گنجور

 
۱۰۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۴ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی قد خلت من قبلکم سنن این افتتاحی دیگر است ذکر قصه وقعه احد را و تعزیت است دلهای مؤمنان را میگوید پیش از شما در جهان سنتها بود یعنی سنن الأیام فی تداولها عادتها و خویهای روزگار در حال گردی و روزگردی میان جهانیان بنیک و بد گاه شادی و گاه اندوه گاه راحت و گاه محنت گاه آسانی و گاه شدت و اگر خواهی اضافت سنت به الله بری یعنی سنن الله فی خلقه میگوید پیش از شما بود در جهان سنتها و نهادهای الله در کار راندن میان جهانیان گاه آزمودن اهل حق بدولت اهل باطل و دولت بازگردانیدن از اهل باطل با اهل حق و آخر بعاقبت پیروزی اهل حق بر اهل باطل

فسیروا فی الأرض بروید در زمین و در سرانجام کار بیگانگان نگرید که ایشان را چون زمان دادیم و فرو گذاشتیم و آن گه بعاقبت چون کشتیم و بیفکندیم و اهل حق را نصرت دادیم شکستگان روز احد را میگوید که با شماهمان کنیم کافران را فرو گذاریم تا زمان ایشان برسد آن گه بعاقبت ایشان را هلاک کنیم و مصطفی ص و مؤمنان را نصرت دهیم ...

میبدی
 
۱۰۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۴ - النوبة الثالثة

 

... پس دیگر بار بزنا اقرار داد پس رسول خدا بفرمود تا وی را رجم کردند آن گه یاران را گفت استغفروا لماعز بن مالک لقد تاب توبة لو قسمت بین امة لوسعتهم

با اینهمه آورده اند که بار خدای عالم آن سوخته را در سر بشنوانید که یا ماعز ندانسته بودی که ما رسول تنفیذ احکام شرع را فرستادیم و حاکم مملکت کردیم چون نزدیک وی شدی وی اندر حکم کردن و حد راندن تقصیر نکند که قلم شرع بدو داده ایم آن گه بدرگاه او شدی ترا رجم کرد چرا بدرگاه من نیامدی تا توبت تو پذیرفتمی و گناهت در گذاشتمی فانی أنا الغفور الرءوف إنما التوبة علی الله للذین یعملون السوء بجهالة الآیة توبت نشان راه است و سالار بار و کلید گنج و شفیع وصال و سر همه شادی و مایه آزادی

اول پشیمانی در دل است پس عذر بر زبان پس بریدن از بدی و بدان در خبر می آید که ره که توبه کند و رفیقان بد بنگذارد تایب نیست هر که توبه کند وطعام و شراب بنگذارد تایب نیست هر که توبه کند و جامه خواب بنگذارد و خواب از دیده بیرون نکند تایب نیست هر که توبه کند و از مال وی آنچه از قوت بسر آید انفاق نکند تایب نیست شرط توبه آنست که از همه موجودات دل بر گیرد و روی در حق آرد هر خون و گوشت که بر هفت اندام دارد بریاضت فرو گذارد ...

میبدی
 
۱۰۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۲۰ - النوبة الثانیة

 

... روی ابو هریرة قال قال رسول الله ص ان بنی اسراییل کانت تسوسهم الأنبیاء فاذا مات نبی قام نبی مقامه و لیس بعدی نبی قالوا فما یکون بعدک یا رسول الله قال یکون خلفاء کثیرة قالوا فکیف تری قال اوفوا ببیعة الأول فالأول و ادوا الیهم ما لهم فان الله سایلهم عن الذی لکم

اما جواب قول داود و اهل ظاهر آنست که رب العزة گفت و یتبع غیر سبیل المؤمنین بر عموم گفت صحابه و غیر ایشان و آیت بر عموم راندن اولیتر که اخبار صحاح که یاد کردیم همه بر آن دلالت میکند

نوله ما تولی و نصله جهنم ابو عمرو و حمزه و ابو بکر با سکان ها خوانند و قالون و یعقوب باختلاس و باقی باشباع نوله ما تولی میگوید ندعه و ما اختاره لنفسه فی الدنیا لأن الله عز و جل وعده العذاب فی الآخرة او را فرو گذاریم درین دنیا بآنچه خود را اختیار کردست و عذاب آخرت خود برجاست ...

میبدی
 
۱۰۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۵ - النوبة الثالثة

 

... من چنین ام که مرا سال چنین آمد

ممشاد دینوری از بعضی سلف نقل کرده که گناه آدم از حرص بود و گناه پسر وی قابیل از حسد و گناه ابلیس از کبر حرص حرمان آرد و حسد خذلان و کبر اهانت و لعنت حرمان درماندن است از بهشت و خذلان بازماندن است از دین و اهانت راندن از حضرت و آدم ع هر چند که از بهشت بازماند و بظاهر آن عقوبتی مینمود اما از روی حقیقت تمامی کار آدم بود و سبب کمال معرفت وی که از حضرت عزت خطاب آمد که یا آدم ما میخواهیم که از تو مردی سازیم تو چون عروسان برنگ و بوی قناعت کردی مردان بدین صفت نباشند و دل در ناز و نعم نبندند او من ینشؤ فی الحلیة کار مردان دیگر بود و کار بناز پروردگان دیگر

چون زنان تا کی نشینی بر امید رنگ و بوی ...

میبدی
 
۱۰۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۱۱ - النوبة الثانیة

 

... قومی گفتند که انباز اوست و هر چند که همه کافران در ضلالت و گمراهی اند اما ترسایان را علی الخصوص دو ضلالت گفت قد ضلوا من قبل و أضلوا کثیرا و ضلوا عن سواء السبیل پیشین آنست که به موسی کافر بودند و پسین آنست که عیسی را پسر خواندند وجهی دیگر است پیشین ضلوا آنست که عیسی را پسر خواندند و پسین آنست که مصطفی را دروغ زن خواندند

لعن الذین کفروا این آیت در تغلیظ است در ترک امر معروف و نهی منکر و تشدید بر علما تا خلق را پند دهند و باز زنند و در حق گفتن از خلق باک ندارند و فرا ظالم گویند که مکن و معنی لعنت راندن است و دور کردن از رحمت الله و لعنت بر زبان داود آن بود که اصحاب السبت ماهی گرفتند روز شنبه در مخالفت فرمان داود گفت اللهم ان عبادا قد خالفوا امرک و ترکوا قولک فالعنهم و اجعلهم آیة و مثلا لخلقک فمسخهم الله قردة و لعنت بر زبان عیسی آن بود که قومی که مایده خوردند ایمان نیاوردند و در کفر بیفزودند تا عیسی گفت اللهم انک انت وعدتنی من کفر منهم بعد ما یأکل المایدة ان تعذبه عذابا لا تعذبه احدا من العالمین اللهم العنهم کما لعنت اصحاب السبت پنج هزار مرد بودند که در میان ایشان زنی و کودکی نه بدعاء عیسی همه خنازیر گشتند و گفته اند داود بقومی برگذشت که بر منکری جمع آمده بودند داود ایشان را نهی کرد ایشان گفتند نحن قرود ما نفقه داود گفت کونوا قردة فمسخهم الله قردة و ان قوما کانوا یجتمعون علی عیسی یسبونه فی امه قال الله ان یجعلهم خنازیر فذلک لعنهم علی لسان داود و عیسی بن مریم

و عن عبد الله بن مسعود قال قال رسول الله ص لما وقعت بنو اسراییل فی المعاصی نهتهم علماؤهم فلم ینتهوا فجالسوهم فی مجالسهم و واکلوهم و شاربوهم فضرب الله قلوب بعضهم ببعض فلعنهم علی لسان داود و عیسی بن مریم ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون ثم قال ص کلا و الذی نفسی بیده حتی تأخذوا علی ید الظالم فتأطروه علی الحق اطرا قوله تأطروه ای تعطفوه ...

میبدی
 
۱۰۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۲ - النوبة الثالثة

 

... تن بدوزخ برد امسال آنکه گردن بود پار

جلال احدیت خبر میدهد از کمال عزت خویش و بی نیازی وی از خلق خویش و راندن حکم قهر بر ایشان بمراد خویش میگوید این مشرکان مکه خود در ننگرند و عبرت در نگیرند بحال آن جباران و گردنکشان که بروزگار خویش در دنیا ازینان برتر بودند و بطش ایشان سخت تر و بجای خویش متمکن تر که ما ایشان را چون هلاک کردیم و از خان و مان و وطن چون برانداختیم خانه های پر نقش و نگار بگذاشتند و بساطهای تکبر و تجبر درنوشتند خسته دهر گشته و در گرداب حسرت بمانده جهان از خاک ایشان پرگشته و نام و نشان ایشان از جهان بیفتاده هل تحس منهم من أحد أو تسمع لهم رکزا ای مسکین زیر هر قدمی از آن خویش اگر باز جویی بسی کلاه ملوک را بیابی و در هر ذره ای ازین خاک اگر بجویی هزاران دیده مدعیان این راه بینی که این ندا میدهد فاعتبروا یا أولی الأبصار

صاح هذی قبورنا تملأ الأرض ...

میبدی
 
۱۰۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۱ - النوبة الثانیة

 

... ذلک هدی الله ای دین الله الذی هم علیه این است دین خدا و ملت بسزا که پیغامبران بر آن بودند و خدای را عز و جل بدان پرستیدند یعنی دین اسلام و ملت حنیفی یهدی به من یشاء من عباده آن را که خواهد از بندگان خویش بآن راه نماید و بر آن دارد چنان که پیغامبران را بر آن داشت و بآن راه نمود و این آیت حجتی ظاهر است بر قدریان و وجه آن روشن

و لو أشرکوا لحبط عنهم ما کانوا یعملون قومی از اصحاب رای باین آیت تمسک کرده اند و گفته اند مرتد چون بدین اسلام باز گردد فرایض طاعت که در حال اسلام گزارده پیش از ردت قضا باید کرد که آن همه بردت باطل گشت که رب العزة میگوید و لو أشرکوا لحبط عنهم ما کانوا یعملون و کذلک قوله تعالی لین أشرکت لیحبطن عملک و این مذهب باطل است و احتجاج ایشان باین آیت درست نیست که آیت مجمل است و در سورة البقرة مفسر گفته که و من یرتدد منکم عن دینه فیمت و هو کافر فأولیک حبطت أعمالهم فی الدنیا و الآخرة میگوید کسی که مرتد گردد و در ردت بمیرد اعمال وی باطل گردد پس کسی که توبه کند و باسلام باز آید اعمال وی که در اسلام کرده بود حابط نگردد و بر حال خویش بماند پس بر مرتد که باسلام باز آید جز قضاء آن عمل که در حال کفر از وی فایت گشته واجب نیست و این آیت ایشان را حجت نیست و آیت مجمل جز بر وفق مفسر راندن هیچ وجه نیست پس بمدح پیغامبران باز آمد و بیان کرد که ایشان را چه داد گفت أولیک الذین آتیناهم الکتاب این پیغامبران نامبرده را میگوید و آن مبهمان نام نبرده از آبا و ذریات و قومی فراوان که در قرآن نام ایشان برده اولیک ایشان آنند که دادیم ایشان را کتاب از آسمان فرو آمده صحف ابراهیم و تورات موسی و انجیل عیسی و زبور داود و الحکم و النبوة و علم دادیم و فهم وفقه ایشان را و نبوت

فإن یکفر بها هؤلاء فقد وکلنا بها قوما لیسوا بها بکافرین اگر اهل مکه بدان می کافر شوند و نپذیرند ما قومی را برگماشتیم از مهاجر و انصار که آن را پذیرفتند و تصدیق کردند و بجان و دل باز گرفتند فقد وکلنا بها ای بالایمان بها این همچنانست که جای دیگر گفت و ألزمهم کلمة التقوی مجاهد گفت این عجم اند و فرس که نادیده بجان و دل قبول کردند و بغیب ایمان آوردند و تصدیق کردند ...

میبدی
 
۱۰۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷- سورة الاعراف‏ » ۳ - النوبة الثالثة

 

... آن گه در عنایت بیفزود گفت لیبدی لهما ما ووری عنهما من سوآتهما گفتا عورت ایشان هم بر ایشان پیدا کرد نه بر دیگران گفته اند که آدم و ابلیس پس از آن هر دو بهم رسیدند آدم گفت یا شقی وسوست الی و فعلت ما فعلت ای شقی دانی که چه کردی تو با من و چه گرد انگیختی در راه من ابلیس گفت یا آدم هب انی کنت ابلستک فمن کان ابلسنی گیرم که ترا من از راه بردم با من بگوی که مرا از راه که ببرد

و گفته اند که ایشان هر دو فرمان بگذاشتند لکن فرقست میان ایشان زلت آدم از روی شهوت بود و زلت ابلیس از راه کبر و کبر آوردن صعب تر از شهوت راندن گناهی که از شهوت خیزد عفو در آن گنجد گناهی که از کبر خیزد ایمان در سر آن شود در خبر است که الکبریاء ردایی و العظمة ازاری فمن نازعنی فی واحد منهما قصمته

فلما ذاقا الشجرة بدت لهما سوآتهما هر که بر خلاف فرمان حق بر پی شهوت نفس رود از حق درماند و بآن شهوت نرسد آدم صفی هنوز از آن درخت منهی جز ذواقی نچشیده بود که تازیانه عتاب بر سرش فرود آمده بود و حالش بگشته نه آن شهوت بتمامی رانده و نه رضاء حق با وی بمانده چون باز نگرست نه تاج بر سر دید نه حله در بر از اول خود را دید بر سریر اصطفا نشسته پشت بمسند خلافت باز نهاده بحلل و حلی بهشت آراسته و بآخر از همه درمانده برهنه و گرسنه محتاج یک برگ درخت شده ...

میبدی
 
۱۰۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷- سورة الاعراف‏ » ۵ - النوبة الاولى

 

قوله تعالی و الذین آمنوا و عملوا الصالحات و ایشان که بگرویدند و نیکیها کردند لا نکلف نفسا إلا وسعها بر کس ننهیم مگر توان او أولیک أصحاب الجنة ایشانند که بهشتیان اند هم فیها خالدون ۴۲ جاویدی جاویدان در آنو نزعنا و بیرون کشیدیم ما فی صدورهم آنچه در دلهای ایشان بود من غل از ناراستی با یکدیگر و ناحق شناسی تجری من تحتهم الأنهار میرود زیر ایشان در بهشت جویهای روان و قالوا الحمد لله و سخن ایشان در بهشت آنست که گویند حمد و ستایش نیکو خدای را الذی هدانا لهذا او که راه نمود ما را باین جای و باین کار و باین روز و ما کنا لنهتدی و نه آنیم ما که باین روز و باین جای راه خواستیم دانست و توانست لو لا أن هدانا الله اگر نه آن بودی که راه نمود الله ما را لقد جاءت رسل ربنا بالحق فرستادگان خداوند ما براستی بما آمده بودند و نودوا و آواز دهند ایشان را أن تلکم الجنة که آنک این بهشت أورثتموها آن را بشما میراث دادند بما کنتم تعملون ۴۳ بآن کردارهای نیکو که میکردید

و نادی أصحاب الجنة أصحاب النار و آواز دهند اهل بهشت اهل آتش را أن قد وجدنا ما وعدنا ربنا حقا که آنچه خداوند ما ما را وعده کرده بود راست یافتیم فهل وجدتم ما وعد ربکم حقا آنچه شما را بآن می تهدید کرد و وعده داد راست یافتید قالوا نعم جواب دهند که آری یافتیم فأذن مؤذن بینهم تا درین سخن باشند آواز دهد آواز دهنده ای ببانگ بلند از میان ایشان أن لعنة الله علی الظالمین ۴۴ که لعنت خدا و راندن وی بر آن ستمکاران بر خود

الذین یصدون عن سبیل الله ایشان که می بر گردانیدند از راه خدای و یبغونها عوجا و آن را عیب میجستند و در آن کجی می بیوسیدند و هم بالآخرة کافرون ۴۵ و ایشان بروز رستاخیز کافران ...

میبدی
 
۱۱۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۰- سورة یونس - مکیة » ۵ - النوبة الثالثة

 

... چون درویش در حق آن جوان شفاعت کرد وی جواب داد که ای سلیم القلب کسی که طاقت دیدار غبار دامن ما ندارد طاقت دیدار جمال و صحبت ما چون دارد این است حال مرید او را در پرده خودی در پوشش میدارند تا در سطوات حقیقت یکبارگی سوخته و گداخته نگردد یک تابش برق حقیقت بیش نبیند که او را در حرکت آرد نعره زند و جامه درد و گریه کند باز چون بمحل استقامت رسد و در حقیقت افراد متمکن شود نسیم قرب از افق تجلی بر وی دمیدن گیرد آن حرکات بسکنات بدل شود زیرا موارد هیبت ادب حضرت بجای آرد اینست که رب العالمین گفت فلما حضروه قالوا أنصتوا

إن الله لا یظلم الناس شییا نفی ظلم از خویشتن کرد و تقدیر ظلم در وصف وی خود محالست که خلق خلق اوست و ملک ملک او و حق حق او ظالم کسی باشد که از حد فرمان در گذرد و حکمی که او را لازم آید اندازه آن در گذارد و حق جل جلاله بجلال قدر خویش حاکم است نه محکوم آمر است نه مأمور قهار است نه مقهور بنده را بیافرید بقدرت بی وسیلت او را بپرورد بنعمت بی شفاعت حکم خود بر وی براند بی مشاورت اگر بخواند و بنوازد فضل و لطف اوست و اگر براند و بیندازد قهر و عدل اوست هر چه کند رواست که خداوند و آفریدگار بحقیقت اوست جل جلاله و تقدست اسماؤه و تعالت صفاته و إما نرینک بعض الذی نعدهم الآیة خبر وی درست و وعد وی راست و وعید وی حق و حشر و نشر بودنی و نامه کردار خواندنی و حساب اعمال کردنی و بثواب و عقاب رسیدنی و هر چه آید آمده گیر و پرده از روی کار برگرفته گیر یقول الله عز و جل فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید قل لا أملک لنفسی ضرا و لا نفعا إلا ما شاء الله ای مهتر کونین و سید خافقین و رسول ثقلین گوی نفع و ضر بدست ما نیست راندن و نواختن کار ما نیست بند و گشاد دار و گیر بداشت ما نیست که ضار و نافع جز نام و صفت یک خدای نیست ضارست خداوند گشاد و بند و پادشاه بر سود و گزند و کلید دار جدایی و پیوند نافع است سود نمای خلقان و سپردن سودها بر وی آسان و سود همه بدست وی نه بدست کسان

قل أ رأیتم إن أتاکم عذابه بیاتا أو نهارا من خاف البیات لم یستلذ السییات من توسد الغفلة ایقظه فجأة العقوبة من عرف کمال القدرة لم یا من فجأة الأخذ بالشدة ...

میبدی
 
۱۱۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۰- سورة یونس - مکیة » ۸ - النوبة الثانیة

 

... و قال ابن عمر قال سمعت رسول الله ص یقول قال لی جبرییل یا محمد ما غضب ربک علی احد غضبه علی فرعون اذ قال ما علمت لکم من اله غیری و اذ حشر فنادی فقال انا ربکم الاعلی فلما ادرکه الغرق استغاث و اقبلت احشوفاه مخافة ان تدرکه الرحمة

و فی هذه الایة التحذیر عن تأخیر الایمان الی وقت المعاینة فذاک وقت الایاس و لا ینفع صاحبه لمعاینة ملک الموت کفعل فرعون حین آمن فی ذلک الوقت حتی قیل له آلآن و قد عصیت قبل قال الله تعالی فلم یک ینفعهم إیمانهم لما رأوا بأسنا و قال و لیست التوبة للذین یعملون السییات الایة فالیوم ننجیک ببدنک قرأ یعقوب ننجیک بالتخفیف ببدنک یعنی بجسدک لا روح فیه و قیل ببدنک یعنی مع درعک و کان درعا مسمورا مرصعا بالجواهر یقول نجعلک تعلوا الماء و تطفوا فوقه لانه اول جیفة آدمی طفت فوق الماء و قیل ننجیک معناه نلقیک علی نجوة من الارض و هی المکان المرتفع چون موسی قوم خود را خبر داد از هلاک فرعون و غرق وی قومی از ایشان جحود کردند و انکار نمودند گفتند ما مات فرعون و انه اعظم شأنا من ان یغرق پس فرمان آمد بدریا تا فرعون را از قعر خویش وا سر آورد و بر سر آب بایستاد و فرعون ازین سرخه بود کوتاه بالا بی ملح همچون گاوی نر و بر وی سلاح بود و درع بگاه غرق و ذلک آیة لان الحدید یرسب و لا یطفوا و قیل ننجیک نترکک حتی تغرق فالنجاء الترک و قیل نسودک و نجعلک علامة فان النجاء قد یکون العلامة و السواد و یحتمل انه من النجاء الذی معناه الاسراع ای ننجی أهلا لک و قوله ببدنک تأکیدا کما تقول قال بلسانه و جاء بنفسه قوم موسی چون فرعون را مرده بر سر آب دیدند و بر وی درع بود و سلاح گران و هرگز هیچ جیفه آدمی تا آن روز بر سر آب ندیده بودند آن جحود و انکار از دل بیرون کردند و دانستند که آن آیتی عظیم است بر صدق موسی و نشانی است از قهر خداوند و راندن خشم خود بر فرعون اینست که رب العالمین گفت لتکون لمن خلفک آیة ای عبرة و نکالا و قیل لمن تاخر عن قومک و إن کثیرا من الناس عن آیاتنا فی موسی و فرعون و سایر الآیات لغافلون لاهون

و لقد بوأنا بنی إسراییل مبوأ صدق آن متبوأ پیش از این مصر است و این مبوأ ایدر بیت المقدس و قیل هو الاردن و فلسطین و هی الارض المقدسة التی کتب الله میراثا لإبراهیم و ذریته این همان است که جایی دیگر گفت و قلنا من بعده لبنی إسراییل اسکنوا الأرض یعنی ارض القدس میگوید جای دادیم بنی اسراییل را پس غرق فرعون جای گزیده و پسندیده نیکو براستی متنزل وحی و مسکن انبیاء و زمین محشر و رزقناهم من الطیبات ایشان را روزیهای پاک حلال دادیم یعنی در تیه پیش آنکه بقدس رسیدند و هی المن و السلوی و الماء من الحجر و طیبها منالها من غیر مکسبة و لا مسیلة ...

میبدی
 
۱۱۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۱- سورة هود - مکیة » ۴ - النوبة الاولى

 

... حتی إذا جاء أمرنا تا آن گه که فرمان ما آمد و فار التنور و از تنور تافته آب برجوشید قلنا احمل فیها را گفتیم بر گیر در کشتی من کل زوجین اثنین از هر چیز که وی را جفت بود نرینه ای و مادینه ای و أهلک و کسان خویش إلا من سبق علیه القول مگر او که سخن حق بکفر وی در ازل برفت و من آمن و هر که گرویده است و ما آمن معه إلا قلیل ۴۰ و بنگروید با او مگر اندکی

و قال ارکبوا فیها گفت در نشینید در کشتی بسم الله مجراها و مرساها بنام خدا راندن آن و بازداشتن آن إن ربی لغفور رحیم ۴۰ خدای من براستی که گناه آمرز است مهربان

و هی تجری بهم و می بردی کشتی روان ایشان را فی موج کالجبال در موج موج چون کوه کوه و نادی نوح ابنه و خواند بآواز نوح پسر خویش را و کان فی معزل و با یک سو شده بود کران گرفته یا بنی ارکب معنا ای پسر بیا و در نشین با ما و لا تکن مع الکافرین ۴۱ و با کافران مباش ...

میبدی
 
۱۱۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۱- سورة هود - مکیة » ۴ - النوبة الثانیة

 

... و قیل ان ابلیس و اولاده صاروا ریاحا فطاروا فی الهواء الی ان نضب الماء عن وجه الارض

و گفته اند که مار و کژدم آمدند گفتند یا نوح ما را در نشان در کشتی نوح گفت ننشانم که سبب مضرت و بلیت اید ایشان گفتند ما را در نشان که با تو عهد کردیم که هر که نام تو برد او را نگزیم و نرنجانیم اکنون هر که از مضرات ایشان ترسد تا این آیت برخواند سلام علی نوح فی العالمین إنا کذلک نجزی المحسنین إنه من عبادنا المؤمنین فانهما لا تضرانه و قال ارکبوا فیها نوح گفت در نشینید در کشتی بنام خدای گویید بسم الله مجراها و مرساها قرایت حمزه و کسایی و حفص مجراها بفتح میم است ای جریها بنام خدا است رفتن آن باقی مجراها خوانند ای اجراؤها و ارساؤها بنام خدای راندن آن و بازداشتن آن و بر ضم میم مرسیها همه متفق اند و در شواذ خوانده اند مجراها و مرساها بنام خدای که رواننده آنست و بدارنده آن زجاج گفت بالله تجری و به تستقر بنام الله کشتی می رفت و بنام وی قرار می گرفت و هر گه که نوح خواستی تا کشتی روان شود گفتی بسم الله روان گشتید و چون خواستی که بایستد گفتی بسم الله بایستادید

إن ربی لغفور رحیم لمن آمن منهم رحیم حین خلصهم و عن ابن عباس قال قال رسول الله ص امان لامتی من الغرق اذا رکبوا السفن فی البحران یقولوا بسم الله الملک و ما قدروا الله حق قدره بسم الله مجراها و مرساها إن ربی لغفور رحیم چون نوح در کشتی نشست و اصحاب وی فرمان دادند تا آسمان آب فرو گذاشت چنان که الله گفت ففتحنا أبواب السماء بماء منهمر و زمین آب خویش برانداخت از هفتم طبقه زمین و چشمه ها روان گشت چنان که گفت و فجرنا الأرض عیونا چون هر دو آب بهم رسید و درهم شد باد های عواصف فروگشادند تا در میان آب افتاد و آن را موجها کرد همچون کوه های عظیم اینست که رب العزة گفت و هی تجری بهم فی موج کالجبال الموج جمع موجة کتمر و تمرة و الموج حرکة الماء الکثیر بدخول الریاح الشدیدة فی خلاله ...

میبدی
 
۱۱۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۱- سورة هود - مکیة » ۵ - النوبة الاولى

 

... و عصوا رسله و سر کشیدند در رسولان او و اتبعوا أمر کل جبار عنید ۵۹ و پی بردند فرمان هر گردن کشی ناپاک ستیز کش را

و أتبعوا فی هذه الدنیا لعنة و یوم القیامة و بر پی بادا درین جهان لعنت و راندن الله و روز رستاخیز هم چنان ألا إن عادا کفروا ربهم آگاه باشید که عاد کافر شدند بخداوند خویش ألا بعدا لعاد قوم هود ۶۰ آگاه باشید که دوری بادا و لعنت فزایا عاد را قوم هود

میبدی
 
۱۱۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۲- سورة یوسف- مکیة » ۵ - النوبة الاولى

 

... یا صاحبی السجن ای دو غلام زندانی أ أرباب متفرقون خیر چه گویید خداوندان پراکنده پراکنده رای مختلف فرمان به أم الله الواحد القهار ۳۹ یا الله آن خدای یگانه و همه را فرو شکننده و کم آرنده

ما تعبدون من دونه نمی پرستید شما فرود از الله إلا أسماء سمیتموها أنتم و آباؤکم مگر نامهایی که شما کردید و پدران شما ما أنزل الله بها من سلطان فرو نفرستاد الله تعالی آن پرستیدگان را هیچ حق إن الحکم إلا لله نیست کار راندن و فرمان گزاردن مگر الله را أمر ألا تعبدوا إلا إیاه فرمود که مپرستید مگر او را ذلک الدین القیم آنست دین راست و بر جای و لکن أکثر الناس لا یعلمون ۴۰ لکن بیشتر مردمان نمیدانند

یا صاحبی السجن ای دو غلام زندانی أما أحدکما اما یکی از شما دو فیسقی ربه خمرا تا خواجه خویش را ساقی بود و أما الآخر فیصلب و اما آن دیگر را بردار کنند فتأکل الطیر من رأسه تا مرغ از سر او بخورد قضی الأمر الذی فیه تستفتیان ۴۱ حکم راندند کار آن خواب که در آن از من تأویل خواستید

و قال للذی ظن أنه ناج منهما یوسف گفت آن غلام را که چنان دانست که او رستنی است از ایشان دو اذکرنی عند ربک چون نواخت یابی از خداوند خویش یاد کن مرا بنزدیک او فأنساه الشیطان فراموش کردبر آن غلام دیو ذکر ربه یاد کردن بنزدیک خداوند خویش فلبث فی السجن پس بماند یوسف در زندان بضع سنین ۴۲ چند سالی

میبدی
 
۱۱۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۲- سورة یوسف- مکیة » ۷ - النوبة الثالثة

 

... الیه مغبون کسی که نصیب او از دوستی تو گفتارست او را که درین راه جان و دل بکارست او را با وصل تو چه کارست الهی ما را از نعمت تو این بس که هرگز در مهر تو شکیبا نبودیم و بجان و دل خاک سر کوی تو می بوییم و بدست امید حلقه در دوستی می کوبیم و هر جای که در جهان گم شده ایست قصه خود با او می گوییم آن گه روی با درویش کرد گفت اخف مکانک و احفظ لسانک و استغفر الله لذنبک و للمؤمنین و المؤمنات

قوله إن النفس لأمارة بالسوء بدانک نفس را چهار رتبت است اول نفس اماره پس نفس مکاره سیم سحاره چهارم مطمینة نفس اماره آنست که در بوته ریاضت نگذشته پوست هستی از وی به دباغت باز نیفتاده و با خلق خدا بخصومت برخاسته و هنوز بر صفت سبعیت بمانده پیوسته در پوستین خلق افتاده همه خطبه بر خود کند همیشه قدم بر مراد خود نهد در عالم انسانیت می چرد و از چشمه هوا آب میخورد جز خوردن و خفتن و کام راندن چیزی دیگر نداند رب العزه خداوندان این نفس را میگوید ذرهم یأکلوا و یتمتعوا و یلههم الأمل فسوف یعلمون آدمی رنگست بصورت اما شیطان بود بصفت اینست که گفت شیاطین الانس و الجن حجاب عظیم است و قاطع دین است معدن فسقها و مرکز شرها اگر کسی از وی بتواند رست بمخالفت وی تواند رست که قرآن مجید خبر چنین میدهد و أما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فإن الجنة هی المأوی و جمله انبیاء و رسل که آمدند ایشان را بقهر و جهاد این نفس فرمودند مصطفی ص گفت رجعنا من الجهاد الاصغر الی الجهاد الاکبر اصعب الجهاد جهاد النفس جاهدوا فی الله حق جهاده حق مجاهدت آنست که صفات نفس اماره چون حرص و شهوت و شره و حقد و کبر و عداوت و بغض آن را پرورش ندهی و زیر دست خود داری هر گه که سر برزند آن را بسنگ جهد از خود باز میداری چنانک آن جوان مرد گفته

مار نفست بر سر گنج دلت ساکن شدست ...

میبدی
 
۱۱۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۶- سورة النحل- مکیه‏ » ۹ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی من کفر بالله من بعد إیمانه إلا من أکره و قلبه مطمین بالإیمان باصدق دل و عقد درست در توحید بوقت ضرورت و حالت اکراه بر زبان کلمه کفر راندن زیان ندارد و فسخ عهد دین نبود از روی اشارت جوانمردان طریقت را و محققان ارادت را رخصتی است اگر گاه گاه بحکم ضرورت بشریت در تحصیل معلوم بکوشند و باسباب باز نگرند چون اندازه ضرورت در آن کوش دارند نه در صحت ارادت ایشان قدح آرد نه در قصد ایشان فترت افکند اینست سر آن که پیغامبران مرسل با جلالت منزلت و کمال قربت ایشان حظوظ نفس دست بنداشته اند موسی کلیم ع بمقام مکالمت و مناجات رسید و بر بساط انبساط نواخت و ألقیت علیک محبة منی و لتصنع علی عینی یافت با این همه قربت و زلفت طعام خواست گفت رب إنی لما أنزلت إلی من خیر فقیر ای انی جایع فاطعمنی طعام خواستن فراموش نکرد که قوت حال وی بآن جای رسیده بود که آن خواستن مرو را هیچ زیان نکرد و در قصد وی فترت نیاورد و اگر بجای وی پیغامبران دیگر بودی که او را این قوت مباسطت در مقام نبوت نبودی مانا که در بیداء کبریا و عظمت حق چنان متلاشی گشتی که حظوظ دنیا و آخرت جمله فراموش کردی و از هیبت حضرت با سؤال نپرداختی از اینجا گفت امیر المؤمنین علی ع خیار هذه الامة الذین لا یشغلهم دنیاهم عن آخرتهم و لا آخرتهم عن دنیاهم و این قوت خاصیت انبیاء است رب العزه دل ایشان معدن این قوت ساخته و ایشان را بآن مخصوص کرده نبینی که مصطفی ص در بدایت کار همه اشتغال وی بحق بود همه راز دل وی و اندیشه سینه وی با حق بود و آرام و آسایش وی بذکر حق بود و از کمال شوق و مهر و محبت حق او را پروای خلق نمی بود و طاقت مجالست اغیار نمی داشت و نه دل وی احتمال صحبت خلق می کرد تا رب العزه او را فرمان داد که و اصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغداة و العشی ای محمد کار آن دارد و قوت آن بود که در ظاهر با خلق می باشی و سر خود هم چنان در حضرت مشاهدت می داری نه آن مشاهدت نصیب خلق از تو باز دارد نه صحبت خلق ترا از مشاهدت بگرداند و فی معناه انشد

و لقد جعلتک فی الفؤاد محدثی ...

میبدی
 
۱۱۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۷- سورة بنى اسرائیل- مکیة » ۶ - النوبة الثانیة

 

... فقال أ فأمنتم حیث اعرضتم حین سلمتم من هول البحر ان نخسف او نرسل ان نعیدکم فنرسل فنغرقکم این هر پنج بنون قراءت مکی و ابو عمرو است باقی همه بیا خوانند أن یخسف بکم یعنی یغور بکم و یغیبکم فی الارض کما فعل بقارون و جانب البر ناحیته من الارض و قیل جانب البر ساحل البحر أو یرسل علیکم حاصبا حجارة من السماء کما فعل بقوم لوط و قیل الحاصب الریح التی تأتی بالحصباء ثم لا تجدوا لکم وکیلا یعنی من یحفظکم و یخلصکم

أم أمنتم أن یعیدکم فیه ای فی البحر تارة أخری ای مرة اخری فیرسل علیکم قاصفا من الریح تقصف الفلک و تکسرها حاصبا قاصفا ذکرا علی لفظ التذکیر لانهما نعتان لزما الریح مثل حایض و نحوه و قیل لانهما نعتان للعذاب و قیل لانهما بمعنی ذات حصب و قصف فیغرقکم بما کفرتم ای فیغرقکم الله بسبب کفرکم و قرأ رویس و ابو عمرو فتغرقکم بالتاء یعنی فتغرقکم الریح لانها سبب الاغراق ارسال درین آیت بمعنی گشادنست چنانک گویی ارسلت الطایر و منه قوله تعالی یرسل علیکما شواظ من نار یرسل السماء علیکم مدرارا لنرسل علیهم حجارة من طین و نظایر این در قرآن فراوان است اما ارسال که برسول ص پیوندد معنی آن فرستادن بود و آنک بآفریده بی جان پیوندد آن گشادن بود و این آنست که الله گفت فیرسل علیکم قاصفا من الریح همانست که جای دیگر گفت الله الذی یرسل الریاح فرو میگشاید الله بادها بتدبیر بهنگام دریایست و باندازه بایست انداخته بتقدیر بادهای مختلف مخارج مختلف بطبعهای مختلف در وقتهای مختلف یکی راندن میغ را و ساختن آن را یکی آبستن کردن میغ را و باریدن باران را یکی آبستن کردن درختان و شکفتن آن را یکی باز بر نوشتن ابر را و زدودن هوا را و خشک کردن زمین را یکی بستن یخها را و تبه کردن آفتها را و دباغت هوا را یکی می کشتی راند یکی زمین می زداید یکی باغ می آراید یکی هوا می پالاید یکی باد نرم و خوش رخاء حیث اصاب نه خفته را جنباند و نه موری بیازارد یکی کوه میکند و کشتی می شکند و در دیده نیاید آفریده ای بدان صعبی و سپاهی بدان بزرگی و از عقل و عین بدان دوری میان آسمان و زمین در کمین بر و بحر از و پر نه در دست آید و نه در دیده حمله بران نعره زنان بنا شکنان و از چشم نهان قوله ثم لا تجدوا لکم علینا به ای بالاغراق و الارسال تبیعا یعنی من یتبعنا بانکار ما نزل بکم و لا من یتبعنا لیصرفه عنکم و لا من یطلبنا بدمایکم قال ابن عباس تبیعا ای ثایرا و لا ناصرا

میبدی
 
۱۱۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۸- سورة الکهف- مکیة » ۳ - النوبة الاولى

 

... و لبثوا فی کهفهم ثلاث مایة سنین و بودند در غار خویش سیصد سال و ازدادوا تسعا ۲۵ و بیفزودند نه سال

قل الله أعلم بما لبثوا بگوی الله تعالی داناتر داناییست بآن درنگ که ایشان کردند له غیب السماوات و الأرض او راست دانش ناپیداها در آسمان و زمین أبصر به و أسمع چه بینایی که اوست و چه شنوایی ما لهم من دونه من ولی نیست ایشان را جز ازو خداوندی و نه یاری و لا یشرک فی حکمه أحدا ۲۶ و در کار راندن خود از ایشان هیچ انباز نگیرد

و اتل ما أوحی إلیک من کتاب ربک بر خوان آنچ پیغام داده آمد بتو از خداوند تو لا مبدل لکلماته بدل کننده نیست سخنان او را و لن تجد من دونه ملتحدا ۲۷ و نیابی جز ازو پناهی و پشتیوانی ...

میبدی
 
۱۲۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۲- سورة الحجّ- مدنیّة » ۲ - النوبة الثالثة

 

قوله أ لم تر أن الله یسجد له من فی السماوات و من فی الأرض الآیة بدانکه هر چه در هفت آسمان و هفت زمین است حیوانات و جمادات همه آنند که خدای را جل جلاله میخوانند و او را سجود میکنند و به بی عیبی گواهی می دهند و بپاکی یاد می کنند اما بعضی آنست که آدمی بعقل خود فرا دریافت آن می رسد و از ادراک آن عاجز نه و بر دانش وی پوشیده نه سجود فریشتگان در آسمان و مؤمنان در زمین از آن نمط است ذلک قوله یسجد له من فی السماوات و من فی الأرض أما بعضی آنست که عقل آن را رد می کند و دل در آن می شورد و دین آن را می پذیرد و الله تعالی بدرستی آن گواهی می دهد سجود آفتاب و ماه و ستارگان و درختان و جنبندگان از این بابست رب العزه آن را در قرآن یاد کرد و مؤمنانرا باقرار و تسلیم فرمود که و أمرنا لنسلم لرب العالمین هر که الله تعالی بوی نیکویی خواست و دل روشن داد و توفیق رفیق کرد که آنچه که در خرد محال است الله تعالی بر آن قادر بر کمال است معقول و نامعقول را مقدر است و مقتدر فاطر و مدبر نه باول عاجز نه بآخر از کیف باطن است و بقدرت ظاهر ای جوانمرد حیلت در رزق محنت بار آورد و تکلف در دین حیرت بر دهد نه رزق بدست ماست نه دین بخرد ما هر دو را گردن باید نهادن و کار با خداوندگار سپردن آنجا که گفت جدارا یرید أن ینقض دیوار را ارادت در خود معلوم نگشت و خالق بآنچه گفت راستگوی و استوار است و آنجا که گفت ثیاب من نار از آتش پیراهن بریده در عقل معلوم نگشت و خالق استوار إنها شجرة تخرج فی أصل الجحیم در آتش درخت آتشین رسته می بالد و بر میدهد در عقل معلوم نگشت و خالق استوار قالتا أتینا طایعین از زمین و آسمان بی جان سخن گفتن در عقل معلوم نگشت و خالق استوار تکاد تمیز من الغیظ از آتش بی جان خشم راندن در عقل معلوم نگشت و خالق استوار و تقول هل من مزید سخن گفتن دوزخ فردا در عقل معلوم نگشت و خالق استوار گویایی رعد و دانایی وی که و یسبح الرعد بحمده در عقل معلوم نگشت و خالق استوار ماه در منازل مقادیر روان بدو نیم گشته و رد و نیمه کوه که و انشق القمر در عقل معلوم نگشت و عیان آن را گواه و خالق بآنچه گفت استوار مسلمانان این جمله را بنور هدی پذیرفتند و بسکینه ایمان پسندیدند و بقوت اخلاص بیارامیدند و بر مایه بصیرت وا ایستادند و آن را دین دانستند تهمت بر عقل خود نهاده و عیب از سوی خود دیده و الله تعالی را بهمه استوار گرفته

و من یهن الله فما له من مکرم مسکین آن بیچاره رانده که در ازل داغ خسار بر رخسار وی نهادند و بتازیانه انتقام از مقام قربش براندند که و من یهن الله فما له من مکرم سابقه ای رانده چنان که خود دانسته عاقبتی نهاده چنان که خود خواسته و کس را بر آن اطلاع نداده یکی را امروز لباس شرک داد و طراز حرمان و فردا لباس قطران با طراز هجران قطعت لهم ثیاب من نار یصب من فوق رؤسهم الحمیم یکی را امروز لباس تقوی داد و فردا لباس حریر در آن باغ و بستان و آب روان و جفت جوان و تن درست و دل شاد و جان خرم

یحلون فیها من أساور من ذهب و لؤلؤا و لباسهم فیها حریر چنان که امروز اهل معرفت در معرفت متفاوتند و مؤمنان در زیادت و نقصان ایمان فردا در سرای بقا هر کسی بر حسب حال خویش و بر اندازه معرفت خویش نواخت و کرامت بیند عابدان را لباس حریر و دستینه های زر و مروارید با حور و قصور و عارفان را لباس تفرید در بحر عیان غرقه نور قومی را بزیور بهشت بیارایند باز قومیند که بهشت را بنور جمال ایشان بیارایند ...

میبدی
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۱۵