوم است و عبادت آن شرک مهین و عجل این امت دنیاء شوم است و دوستی آن شرک کهین

قل بیسما یأمرکم به إیمانکم إن کنتم مؤمنین این تکذیب جهودان است بآنچه گفتند نؤمن بما أنزل علینا میگوید پیغامبر من ایشان را گوی بیسما یأمرکم به إیمانکم شما می گویید به توریة و به موسی ایمان آوردیم آن ایمان شما به توریة و به موسی ببد چیزی میفرماید که کافر شدید به قرآن و به محمد إن کنتم مؤمنین یعنی لو کنتم مؤمنین ما عبد تم العجل و انما یعنی بذلک آباءهم فانهم عبدوا العجل یقول الله تعالی کذلک معاشر الیهود و المخاطبین لو کنتم مؤمنین بما انزل علیکم ما کذبتم محمدا صلی الله علیه و آله و سلم

میبدی
 
۱۲۸۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۵۷ - ۱۷ - النوبة الثالثة

 

... گر بر تو عز منبر خوش تراست از ذل دار

این چنین کس را مخلص خوانند نه مخلص چنانک بو بکر زقاق گفت فیکون مخلصا لا مخلصا مخلص در دریای خطر در غرقابست نهنگان جان ربای در چپ و راست وی در آمده دریا می برد و می ترسد تا خود بساحل امن چون رسد و کی رسد از اینجاست که بزرگان سلف گفتند و المخلصون علی خطر عظیم و مخلص آنست که بساحل امن رسید رب العالمین موسی را بهر دو حالت نشان کرد گفت إنه کان مخلصا و کان رسولا نبیا هم مخلصا بکسر لام و هم مخلصا بفتح لام خوانده اند اگر بکسر خوانی بدایت کار اوست و اگر بفتح خوانی نهایت کار اوست مخلص آن گاه بود که کار نبوت وی در پیوست و نواخت احدیت بوی روی نهاد و مخلص آن گاه شد که کار نبوت بالا گرفت و بحضرت عزت بستاخ شد این خود حال کسی است که از اول او را روش بود و زان پس بکشش حق رسد و شتان بینه و بین نبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم چند که فرق است میان موسی و میان مصطفی علیهما السلام که پیش از دور گل آدم بکمند کشش حق معتصم گشت چنانک گفت کنت نبیا و آدم مجبول فی طینته

شبلی ازینجا گفت در قیامت هر کسی را خصمی خواهد بود و خصم آدم منم که بر راه من عقبه کرد تا در گلزار وی بماندم ...

میبدی
 
۱۲۸۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۸۱ - ۲۵ - النوبة الثالثة

 

... پس چون همه دعوی دوستی حق کردند ایشان را بر محک ابتلا زد تا ایشان را با ایشان نماید بدون خود چیزی دریشان انداخت و آن را قبله ایشان کرد تا روی بآن آوردند در یکی مالی در یکی جاهی در یکی جفتی در یکی شاهدی در یکی تفاخری در یکی علمی در یکی زهدی در یکی عبادتی در یکی پنداری این همه در ایشان انداخت تا خلق بآن مشغول شدند و هنوز کس حدیث او نکرد و راه طلب او از خلق خالی بماند

ازینجا گفت سلطان طریقت بو یزید بسطامی قدس الله روحه مررت الی بابه فلم ار ثم زحاما لان اهل الدنیا حجبوا بالدنیا و اهل الآخرة حجبوا بالآخرة و المدعین من الصوفیة حجبوا بالاکل و الشرب و الکدیة و من فوقهم منهم حجبوا بالسماع و الشواهد و ایمة الصوفیة لا یحجبهم شی ء من هذه الاشیاء فرأیت هؤلاء حیاری سکاری بر ذوق این کلمات پیر طریقت گفت مشرب می شناسم اما فاخوردن نمی یارم دل تشنه و در آرزوی قطره می زارم سقایه مرا سیری نکند که من در طلب دریابم بهزار چشمه و جوی گذر کردم تا بو که دریا دریابم در آتش غریقی دیدی من چنانم در دریا تشنه دیدی من همانم راست ماننده متحیری در بیابانم همی گویم فریاد رس که از دست بیدلی بفغانم

میبدی
 
۱۲۸۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۸۸ - ۲۸ - النوبة الاولى

 

قوله تعالی و إلهکم إله واحد خدای شما خداییست یکتا یگانه لا إله إلا هو نیست خدا جز او الرحمن الرحیم فراخ بخشایش مهربان إن فی خلق السماوات و الأرض در آفرینش آسمانها و زمین و اختلاف اللیل و النهار و در شد آمد شب و روز و الفلک التی تجری فی البحر و کشتی که میرود در دریا بما ینفع الناس بآنچه مردمان را بکار آید و ایشان را در جهان ایشان سود دارد و ما أنزل الله من السماء من ماء و در آنچه الله می فرو فرستد از آسمان از آب فأحیا به الأرض بعد موتها تا زنده میگرداند بآن آب زمین را پس از مردگی آن و بث فیها من کل دابة و در آنچه بپراکند در زمین از هر جنبنده که هست و تصریف الریاح و در گردانیدن بادها از هر سوی و السحاب المسخر بین السماء و الأرض و در میغ بداشته و روانیده میان آسمان و زمین لآیات نشانهاست روشن پیدا در آنچه گفتیم لقوم یعقلون آن گروهی را که خرد دارند در یابند

میبدی
 
۱۲۸۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۸۹ - ۲۸ - النوبة الثانیة

 

... هر چه درین آیت گفت همه نشانهای کردگاری و یکتایی خداوندست عز و جل در هر چیزی نشانیست و در هر نشانی از لطف وی برهانیست در کرد وی قدرت پیدا و در نظام آن حکمت پیدا و در لطافت آن علم پیدا و در قوام آن کمال و کفایت پیدا اول در آسمان نگر که چون برداشت و بی ستون بر هواء قدرت بداشت رفع سمکها فسویها سمکی بدان بزرگی بر هواء بدان نازکی ازین عجبتر هوایی بدان لطیفی چون بردارد باری بدان کثیفی ازین طرفه تر آن میغ گرانست که معلق بر باد بزانست میغ بی چشم میگرید باد بی پر میپرد رعد بی جان می نالد اینست لطافت و حکمت اینست زیبایی صنعت و کمال قدرت آسمانی بباران گریان بر وی چرخ گردان باد از وی خیزان هزاران چراغ در وی درخشان همه بر پی یکدیگر پویان و بی زبان خالق را تسبیح گویان و إن من شی ء إلا یسبح بحمده گاه پوشیده بخلالی از میغ گاه سبز و درخشان چون روی تیغ دو چراغ دیگر در وی فروزان یکی سوزان یکی گدازان عمر نوردان و هنگام سازان گیتی را شمار و روزگار را طومار یکی شب آرای یکی روز افروز یکی شتابنده چون هزیمتی یکی گران رو چون نو آموز دیگر آیت زمین است که هر کس را در آن وطن و هر چیز را در آن سکن زنده را مادر و مرده را چادر بار زنده میکشد و عوراء مرده می پوشد شادروانی از گرد کرده و بر روی آب بداشته هر دو دشمن یکدیگر آن گه هر دو دل بر هم نهاده و تن فراهم داده نه گرد را از آب زیانی نه آب را از گرد نقصانی

زمین بر روی آب همچون کشتی بر روی دریا و کشتی را از حشو ناگزیرست تا گران گردد و موج که زیر آن خیزد آن را به نگرداند همچنین کوه های بلند در زمین او کند چنانک گفت و جعلنا فیها رواسی شامخات تا زمین بوی گران شد و بر آب آرام گرفت هر که در عالم بنا کرد از آب نگه داشت بنا را بآرامش پیوند کرد که جنبش بنا اساس را منتقض گرداند و آب چون بر پی رود بنا را تباه کند صانع قدیم حکیم پس عالم بر آب نهاد و سقف وی گردان آفرید تا بدانی که صنع وی بصنع کس نماند آیت دیگر تاریکی شب است و روشنایی روز این تاریکی از آن روشنایی پدید کرد و آن روشنایی ازین تاریکی برآورد و هر دو بر پی یکدیگر داشت چنانک گفت جعل اللیل و النهار خلفة آن گه شب تاریک را بماه منور کرد و روز روشن را بچراغ خورشید مطهر و معطر تا آنچه در شب بر بنده فایت شود بروز بجای آرد و آنچه در روز فایت شود بشب بجای آرد و خدای را عز و جل در آن بستاید و از وی آزادی کند اینست که الله گفت لمن أراد أن یذکر أو أراد شکورا

آیت دیگر کشتی است بر روی دریا و الفلک التی تجری فی البحر بما ینفع الناس دریا از بهر آدمی نرم شده و منفعت خلق را رام کرده تا کشتی بروی آسان رود و بآب فرو نشود و ملاح هدایت یافته تا باد راست از کژ بشناخته و ستاره را آفریده تا وی را راهبر و دلیل شده اگر نه رحمت خداوند بودی و مهربانی وی بر بندگان و ساختن کار و اسباب معیشت لختی چون فراهم نهاده و در هم بسته در آن موجهای چون کوه کوه چون برفتی یا خود چون بماندی لکن برحمت خود آن دریاها مسخر کرد و بساخت آدمیان را و زیر کشتی روان ساخت تا بفرمان خالق هر جا که آدمی بخواهد کشتی میرود و منفعت میگیرد اینست که رب العزة منت نهاد بر بندگان و گفت الله الذی سخر لکم البحر لتجری الفلک فیه بأمره

آیت دیگر بارانست که از آسمان فرود آید تا زمین مرده بدان زنده شود و نبات بر آرد چنانک الله گفت و ما أنزل الله من السماء من ماء فأحیا به الأرض بعد موتها قطره های باران در میغ تعبیه کند و آن میغ گران بار بر هواء قدرت بدارد آن گه بادی گرم فرستد تا میغ از هم برگشاید و قطرات از آن بریزد چنانک الله گفت و أنزلنا من المعصرات ماء ثجاجا و با هر قطره فریشته تا چنانک فرمان بود بجای خود می رساند چون باران بزمین رسد آن زمین مرده زنده شود بجنبد و شکافته گردد و از آن انواع نبات و اصناف درختان برآید نبات رنگارنگ و درختان گوناگون رنگهای نیکو و طعمهای شیرین و بویهای خوش بار لختی حلوا بار لختی روغن بار لختی دارو و لختی ترش لختی شیرین لختی خوردن را لختی پیرایه را لختی هم میوه و هم روغن لختی هم میوه و هم جامه لختی غذاء آدمیان لختی غذاء ستوران لختی غذاء مرغان عاقل چون در نگرد داند که این ساخته را سازنده ایست و آراسته را آراینده و رسته را رویاننده هر یکی بر هستی الله گواه و او را به یگانگی وی نشان نه گواهی دهنده را خرد نه نشان دهنده را زبان و لقد قالوا ...

... در برگ گلی هزارگون دستانست

آیت دیگر جانورانند ازین چهارپایان و مرغان و حشرات زمین و ددان بیابان یقول تعالی و تقدس و بث فیها من کل دابة هر یکی برنگی و شکلی دیگر بر صفتی و صورتی دیگر هر یکی را الهام داده که غذاء خویش چون بدست آرد و بچه خویش را چون نگه دارد و آشیان خویش چون کند و جفت خویش چون شناسد و از دشمن چون پرهیزد و آفریدگار خود را چون ستاید اگر وی را عقل و زبان بودی از فضل و عنایت آفریدگار خویش چندان شکر کردی که آدمی در تعجب بمانید هر چند که سر تا پای وی بزبان حال این شکر میکند و تسبیح میگوید و لکن لا تفقهون تسبیحهم پس باید که این جانوران را بچشم حقارت ننگری و آن را خوار نداری و بدانی که خدای را عز و جل در آفرینش آن حکمتهاست و تعبیه ها که آدمی از دریافت آن عاجز آید

گرچه خوبی تو سوی زشت بخواری منگر ...

... و قال العوام بن حوشب تخرج الجنوب من الجنة فتمر علی جهنم فغمها منها و برکاتها من الجنة و تخرج الشمال من جهنم فتمر علی الجنة فروحها من الجنة و شرها من النار

آیت دیگر میغ است با بار گران در هواء لطیف روان چنانک گفت و السحاب المسخر بین السماء و الأرض گهی از دریا برخیزد این میغ و آب برگیرد و گاه بر سبیل بخار از کوه ها پدید آید و گاه از نفس هوا پدید آید و قطره های باران در آن تعبیه و بخطی مستقیم بر هر یکی نوشته و تقدیر کرده که کجا فرو آید و کدام حیوان تشنه است تا از آن آب خورد و کدام نبات خشک است تا تر شود و کدام میوه بر سر درخت خشک میشود تا آب به بیخ آن رسد و بباطن وی در شود از راه عروق که هر یکی بباریکی چون موسی است تا آب بآن میوه رسید و تر و تازه گردد و باشد که قطره از آن بدریا افتد و رب العزة در قعر دریا حیوانی آفریده که صدف پوست ویست وی را الهام دهد تا وقت باران بکناره دریا آید و پیوست از هم باز کند و آن قطره باران در در وی افتد پس پوست فراهم کند و بقعر دریا باز شود و آن قطره در درون خویش میدارد چنانک نطفه در رحم و آن را می پرورد و از قوت آن جوهر صدف که بر صفت مروارید آفریده است بوی سرایت میکند مدتی دراز تا مروارید شود پاکا خداوندا که از قطرات باران که در آن میغ تعبیه است چندین نعمت بر خلق ریزد و چندین کرم و رحمت نماید تا بدانی که وی خداوند قادر بر کمال است و بر بندگان با فضل و افضال است و به قال عکرمة رحمه الله ما انزل الله عز و جل من السماء قطرة الا انبتت بها فی الارض عشبة و فی البحر لؤلؤة و صح فی الخبر

ان النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال بینما رجل بفلاة اذ سمع رعدا فی سحاب فسمع فیه کلاما اسق حدیقة فلان باسمه فجاء ذلک السحاب الی جرة فافرغ فیها من الماء ثم جاء الی ذناب شرج فانتهی الی شرجة فاستوعب الماء و مشی الرجل مع السحابة حتی انتهی الی رجل قایم فی حدیقة یسقیها فقال یا عبد الله ما اسمک قال و لم تسیل قال انی سمعت فی سحاب هذا ماؤه اسق حدیقة فلان باسمک فما تصنع فیها اذا صرمتها قال اما اذا قلت ذلک فانی أجعلها ثلاثة اثلاث اجعل ثلثا لی و لاهلی و ارد ثلثا فیها و اجعل ثلثا فی المساکین و السایلین و ابن السبیل ثم قال تعالی لآیات لقوم یعقلون گفت در آنچه نمودیم از صنایع حکمت و لطایف نعمت و عجایب قدرت و شواهد فطرت نشانهاست بر کردگاری و یکتایی خداوند و دلیلها بر توانایی و دانایی او گروهی را که خرد دارند و حق دریابند و با مولی گرایند و دل با وی راست دارند و نظر وی پیش چشم خویش دارند

میبدی
 
۱۲۸۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۹۸ - ۳۰ - النوبة الثانیة

 

... و الیوم الآخر و از ابواب بر یکی ایمان برستخیز است یعنی یصدق بالبعث بعد الموت باز انگیختن و دیگر بار زنده گردانیدن بعد از مرگ براست دارد و آیات که بدان ناطق است استوار گیرد و در قرآن از آن فراوان است منها قل الله یحییکم ثم یمیتکم ثم یجمعکم إلی یوم القیامة لا ریب فیه منها قل یحییها الذی أنشأها أول مرة ثم ردوا إلی الله مولاهم الحق إلیه مرجعکم جمیعا منها وعد الله حقا و منها و أن علیه النشأة الأخری و منها ثم الله ینشی النشأة الآخرة و قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم یقول الله تعالی شتمنی ابن آدم و ما ینبغی له ان یشتمنی و کذبنی و ما ینبغی له ان یکذبنی اما شتمه ایای فیقول ان لی ولدا و اما تکذیبه فیقول لن یعیدنی کما بدأنی

و الملایکة و از ابواب بر ایمان دادن است بفریشتگان که بندگان و رهیکان خدااند نه فرزندان و دختران چنانک کافران گفتند و خدای از ایشان شکایت کرد گفت و یجعلون لله البنات سبحانه و قالوا اتخذ الله ولدا سبحانه جای دیگر گفت و قالوا اتخذ الرحمن ولدا سبحانه بل عباد مکرمون این رد است بر آن کافران که گفتند رحمن فرزند گرفت و فریشتگان دختران اند خدای گفت سبحانه پاکی و بی عیبی او را این فریشتگان نه دختران اند بلکه بندگان نواختگان اند بی دستوری خدای سخن نگویند و بفرمان او کار کنند بعضی در آسمان بحضرت عزت و در حجب هیبت بداشته سرها در پیش افکنده چون دستوری سخن یابند گویند لا إله إلا أنت و بعضی ازیشان از برف و آتش بهم آفریده یک نیمه ایشان آتش و یک نیمه برف چون دستوری سخن یابند گویند یا من یؤلف بین الثلج و النار الف بین قلوب المؤمنین من عبادک و بعضی ازیشان کروبیان اند ایشان را سروها است و از زیر پای ایشان تا بکعب پانصد ساله راه و بعضی ازیشان رسولان اند و نواختگان اند چون جبرییل و میکاییل و اسرافیل و عزراییل هر یکی بر کاری داشته و بر شغلی گماشته جبرییل بر وحی و بر عذاب میکاییل بر باران و روزی و نبات اسرافیل بر صور و لوح و یک رکن از ارکان عرش بر دوش وی عزراییل بر قبض ارواح از شعبی و ضحاک روایت کردند که از راست عرش جویی روانست از نور چندانک هر هفت آسمان و هفت زمین و هفت دریا و جبرییل هر وقت سحر در آن جوی شود و غسلی بر آرد و در نور جمالش بیفزاید و ششصد پر خویش در آن آب زند تا آب بر گیرد آن گه بیفشاند و بعدد هر قطره که از آن بیفتد رب العالمین چندین هزار فریشته بیافریند که هفتاد هزار از آن هر روز در بیت المعمور شوند و هفتاد هزار در کعبه و تا بقیامت نوبت با ایشان نیاید

و الکتاب و النبیین و از ابواب بر است ایمان دادن و پذیرفتن همه کتابهای خدای عز و جل که به پیغامبران فرو فرستاد آنچه خلق دانند و آنچه ندانند و پیغامبران ایشان را که دانند و شناسند و آن را که نشناسند که نه همه را شناسند و لذلک قال تعالی و رسلا لم نقصصهم علیک ...

میبدی
 
۱۲۸۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۱۹ - ۳۷ - النوبة الثانیة

 

... و إلی الله ترجع الأمور و بازگشت هر کار با خواست خداست و بازگشت هر چیز با علم وی و هر بودنی با حکم وی ترجع بضم تاء قراءة حجازی و بو عمر و عاصم است و بفتح تا قراءت باقی و در معنی متقارب اند و متداخل لان الامور کلها ترجع الی الله اذا رجعها الله ای امرها بالرجوع الیه بعضی مفسران گفتند در معنی ترجع الأمور که این تصرف بندگانست و ملکت ایشان در اموال و اسباب دنیا و نفاذ فرمان بعضی بر بعضی در قیامت آن همه باطل گردد و فرمان و حکم جز خدای را عز و جل بر خلق نبود چنانک گفت و الأمر یومیذ لله و گفته اند امور اینجا ارواح است که جای دیگر روح را امر نام کرد قل الروح من أمر ربی باز نمود که روحها همه بوی باز گردد چنانک جای دیگر گفت الله یتوفی الأنفس حین موتها و قال تعالی کما بدأکم تعودون

قوله تعالی سل بنی إسراییل الآیة بنی اسراییل اینجایگه مؤمنان و گرویدگان اهل توراتند و گفته اند که جهودان مدینه اند که میگوید بپرس ازیشان یعنی بر سبیل تنبیه و تقریع که چند دادیم پدران ایشان را و گذشتگان ایشان را ازین نشانهای روشن و پیغامهای نیکو و معجزات پیدا و کرامتهای آشکارا چون عصا و ید بیضا و شکافت دریا و رهانیدن ایشان از کید اعدا و از آن پس در تیه من و سلوی

و من یبدل نعمة الله الآیة و هر که کتاب خدای بگرداند و در آن تغییر و تبدیل آرد و آن نعمت که الله تعالی بر ایشان ریخت و در کتاب بایشان داد در کار محمد و بیان نعت وی بپوشد و در باطل بکوشد فإن الله شدید العقاب بدرستی که خدای سخت عقوبت است عذاب کند این پوشنده نعمت را و جدا کننده کلمت را و گفته اند که نعمت ایدر مصطفی است میگوید هر که این نعمت که محمد است بدل کند پس از آنک بوی آمد که استوار باید گرفت نااستوار گیرد و تصدیق بتکذیب بدل کند خدای او را عقوبت کند و سخت گیرد ...

میبدی
 
۱۲۹۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۲۳ - ۳۸ - النوبة الثالثة

 

... خوش باغی و راغی است فردوس برین لکن راه آن دشخوار است و گلبنی پر خارست مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم گفت حفت الجنة بالمکاره

تا هر ناکسی و نااهلی دعوی آشنایی نکند هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون مثال این قاعده دریای است که آن دریا مقر جواهر گرانمایه و در شب افروز ساختند و آن گه نهنگان و ماهیان عظیم حجاب آن جواهر و در ساختند دو تن برخیزند که عشق آن در ایشان را در میدان طلب کشد بکناره آن دریا شوند صعوبت آن بینند و از فرات آن نهنگان هراس در ایشان پدید آید از آن دو مرد یکی چون آن اهوال و احوال با صعوبت بیند بترسد و از آن طلب قدم باز نهد و از گفتار خویش تبرا کند این یکی صاحب آرزوی بود در صفت رجولیت تمام نبود پنداشت که این کار بآرزوی مجرد می برآید و بی رنج بسر گنج می رسد و عزت شرع او را جواب میدهد که لیس الدین بالتمنی و لا بالتحلی

با مات همی نهفته رازی باید ...

... کت جفت همی سپید بازی باید

و آن دیگر مرد که خداوند ارادت بود عشق جمال آن گوهر شب افروز دیده عقل وی از اهوال آن دریا بر دوزد تا از آن معانی هیچ بخود راه ندهد و آن جمال هر ساعتی و هر لحظتی بر وی جلوه میکند تا وی شیفته تر و عاشق تر میشود سرنگون بدریا شود اگر سعادت مساعدت نماید و توفیق رفیق بود در شب افروز در قبض طلب وی آید و اگر بعکس این بود جانش نهنگان بغارت برند و نامش در جریده لا ابالی ثبت دارند و زبان حال گوید

چون من دو هزار عاشق اندر ماهی ...

میبدی
 
۱۲۹۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۴۴ - ۴۴ - النوبة الثالثة

 

... حافظوا علی الصلوات الآیة محافظت آنست که شخص در مقام خدمت راست دارد و دل در مقام حرمت تا هم قیام ظاهر از روی صورت تمام بود هم قیام باطن از روی صفت بجای بود یکی در نماز امامی میکرد خواست تا صف راست کند گفت استووا هنوز این سخن تمام نگفته بود که بیفتاده بود و بیهوش شده پس گفتند او را که چه رسید ترا در آن حال گفت نودیت فی سری هل استویت لی قط اول رکنی از ارکان نماز نیت است و معنی نیت قصد دل است چون در نماز شود سه چیز اندر سه محل می باید تا ابتداء نماز وی بصفت شایستگی بود اندر دست اشارت و در زبان عبارت و در دل نیت چنانستی که بنده در حال نیت میگوید درگاه مولی را قصد کردم و دنیا را با پس گذاشتم پس اگر اندیشه دنیا به نگذارد و دل فانماز نه پردازد هم در رکن اول دروغ زن بود حسن بن علی ع چون بدر مسجد رسیدی گفتی الهی ضیفک ببابک سایلک ببابک عبدک ببابک یا محسن قد اتاک المسی ء و قد امرت المحسن منا ان یتجاوز عن المسی ء فتجاوز قبیح ما عندی بجمیل ما عندک یا کریم

و آن دست برداشتن در نماز در حال تکبیر اشارتست باضطرار و افتقار بنده و شکستگی وی بحضرت مولی چنانستی که میگوید انا غریق فی بحر المعاصی فخذ بیدی بار خدایا غریب مملکتم افتاده در چاه معصیتم غرق شده در دریای محنتم درد دارم و دارو نمیدانم یا میدانم و خوردن نمیتوانم نه روی آنک نومید شوم نه زهره آنک فراتر آیم

قد تحیرت فیک خذ بیدی ...

... و اول کسی که نماز پیشین کرد ابراهیم خلیل بود صلع آن گه که او را ذبح فرزند فرمودند و در آن خواب او را نمودند ابراهیم خود را فرمانبردار کرده جان فرزند عزیز خود بحکم فرمان نثار کرده و ملک العرش بفضل خود ندا کرده و اسماعیل را فدا کرده آن ساعة آفتاب از زوال در گذشته بود مراد خلیل تحقیق شد و خوابش تصدیق شد خلیل در نگرست چهار حال دید در هر حال رفعتی و خلعتی یافتی خلیل شکر را میان به بست و بخدمت حضرت پیوست این چهار رکعت نماز بگزارد شکر آن چهار خلعت را یکی شکر توفیق دیگر شکر تصدیق سدیگر شکر ندا چهارم شکر فدا

اول کسی که نماز دیگر گزارد چهار رکعت یونس پیغامبر بود صلی الله علیه و آله و سلم آن بنده نیک پسندیده در شکم ماهی و آن ماهی در شکم آن دیگر ماهی در قعر آن دریای عمیق بفریاد آمده که لا إله إلا أنت سبحانک إنی کنت من الظالمین

اینجا نکته شنو یونس در شکم ماهی بزندان و مؤمن در شکم زمین در آن لحد بزندان مبارک باد آن مضجع خوش باد آن مرقد مصطفی میگوید القبر روضة من ریاض الجنة هر چند که زندانست اما مؤمن را چون بستانست و در آن بسی روح و ریحان است یونس در شکم ماهی در آن تاریکی و سیاهی مؤمن در شکم زمین با نسیم انس و نور الهی یونس را جگر ماهی آینه گشته تا بصفاء آن حیوانات دریا و عجایب صور ایشان میدید مؤمن را دری از بهشت بر لحد وی گشاده تا بنور الهی حوراء و عینا و طوبی و زلفی بود یونس را فرج آمد و از فضل الهی وی را مدد آمد از آن زندان بصحراء جهان آمد آن ساعت وقت نماز دیگر آمد یونس خود را دید از چهار تاریکی رسته تاریکی زلت تاریکی شب تاریکی آب تاریکی شکم ماهی شکر گذاشتن این چهار تاریکی را چهار رکعت نماز کرد اشارت است به بنده مؤمن که چهار ظلمت در پیش دارد ظلمت معصیت ظلمت لحد ظلمت قیامت ظلمت دوزخ چون این چهار رکعت نماز بگزارد بهر رکعتی از یک ظلمت برهد و اول کسی که نماز شام کرد عیسی مطهر بود شخص پاک سرشت پاک طینت پاک فطرت که بی پدر در وجود آمد و در شکم مادر توریة و انجیل بر خواند و در گهواره سخن گفت عجب آمد قومی را از اهل ضلالت گفتند فرزند بی پدر متصور نیست حدوث ولد و وجود نسب بی دو آب متفرق جایز نیست گفتند آنچه گفتند و رفتند در راه ضلالت چنانک رفتند و ثالث ثلاثة رقم کشیدند جبرییل آمد که یا عیسی قوم تو چنین گفتند زمین میلرزد از گفت ایشان خالق زمین و آسمان پاکست از گفت ایشان آن ساعة وقت نماز شام بود عیسی برخاست و بخدمت شتافت و از الله عفو و رحمت خواست سه رکعت نماز کرد بیک رکعت دعوی ربوبیت از خود دفع کرد که تویی خداوند بزرگوار منم بنده با جرم بسیار دیگر رکعت نفی الوهیت بود از مادر که تویی خدای جبار و مادرم ترا پرستار سوم رکعت اقرار بود بوحدانیت کردگار یگانه یکتای نامدار

و اول کسی که نماز خفتن کرد چهار رکعت موسی کلیم بود نواخته خالق بی عیب مخصوص تحفه غیب مزدور شعیب چون اجلش با شعیب بسر آمد وز مدین بدر آمد قصد مسکن و اندیشه وطن خویش کرد چون منزل چند برفت شبی آمد مرا در پیش شبی که دامن ظلمت در آفاق کشیده و بادی عاصف برخاسته و باران و رعد و برق در هم پیوسته گرگ در گله افتاده و عیالش را درد زه خاسته همه عالم از بهر وی بخروش آمده دریا بجوش آمده در آن شب همه آتشها در سنگ بمانده و در همه عالم یک چراغ بر افروخته موسی در آن حال فرو مانده گه می خیزد و گه می نشیند گه می خزد و گه می آرمد و گه می گریزد گه مقبوض و گه مبسوط گه سر بر زانو نهاده گه روی بر خاک بزاری همی گوید

بهر کویی مرا تا کی دوانی ...

میبدی
 
۱۲۹۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی بسم الله الرحمن الرحیم اشتقاق اسم از سمو است و معنی سمو ارتفاع است یعنی که نام سماء نامورست و نشان ارتفاع او و خداوند ما را عز و جل نامهاست در کتاب و در سنت و بدان نامها نامور است آن نامست که هست و آن هست که نام هرگز چنو نامور بدین صفت کدام مخلوق را شیر نام کنند و بد دل آید و دریا نام کنند و بخیل بود و ماه نام کنند و زشت آید خالق جل ثناؤه بر خلاف اینست که خداوندی بی عیب و بر صفت کمالست با عزت و با جلالست با لطف و با جمالست با فضل و با نوالست وجود او دلها را کرامت است شهود او جانها را ولایت است نادر یافته در عیان و شیرین در حکایت است یک نظر بعنایت اگر کند همه را کفایتست

اگر روزی بیندازد کمند از برج ایوانش ...

... و عن عکرمه عن ابن عباس قال النبی الصورة الرأس فاذا أقطع فلا صورة

درین خبرها خداوندان دل را بیان روشن است و برهان صادق که آفریدگار را صورت است و لفظ محترز متبع آنست که گویند له صورة یا گویند هو ذو صورة نگوییم او را که مصور است که ایمه سلف این نگفته اند و نپسندیده بلکه گفته اند که او را صورة است و وجه است و خود عز جلاله بعلم آن مستأثر و خلق از دریافت کیف و کنه آن عاجز چنان که خود بخلق نماند صورة و وجه وی بصورة و وجه خلق نماند صورة خلق ریزد و ناچیز شود و فانی گردد و صورة خداوند با جلال و اکرامست و با سبحات نور و برقهای درخشان اگر حجاب از آن بردارد از سبحات و روشنایی و درخشانی وی آسمان و زمین بسوزد و بریزد و این در خبر است لو کشفها لأحرقت سبحات وجهه کل شی ء ادرکه بصره

گر یک نظرت چنان که هستی نگری ...

میبدی
 
۱۲۹۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱۴ - النوبة الثالثة

 

... و حرصک الشدید این منزلک العمران این ما جمعت من حلال و حرام این اخوانک و رفقاؤک این من کنت تفخر بهم ترکوک فی لحدک وحیدا بین التراب و الدود لو نظروا علیک کما نظرت لترکوا الدنیا و بکوا علی انفسهم ایام حیاتهم فالویل لی و لک الی یوم القیامة من الملک الجلیل و دیان یوم الدین فعلیک السلام فلیتنی لم ارک و لم ترنی ثم انقلب عنه و مضی پس راوی خبر گفت و الله اعلم فهذا احوالنا و مردنا و مصیرنا و انا لله و انا الیه راجعون

أینما تکونوا یدرککم الموت مجاهد گفت این آیت در شأن زنی فرو آمد که دختری داشت و این زن مزدوری داشت از خانه بیرون فرستاد تا آتشپاره ای بخانه آرد مزدور مردی را دید بر در خانه ایستاده و میگوید دختری را زادند درین خانه مزدور گفت آری گفت آن دختر نمیرد تا آن گه که قضاءفسق و فجور فراوان بر سر وی برود و آن گه بعاقبت مزدور او وی را بخواهد و آن گه مرگ او بعنکبوت بود مزدور از آن سخن در خشم شد و کارد برداشت و شکم آن دخترک بشکافت و در بحر شد و خویشتن را ناپدید کرد آن دخترک را شکم بدوختند و معالجت کردند تا بحال صحت باز آمد چون بحد بلوغ رسید سر در نهاد و آنچه قضا بود از فجور بر سر وی برفت پس بساحل بحر شد و آنجا مقام کرد تا روزی که آن مزدور از دریا بر آمد و مالی فراوان با وی پس دلاله را برخواند و گفت زنی با جمال از بهر من بخواه دلاله گفت اینجا زنی است نیکوترین زنان بجمال چنان که میخواهی اما فاجره است مگر که تو او را بخواهی دست از فجور باز دارد آن زن بخواست و هم چنان کرد از فجور توبت کرد و بعقد نکاح در تحت این مرد آمد و این مزدور او را سخت دوست میداشت روزی این مزدور سرگذشت خود باز گفت و حکایت باز کرد زن گفت من آن جاریه ام که تو شکم وی بشکافتی و اینک نشان شکافتن و دوختن مزدور گفت مرگ تو بعنکبوت باشد چنان که نشان داده اند اما من از بهر تو در میان صحرا کوشکی بسازم و چندان بالا دهم که عنکبوت آنجا نرسد چنان کردند و آن زن در قصر مینشست آخر روزی عنکبوت در میان قصر پیدا گشت این زن بترسید و بر آشفت و انگشت پای وی بر آن عنکبوت آمد او را در گزید و از آن گزیدن اندامهای وی سیاه گشت و از دنیا برفت رب العالمین آیت فرستاد در شأن وی که أینما تکونوا یدرککم الموت و لو کنتم فی بروج مشیدة از مرگ هیچکس نتواند گریخت هر جا که روید بشما در رسد

مصطفی ص گفت احبب من شیت فانک مفارقه و عش ما شیت فانک میت و اعمل ما شیت فانک ملاقیه

میبدی
 
۱۲۹۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱۸ - النوبة الثالثة

 

... مردی پیش بو یزید بسطامی شد گفت چرا هجرت نکنی و بسفر بیرون نشوی تا خلق را فایده دهی جواب داد که دوستم مقیم است بوی مشغول بدیگری نمیپردازم آن مرد گفت آب که دیر ماند در جایگاه خود بگندد

بو یزید جواب داد که دریا باش تا هرگز بنگندی آن گه این بیت بگفت

اری الحجاج یزجون المطایا ...

میبدی
 
۱۲۹۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۲ - النوبة الثالثة

 

... سگ خسیس بیک ادب که بجای آورد خست وی بعزت بدل گشت پس چه گویی درین جوهر حرمت اگر ادب حضرت بجای آرد و خودپرستی را با حق پرستی بدل کند و مراد خود فدای حکم ازل کند کمتر نواختی که از حضرت او را پیش آید آنست که در فراغت بر وی بگشایند تا بلذت خدمت رسد باز حلاوت قربت تو بیابد باز سرور معرفت باز روح مناجات باز برق محبت باز کشف مشاهدت باز شغلی در پیش آید که از آن عبارت نتوان تا آنکه همه زندگانی شود در آن

پیر طریقت گفت مسکین او که عمری بگذاشت و او را ازین کار بویی نه ترا از دریا کسان چیست که ترا جویی نه الیوم أحل لکم الطیبات یوسف بن الحسین گفت الطیبات من الرزق ما یبدو لک من غیر تکلف و لا اشراف نفس طیبات رزق آنست که از غیب درآید و برضای حق آید بجان و دل قبول باید و زاد راه دین را بشاید و گفته اند طیبات رزق آنست که صفت طهارت یافته و عین نظافت گشته و طهارت دو قسم است یکی از روی ظاهر یکی از روی باطن و رموز هر دو قسم درین آیت روان است که رب العزة گفت یا أیها الذین آمنوا إذا قمتم إلی الصلاة فاغسلوا وجوهکم الایة طهارت ظاهر سه فصل است یکی طهارت از نجاست دوم طهارت از حدث و جنابت سیوم طهارت از فضولات تن چون ناخن و موی و شوخ و غیر آن و هر یکی را ازین سه فصل شرحی و بیانی است بجای دیگر گفته شود ان شاء الله و طهارت باطن سه وظیفه است اول طهارت جوارح از معصیت چون غیبت و دروغ و حرام خوردن و خیانت کردن و در نامحرم نگرستن چون این طهارت حاصل شود بنده آراسته فرمان برداری و حرمت داری گردد و این درجه ایمان پارسایان است نشان وی آنست که همواره ذکر حق او را بر زبان است و ثمره وعده در دل و تازگی منت در جان پیوسته در عیادت بیماران و زیارت گورستان و بدعاء نیکان شتابان و فرا بهشت یازان وظیفه دوم طهارت دل است از اخلاق ناپسندیده چون عجب و حسد و کبر و ریا و حرص و عداوت و رعونت عجب آیینه دوستی خراب کند

حسد قیمت مردم ناقص کند کبر آیینه دل تاریک کند ریا چشمه طاعت خشک کند ...

... حکمتی دیگر گفته اند در تخصیص آب و خاک اندر طهارت گفتند که هر جایی که آتش درافتد زخم آن آتش بآب و خاک بنشانند و مؤمن را دو آتش در پیش است یکی آتش شهوت در دنیا دیگر آتش عقوبت در عقبی رب العالمین آب و خاک سبب طهارت وی گردانید تا امروز آتش شهوت بر وی بنشاند و فردا آتش عقوبت

و بدان که ابتداء طهارت از آن عهد معلوم گشت که اندر خبر آمده از امیر المؤمنین علی بن ابی طالب ع از رسول خدا ص گفت چون فرشتگان حدیث آدم و صفت وی شنیدند گفتند أ تجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء بعد از آن ازین گفت پشیمان شدند و از عقوبت الله بترسیدند زاری کردند و بگریستند و از خدای عز و جل خشنودی خواستند فرمان آمد از الله که خواهید تا از شما درگذارم و گرانی این گفتار از شما بردارم و بر شما رحمت کنم دریایی آفریده ام زیر عرش مجید و آن را بحر الحیوان نام نهاده ام بدان دریا شوید و بدان آب رویها و دستها بشویید و سرها را مسح کنید و پایها را بشویید فرشتگان فرمان بجای آوردند امر آمد که هر یکی از شما تا بگوید سبحانک اللهم و بحمدک اشهد ان لا اله الا انت استغفرک و أتوب الیک

ایشان بگفتند و فرمان آمد که توبه های شما پذیرفتیم و از شما اندر گذاشتیم گفتند خداوندا این کرامت ما راست علی الخصوص یا دیگران ما را در آن انبازند گفت شما راست و آن خلیفت را که خواهم آفرید و فرزندان وی تا قیام الساعة هر که این چهار اندام را آب رساند چنان که شما را فرمودم اگر از زمین تا آسمان گناه دارد از وی درگذارم و او را خشنودی و رحمت خود کرامت کنم ...

میبدی
 
۱۲۹۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۳ - النوبة الثانیة

 

... همان است که جایها در قرآن منت بر نهاد و گفت و أتممت علیکم نعمتی و لأتم نعمتی علیکم و لیتم نعمته علیکم این همه نعمت اسلام و ایمانست که الله تعالی بر مؤمنان تمام کرده است

و میثاقه الذی واثقکم به إذ قلتم سمعنا و أطعنا یاد دارید آن پیمان که الله با شما بست و شما گفتید سمعنا و أطعنا مجاهد گفت این میثاق آن عهد است که رب العزة روز میثاق بر فرزند آدم گرفت آن گه که ایشان را از صلب آدم بیرون گرفت و همه بربوبیت الله اقرار دادند و سمعا و طاعة گفتند امروز در سرای حکم هر که بالغ شود و بر موجب آن اقرار عمل کند و ایمان آرد مؤمن است و از اهل سعادت و نجات و هر که بعد از بلوغ ایمان نیارد و عمل نکند نقض آن عهد کرد و در شمار مؤمنان نیست اما اطفال مشرکان که بلوغ نرسیدند و زمان عمل درنیافتند از ابن عباس پرسیدند که حال ایشان چیست گفت ایشان بر میثاق اول اند خدای داند که عمل ایشان چه بودی اگر روزگار زندگانی دریافتندی

آن گه گفت و اتقوا الله این تهدید است بر نقض عهد میگوید بترسید از خشم خدا و نقض عهد مکنید و پس از آنکه بالغ شدید ایمان آرید و عمل کنید ...

... مجاهد و عکرمه و کلبی و مقاتل گفتند سبب نزول این آیت آن بود که قریظه و نضیر با رسول خدا عهد داشتند که قتال نکنند و یکدیگر را در دیات یاری دهند رسول ایشان را در دیات ایشان یاری دهد و ایشان رسول را در دیات مسلمانان یاری دهند پس دو مرد معاهد از بنی سلیم بدست مسلمانان کشته شدند اولیاء مقتول دیت طلب کردند رسول خدا برخاست و به یهود بنی النضیر شد و ابو بکر و عمر و عثمان و علی و عبد الرحمن عوف با وی بودند در پیش کعب اشرف شدند و بنی النضیر آنجا حاضر رسول خدا با ایشان استعانت کرد بدیت دو مرد بر مقتضای آن عهد که از پیش رفته بود ایشان در پذیرفتند و رسول خدا و یاران را در خانه بنشاندند و خود بخلوت باز شدند و مکر ساختند گفتند اگر هرگز بر وی ظفر یابیم امروز وقت آنست کیست که این کار را شایسته است عمرو بن جحاش بن کلیب گفت این کار منست و من مرد آنم آسیا سنگی عظیم بسر وی فرو گذارم و شما را ازو باز رهانم رفت با جماعتی و این مکر ساخته رب العالمین جبرییل را فرستاد و رسول را از آن مکر ایشان خبر کرد رسول ص برخاست و بیرون شد و علی ع را بر جای خود بداشت بر در آن سرای و خود سوی مدینه رفت پس ایشان نیز بیرون آمدند و از پی رسول برفتند رب العالمین در میان این قصه آیت فرستاد آن گه بر عقب این آیت خبر داد از بنی اسراییل هم چنان که این قوم عهد رسول را نقض کردند و پیمان شکستند بنی اسراییل که پدران ایشان بودند عهدی که با خدا بسته بودند نقض کردند و پیمانی که داشتند بشکستند و ذلک فی قوله تعالی و لقد أخذ الله میثاق بنی إسراییل یعنی فی التوراة الا یشرکوا به شییا و بالایمان بالله و ملایکته و کتبه و رسله و احلال ما احل الله لهم و تحریم ما حرم الله علیهم

و بعثنا منهم اثنی عشر نقیبا النقیب الرییس علی القوم لانه ینقب عن امورهم یبحث عنها و یستخبرها و یبین وجوهها این دوازده نقیب از دوازده سبط بودند از اولاد یعقوب از هر سبطی نقیبی و عدد اسباط فراوان هزاران بودند موسی چون خواستی که با بنی اسراییل بیعتی کند با ایشان بیعت کردی و عهد با ایشان بستی تا از هر نقیبی از سبط خویش بیعت ستدی و با ایشان عهد بستی و گفته اند این میثاق آنست که الله تعالی وعده داد موسی را که دیار شام و زمین مقدسه بموسی و قوم وی سپارد و جباران را که سکان آن زمین اند هلاک کند پس چون بمصر آرام گرفتند الله تعالی ایشان را فرمود که به اریحای شام روید و با جباران جنگ کنید که من خدای شماام شما را نصرت دهم و موسی را فرمود تا از دوازده سبط از هر سبطی نقیبی برگزیند که پیش رود وکیل در قوم خویش باشد و ایشان را بر وفاء عهد و امتثال فرمان داد موسی آن نقیبان را برگزید و چون بزمین کنعان رسیدند ایشان را بجاسوسی بفرستاد تا احوال جبابره بازدانند عوج عنق برایشان رسید گویند این عوج بالای عظیم داشت چنان که دست وی بقعر دریا رسیدی و ماهی بگرفتی و بحرارت قرص آفتاب آن را بریان کردی و بخوردی و گفته اند که بروزگار طوفان نوح که همه روی زمین آب گرفت و بهر کوهی و بالایی که در زمین بود آب برگذشت بدو زانوی عوج بیش نرسید و نوح او را بر کشتی ننشاند و گرد عالم میگشت و سه هزار سال عمر وی بود و بروزگار موسی او را هلاک کردند پس چون آن نقبا بر عوج رسیدند عوج ایشان را بگرفت و بخانه برد و با اهل خویش گفت اینان اند که بجنگ ما آمده اند چه بینی اگر من ایشان را بیک بار در زیر پای نهم و خرد کنم اهل وی گفتند ایشان را مکش تا باز گردند و قوم خود را بگویند که چه دیدند و از شما خبر دهند پس چون از دست عوج رهایی یافتند با یکدیگر گفتند و عهد بستند که با بنی اسراییل قصه عوج نگوییم

که ایشان بترسند و مرتد شوند و از قتال باز گردند بلی با موسی و هارون بگوییم تا ایشان تدبیر کار کنند پس باز گشتند آن عهد نقض کردند و هر نقیبی قوم خود را از قتال نهی کردند و بترسانیدند مگر کالب بن یوحنا و یوشع بن نون کالب نقیب سبط یهودا بود و یوشع نقیب سبط یوسف این است قصه دوازده نقیب و شکستن پیمان ایشان ...

میبدی
 
۱۲۹۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۶ - النوبة الثانیة

 

... رسول خدا گفت ایشان را فأتوا بالتوریة تورات بیارید تورات بیاوردند و عبد الله بن سلام حاضر بود و ابن صوریا تورات خواندن گرفت چون بآیت رجم رسید دست بر آن نهاد عبد الله بن سلام گفت که دست بر آیت رجم نهاد

رسول گفت ایشان را بآن خدای که به طور سینا موسی را از خود سخن شنوانید و تورات داد و بآن خدای که بنی اسراییل را دریا شکافت و از فرعون و قبطیان برهانید که شما در تورات زانی محصن را چه می یاوید گفتند که رجم رسول خدا فرمود تا ایشان را سنگسار کردند و بسنگ بکشتند قال و نزل فیه یا أهل الکتاب قد جاءکم رسولنا یبین لکم کثیرا مما کنتم تخفون من الکتاب و یعفوا عن کثیر

آن گه ابن صوریا گفت یا محمد خواهم که از تو سه چیز بپرسم اگر دستوری دهی رسول خدا وی را دستوری سؤال داد اول گفت اخبرنی کیف نومک ...

میبدی
 
۱۲۹۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۱۳ - النوبة الاولى

 

... یا أیها الذین آمنوا ای ایشان که بگرویدند لا تقتلوا الصید صید را مکشید و أنتم حرم و شما محرمان باشید و من قتله منکم و هر که صید کشد از شما متعمدا بقصد فجزاء مثل ما قتل من النعم پاداش او آنست که همتای آنکه کشت بکشد یحکم به حکم کند در آن ذوا عدل دو مرد پارسا که شایسته فتوی باشند منکم از اهل ملت شما هدیا بالغ الکعبة قربانی که بکعبه رسد أو کفارة طعام مساکین یا آن جانور را قیمت کنند و بر سعر آن طعام دهند به درویشان أو عدل ذلک صیاما یا برابر آن روزه دارد لیذوق وبال أمره تا بچشد گرانی پاداش کار خویش عفا الله عما سلف درگذاشت خدای از آنچه پیش ازین بود و من عاد و هر که با صید گردد در حرم یا در احرام فینتقم الله منه خدای کین ستاند ازو و الله عزیز ذو انتقام ۹۵ و خدای سختگیر است وا کین ستانی

أحل لکم حلال کرده آمد و گشاده شما را صید البحر صید دریا و طعامه و طعام آن متاعا لکم تا شما را زاد بود و برخورداری و للسیارة و راه گذریان را و حرم علیکم و حرام کرده آمد بر شما و بسته صید البر صید خشک زمین ما دمتم حرما تا آن گه که محرم باشید و اتقوا الله الذی إلیه تحشرون ۹۶ و پرهیزید از آن خدای که شما را انگیخته با او خواهند برد

جعل الله الکعبة خدای کعبه ساخت البیت الحرام آن خانه با آرم با شکوه قیاما للناس امن مردمان را و پایندگی ایشان را در دین خویش و الشهر الحرام و ماه حرام و الهدی و قربان که بمنا برند و القلاید و قلاید که در گردن ایشان کنند ذلک لتعلموا این آن راست تا بدانید أن الله یعلم ما فی السماوات و ما فی الأرض که خدای میداند هر چه در آسمانست و در زمین و أن الله بکل شی ء علیم ۹۷ و خدای بهمه چیز داناست

میبدی
 
۱۲۹۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۱۳ - النوبة الثانیة

 

... قومی از علما این تقسیم بر قاعده دیگر نهاده اند گفتند هر چه آبی است بر سه وجه است ماهیان اند و اجناس آن همه حلال اند و ضفادع اند و اجناس آن همه حرامند و هر چه باقیست در آن دو قول است یک قول همه حرامند و به قال ابو حنیفه و بدیگر قول همه حلال اند و به قال اکثر العلماء من اصحابه و الدلیل علیه

قوله ص هو الطهور ماؤه الحل میتته و قال ابو بکر الصدیق کل دابة ماتت فی البحر فقد ذکاها الله لکم و قال بعضهم ما کان مثاله فی البر حلالا فهو حلال فی البحر و ما کان مثاله فی البر حراما فهو حرام فی البحر قالوا و أراد بالبحر جمیع المیاه و الانهار لان العرب سمی النهر بحرا و منه قوله تعالی ظهر الفساد فی البر و البحر قوله و طعامه متاعا لکم قال سعید بن جبیر صیده کان طریا و طعامه الملیح منه ابن عباس گفت صیده ما اصطدناه بأیدینا و طعامه ما مات فیه گفت صید بحر آنست که بدست خویش صید کنیم و طعام آنست که هم در آب بمیرد و موج آن را بر کنار افکند و آنچه مصطفی ص گفت ما جزر الماء عنه فکل و ما طفأ فیه فلا تأکل آن نهی تنزیه است نه نهی تحریم قال ابن عباس اشهد الی ابی بکر انه قال السمک الطافی حلال لمن اراد اکله و سبب نزول این آیت آن بود که قومی از بنی مدلج گفتند یا رسول الله ما صید بحر کنیم و گاه گاه دریا موج زند و ماهیان از قعر دریا با آب بساحل افتند پس آب بجای خویش باز شود و ماهیان بی آب بمانند و بر خشک زمین بمیرند چون ما آن را مرده یابیم خوریم یا نخوریم حلال است یا حرام

قال فأنزل الله تعالی أحل لکم صید البحر و طعامه متاعا لکم و للسیارة

جابر بن عبد الله گفت رسول خدا ما را بغزایی فرستاد و ابو عبیده جراح را بر ما امیر کرد و با ما هیچ زاد نبود مگر صاعی خرما در انبانی کرده گه گه ابو عبیده هر یکی را از ما از آن خرما یکی بدادی و کنا نمصها کما یمص الصبی و نشرب علیها الماء فتکفینا یوما الی اللیل گفتا باین دشخواری و رنج روزگار بسر می بردیم تا بساحل دریا رسیدیم دابه ای را دیدیم مرده بر ساحل دریا بر مثال کوه پاره ای و آن را عنبر میگفتند بو عبیده گفت بخورید ازین دابه که شما را حلالست یک ماه بر آن موضع نشستیم و از آن خوردیم و از عظیمی که بود از چشم خانه وی خروارها روغن بیرون کردیم و بو عبیده سیزده کس را در چشم خانه وی نشاند تا باز گویند که چه عظیم دابه ای بود پس از آن زاد برگرفتیم و آمدیم به مدینه و رسول خدا را از آن خبر کردیم فقال ص هو رزق اخرجه الله لکم فهل معکم من لحمها شی ء

فأرسلنا الی رسول الله شییا منه فأکله ...

میبدی
 
۱۳۰۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱ - النوبة الثانیة

 

... الحمد لله الذی خلق السماوات و الأرض و جعل الظلمات و النور آفرینش آسمان و زمین و شب و روز دلیل کرد و بر ایشان حجت آورد که از مخلوقات ازین عظیم تر هیچ چیز نیست و آن گه آسمان فرا پیش داشت بذکر از بهر آنکه آسمان شریف تر است از زمین و عالی تر و نیز آسمان پیش از زمین آفریده و سماوات بجمع گفت از بهر آنکه هفت آسمان اند و زمین بواحد گفت که همه متصل یکدیگرند و بقولی خود یک زمین است آسمانی بدان عظیمی بی عمادی بر هوای لطیف بداشته و زمین خاکی بر سر آبی بداشته و آرام گرفته و شب و روز بر پی یکدیگر داشته و آن را قوام خلق ساخته آسمانها را بدو روز بیافرید چنان که گفت فقضاهن سبع سماوات فی یومین میگویند روز یکشنبه بود و دوشنبه

و زمین بدو روز بیافرید چنان که گفت خلق الأرض فی یومین و میگویند روز سه شنبه بود و چهارشنبه آسمانها از دود آفریده و زمین از کف دریا و ذلک فیما روی عن ابن عباس قال ان الله عز و جل خلق اول ما خلق نورا ثم خلق ظلمة ثم اراد أن یخلق الماء فخلق من النور جوهرة و هی یاقوتة خضراء ثم دعا بها فلما ان سمعت کلام الرب تعالی ذابت فرقا منه حتی صارت ماء و هی ترعد من مخافته فهو کذلک یضطرب و یرتعد راکدا او جاریا الی یوم القیامة ثم قال ان الله عز و جل خلق الریح فوضع الماء علی متن الریح ثم خلق العرش فوضعه علی الماء فذلک قوله و کان عرشه علی الماء ثم اظهر النار من الماء حتی غلی الماء و ارتفع دخانه و علاه الزبد و السماء من الدخان فذلک قوله ثم استوی إلی السماء و هی دخان

و جعل الظلمات و النور جعل اینجا بمعنی خلق است نظیره و جعلنا فی قلوب الذین اتبعوه رأفة و له نظایر کثیرة فی القرآن و غیره و در قرآن جعل بیاید بمعنی قول و تسمیت و صفت نه بمعنی خلق چنان که گفت إنا جعلناه قرآنا عربیا یعنی انا قلناه و سمیناه نظیرش آنست که گفت و جعلوا لله شرکاء الجن و جعلوا لله مما ذرأ من الحرث و جعلوا الملایکة الذین هم عباد الرحمن إناثا ...

میبدی
 
 
۱
۶۳
۶۴
۶۵
۶۶
۶۷
۳۷۳