ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸
... چندان به لبش بوسه زنم کز سخن افتد
صد بار به پیش قدمش جان بسپارم
یکبار مگر گوشه چشمش به من افتد
ای بر سر سودای تو سرها شده بر باد ...
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹
نکاهدم بار فزایدم درد
نخواهدم یار چه بایدم کرد
غبار راهی شدم که گاهی
زکوی دلدار برآیدم گرد ...
... به لعب دشمن کجا دهم تن
اگر دو صد بارگشایدم نرد
قسم به ایران کزین امیران ...
... بهار مضطر خمش کزین درد
نکاهدم بار فزایدم درد
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹
... هر دلی را نبود تاب غم عشق بهار
تا دلاور نبود بار دلاور نکشد
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰
... هم بر بیاض چهره ات روزی خط ترقین کشد
آن زلف بار جان کشد وین دل غم هجران کشد
تا آن کشد چونان کشد تا این کشد چونین کشد
جانا بهار از جان کشد بار غم هجر تو را
فرهاد باید تا ز جان بار غم شیرین کشد
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱
... گر جان به کف باید نهاد این بنده مسکین نهد
ور بار غم باید کشید این خاطر غمگین کشد
گر باغبان گل پرورد کز وی زمانی برخورد ...
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲
... از رهش پای مکش دامنش از دست منه
فکر یکبار دگر کن اگر این بار نشد
صنما پرده ز رخ برکش و بر قلب فکن ...
... عفت دختر دوشیزه نهالی است بهار
که چو شدکنده ز جا سبز دگربار نشد
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶
دعوی چه کنی داعیه داران همه رفتند
شو بار سفر بند که یاران همه رفتند
آن گرد شتابنده که در دامن صحراست ...
... تنها به قفس ماند و هزاران همه رفتند
خون بار بهار از مژه در فرقت احباب
کز پیش تو چون ابر بهاران همه رفتند
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲
... ولی زمانه در اختیار نگشاید
ز اشگ بگذرم و دیده شعله بار کنم
که کارم از مژه اشکبار نگشاید
گل وفا ز نکویان طمع مدار بهار ...
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷
حیله ها سازد در کار من آن ترک پسر
تا دل خویش به او بازدهم بار دگر
گه فرو ریزد بر لاله تر مشک سیاه ...
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰
... موشکافی ها کن و موی میانش را بکش
سیل اشگ از جویبار دیده اول کن روان
زان سپس آن قد چون سرو روانش را بکش ...
... نقش ها بگذار و ناز ابروانش را بکش
آن گرانبار سرینش را بکش بر روی ساق
ور کشیدی محنت بار گرانش را بکش
چشم برهم نه چو چشم مست او خواهی کشید ...
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱
... بر دوش اگر سبوی می آری به خانقاه
بهتر که بار منت دونان کشی به دوش
زاهدکه دین فروشد و دنیا طلب کند ...
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹
بود آیا که دگرباره به شیراز رسم
بار دیگر به مراد دل خود باز رسم
بود آیا که ز ری راه صفاهان گیرم ...
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶
... یک سحر چون گل به عشق او گریبان چاک کن
هرکه بار او سبکتر راه او نزدیکتر
بار تن بگذار و سیر انجم و افلاک کن
تا ز باغ خاطرت گل های شادی بشکفد ...
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۴۲ - ونیز
... هر زبان کاو عیب پاکان می کند خاموش باد
هرکه بار دوش ملت گشت مانند صبا
بار نعشش رهروان مرگ را بر دوش باد
بدسگال ملک و ملت بود از آن منفور شد ...
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۵۱ - در هجو مردی کوسج و کچل
... چو بینی کله سرخ کلش را
شتر گویی چقندر بار دارد
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۹۲ - بهترین دوست کتابست
رنج و زحمت طلبی باش معاشر با خلق
حشر با خلق بلی رحمت و رنج آرد بار
خواهی از دغدغه و رنج فراغت یابی ...
... نکنی گر سخنی از سخنانش را فهم
بر تو تکرار کند گر تو بخواهی صد بار
همه خط داند از چینی و از سنسکریت ...
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۰ - ثروت - زن - کردار
... کزلحد جستن کنند اهل قبور
گفت آخر بار با کردار خویش
کای به خوبی غیرت غلمان وحور ...
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۴۲ - ابر و شفق
کربم و باذل ابری برآمد از بر کوه
بغارتیده همه بار خانه عمان
صلای داد و جبین برگشاد و کرد نثار ...
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۴۳ - در تحمل نکردن زور
... زمستان توی آب شور رفتن
به پیش من هزاران بار بهتر
که یک جو زیر بار زور رفتن
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۵۹ - در تهدید و تقاضا
... مر مرا تا کی ازین آمد و رفت
بار خفت فکنی بر شانه
ترسم از بس که تو پیمان شکنی ...