فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۱
... کنون چون گه رفتن آمد فراز
مرا راه بنمای و بگشای راز
بدو گفت اولاد چون آفتاب ...
... زمانی همی بود در چنگ تیغ
نبد جای دیدار و راه گریغ
ازان تیرگی جای دیده ندید ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۲
... وگر گاه مازندران بایدت
مگر زین نشان راه بگشایدت
وگرنه چو ارژنگ و دیو سپید ...
... چو بشنید کز نزد کاووس شاه
فرستاده ای باهش آمد ز راه
پذیره شدن را سپاه گران ...
... جدا کرد نتوان ز دیوانگی
همه راه و رسم پلنگ آورید
سر هوشمندان به چنگ آورید ...
... ببردند فرهاد را نزد شاه
ز کاووس پرسید و ز رنج راه
پس آن نامه بنهاد پیش دبیر ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۴
چو نامه به مهر اندر آورد شاه
جهانجوی رستم بپیموده راه
به زین اندر افگند گرز گران ...
... ز کاووس پرسید و از لشکرش
سخن راند از راه و رنج دراز
که چون راندی اندر نشیب و فراز ...
... تو افتاده ای بی گمان در گمان
یکی راه برگیر و بفگن کمان
چو من تنگ روی اندر آرم بروی ...
... سرش تیزتر شد به پیکار اوی
تهمتن چو برخاست کاید به راه
بفرمود تا خلعت آرند شاه ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۶
... که یکسر بتازید و جنگ آورید
همه رسم و راه پلنگ آورید
برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس ...
... مرا این هنرها ز اولاد خاست
که بر هر سویی راه بنمود راست
به مازندران دارد اکنون امید ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۷
... بشد رستم زال و بنشست شاه
جهان کرد روشن به آیین و راه
به شادی بر تخت زرین نشست ...
فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۱
... ببخشود کاووس و بنواختشان
یکی راه و آیین نو ساختشان
وزان جایگه بانگ سنج و درای ...
... چو آگاهی آمد بریشان ز شاه
نیایش کنان برگرفتند راه
پذیره شدندش همه مهتران
به سر برنهادند باژ گران
چو فرمان گزیدند بگرفت راه
بی آزار رفتند شاه و سپاه ...
... همانا که فرسنگ بودی هزار
اگر پای با راه کردی شمار
همی راند تا در میان سه شهر ...
... نبد شیر درنده را خوابگاه
نه گور ژیان یافت بر دشت راه
پلنگ از بر سنگ و ماهی در آب
هم اندر هوا ابر و پران عقاب
همی راه جستند و کی بود راه
دد و دام را بر چنان رزمگاه ...
فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۴
یکی مرد بیدار جوینده راه
فرستاد نزدیک کاووس شاه ...
... بیایم بجنگ تو من با سپاه
برین گونه سازیم آیین و راه
چو بشنید پاسخ گو پیلتن
دلیران لشکر شدند انجمن
سوی راه دریا بیامد به جنگ
که بر خشک بر بود ره با درنگ ...
... چو رستم چنان دید نزدیک شاه
نهانی برافگند مردی به راه
که شاه سه کشور برآراستند ...
فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۶
فرستاده شد نزد قیصر ز شاه
سواری که اندر نوردید راه
بفرمود کز نامداران روم ...
... همی تاج او خواست افراسیاب
ز راه خرد سرش گشته شتاب
برفتیم با نیزه های دراز ...
فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۷
... ببستند اسپان جنگی بدوی
هم اشتر عماری کش و راه جوی
دو خانه دگر ز آبگینه بساخت ...
فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۸
... برین گردش چرخ سالار کیست
دل شاه ازان دیو بی راه شد
روانش ز اندیشه کوتاه شد ...
... نشست از بر تخت کاووس شاه
که اهریمنش برده بد دل ز راه
چو شد گرسنه تیز پران عقاب ...
فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۹
... به درگاه کاووس شاه آمدند
وزان سرکشیدن به راه آمدند
زمانه چنان شد که بود از نخست ...
فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۱۰
... بیاید دهد آگهی از سپاه
نباید که گیرد بداندیش راه
گرازه به زه بر نهاده کمان ...
... که ما را کنون نیست جای درنگ
به راه بیابان برون تاختند
همه جنگ را گردن افراختند
ز هر سو فرستاد بی مر سپاه
بدان سرکشان تا بگیرند راه
گرازه چو گرد سپه را بدید ...
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱
... ازین راز جان تو آگاه نیست
بدین پرده اندر ترا راه نیست
همه تا در آز رفته فراز ...
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۳
... درین شهر ما نیکخواه توایم
ستاده بفرمان و راه توایم
تن و خواسته زیر فرمان تست ...
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۶
... زمانه برآساید از داوری
ازین مرز تا آن بسی راه نیست
سمنگان و ایران و توران یکی ست ...
... ببردند با ساز چندان سوار
به سهراب آگاهی آمد ز راه
ز هومان و از بارمان و سپاه ...
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۸
... یکی نامه بنوشت نزدیک شاه
برافگند پوینده مردی به راه
نخست آفرین کرد بر کردگار ...
... نبیند ترا هیچکس زان سپاه
فرستاد نامه سوی راه راست
پس نامه آنگاه بر پای خاست
بنه برنهاد و سراندر کشید
بران راه بی راه شد ناپدید
سوی شهر ایران نهادند روی ...
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۹
... ازان پس گراییم نزدیک شاه
به گردان ایران نماییم راه
مگر بخت رخشنده بیدار نیست ...
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۰
... چو بشنید گفتار گودرز شاه
بدانست کاو دارد آیین و راه
پشیمان بشد زان کجا گفته بود ...
... برفتند با او سران سپاه
پس رستم اندر گرفتند راه
چو دیدند گرد گو پیلتن ...
... نخواهم که باشد ز تن بگسلم
ازین ننگ برگشت و آمد به راه
گرازان و پویان به نزدیک شاه ...
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۲
... بدانست رستم کز ایران سپاه
به شب گیو باشد طلایه به راه
بخندید و زان پس فغان برکشید ...
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۴
... ببست آن کیانی کمر بر میان
نشست از بر رخش و بگرفت راه
زواره نگهبان گاه و سپاه ...