گنجور

 
۸۱

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۳۸ - حکایت در این معنی

 

... بستر از خاک وز خسک بالین

سابقت زو نهفته در راندن

خاتمت زو به مهر در خواندن ...

سنایی
 
۸۳

عبادی مروزی » مناقب الصوفیه » بخش ۷ - فصل سوم: در تفضیل ایشان از روی عقل

 

... و یک نوع حب جاه است و رسول گفته است ماذیبان ضاریان فی زریبة غنم باسرع فسادا فیها من حب الشرف والمال فی دین المرء المسلم دو گرگ درنده در گوسفند بی شبان چندان زیان نکند که دوستی جاه با دین مرد کند

و یک نوع راندن هوا است که در همه طینتها سرشته است و افراط درین جمله تهور است و به ترک این جمله گفتن متعذر است خیرالامور اوسطها اعتدال در همه کارها نگاه داشتن نیکو است

نهم حلم است بارکشیدن بی اعتراضی ...

عبادی مروزی
 
۸۴

عین‌القضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل ثانی - شرطهای سالک در راه خدا

 

... ای دوست بدانکه هرکاری که پیر مرید را فرماید خلعتی باشد الهی که بدو دهند و هرجا که مرید باشد در حمایت آن خلعت باشد که فرمان پیر فرمان خدا باشد من یطع الرسول فقد أطاع الله همین توان بود وجعلنا منکم أیمة یهدون بأمرنا بیان این همه شده است

این شیفته را مدتی حالتی و وقتی روی نمودی که اندر سالی چند اوقات نام خدای- تعالی- بر زبان نتوانستمی راندن تا جمال ن والقلم و مایسطرون این بیچاره را بنواخت و قبول کرد و گفت بگو قل هوالله أحد چه توانی دانستن که این در کدام مقام باشد و در کدام حالت شاید گفتن خواندن حقیقی آن باشد که خدا را به خدا خوانی و قدیم را به زبان محدث و آفریده خواندن حقیقی نبود از آن بزرگ نشنیده ​ای که گفت من عرف الله لایقول الله ومن قال الله لایعرف الله گوش دار تا بدانی که چه می ​گوید گفت هرکه خدا را شناسد هرگز نگوید که الله و هرکه الله را بگفت خدا را نشناخت و نشناسد چه دانی که خدا را به خدا چگونه توانی خواندن تا نقطه​ ا ی نشوی الله گفته نباشی

از جمله آنکه پیر مرید را فرماید در اوراد یکی اینست که گوید پیوسته می​ گوی لا إله إلا الله چون ازین مقام درگذرد گوید بگو الله نفی و فنای جمله در لا بگذارد و رخت در خیمه إلااللهزند چون نقطه حرف هو شود دو مقام که در میان دو لام است واپس گذارد که این دو مقام و این دو ولایت که مسکن و معاد جمله سالکان راه خداست واپس گذاشته باشد چون مرید بدین مقام رسید پیر او را فرماید تا پیوسته گوید هوهوهو در میان این دو مقام الله فرماید گفتن چون اعراض از همه باشد جز هو هیچ دیگر نشاید گفتن قل هوالله أحد پس ازین توحید باشد خواندن باید که در آن توحید و یگانگی باشد ...

عین‌القضات همدانی
 
۸۵

عین‌القضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل تاسع - بیان حقیقت ایمان و کفر

 

... شیخ سیاوش با ما گفت امشب مصطفی را به خواب دیدم که از در درآمد و گفت عین القضاة ما را بگوی که ما هنوز ساکن سرای سکونت الهی نشده‬ ایم تو یک چندی صبر کن و با صبر موافقت کن تا وقت آن آید که همه قرب باشد ما را بی بعد و همه وصال باشد بی فراق چون این خواب از بهر ما حکایت کرد صبر این بیچاره از صبر بنالید و همگی درگفتن این بیتها مستغرق شدم چون نگاه کردم مصطفی را دیدم که از در درآمد و گفت آنچه با شیخ سیاوش گفته بودم شیخ سیاوش در بیداری طاقت نداشت از نور مصطفی نصیبی شعله بزد و از آن نصیب ذره ‬ای برو آمد در ساعت سوخته شد خلق می‬ پندارند که سحر و شعبده است

دریغا جایی که مصطفی با محبان خدا جمع آید چون منی و چون توی آنجا طاقت چون آرد اکنون آنچه این بیچاره را با مصطفی رفت شمه ‬ای از آن از شما دریغ ندادم دریغا ای محبان من هر که مستمع این بیتها آمد امیدوارم که از آنها باشد که إن الذین یبایعونک إنما یبعایعون الله خلعتی به از این خواهی که در محفل محمد از زبان من این بیتها بشنوی اگر روزی گویی خداوندا از آنچه آن بیچاره را دادی نصیبی ما را نیز کرامت کن چه گویی ما روا داریم چنانکه امروز بگفتن از شما دریغ نداشتیم فردا از عمل و حقیقت آن دریغ نداریم ای دوست عسل بر زبان راندن دیگر بود و عسل دیدن دیگر و عسل خوردن دیگر اکنون این بیتها را گوش دار تا تو نیز حلولی شوی تا باشد که آنچه با ما خواهند کردن تو را نصیبی بود تو پنداری که قتل در راه خدا بلا آمد یا بلا باشد نه قتل در راه ما جان آمد چه گویی کس دوست ندارد که جانش دهند

دریغا آن روز که سرور عاشقان و پیشوای عارفان حسین منصور را بر دار کردند شبلی گفت آن شب مرا با خدا مناجات افتاد گفتم إلهی إلی متی تقتل المحبین قال الله تعالی إلی أن أجد الدیة قلت یارب ومادیتک قال لقایی وجمالی دیة المحبین دانی که چه می ‬گوید گفت گفتم بار خدایا محبان خود را تا چند کشی گفت چندانکه دیت یابم گفتم دیت ایشان چه می‬ باشد گفت جمال لقای من دیت ایشان باشد ما کلید سر اسرار بدو دادیم او سر ما آشکارا کرد ما بلا در راه او نهادیم تا دیگران سر ما نگاه دارند ای دوست هان سر چه داری سر آن داری که سر دربازی تا او سر تو شود دریغا هر کسی سر این ندارد فردا باشد روزی چند عین القضاة را بینی که این توفیق چون یافته باشد که سر خود را فدا کند تا سروری یابد من خود می دانم که کار چون خواهد بود ای عزیز این بیتها نیز بشنو ...

عین‌القضات همدانی
 
۸۶

عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۹۳

 

... او بر سر قتل و من در او حیرانم

کان راندن تیغش چه نکو می راند

این معنی را در سر لاقطعن ایدیکم وارجلکم من خلاف و جواب فاقض ماانت قاض بباید طلبید تا موجب مزید شوق گردد بعزت الله که چون جارحۀ مجازی روی ببطلان آرد حقیقی روی در ظهور آرد بی یسمع وبی یبصر و بی یمشی و بی ینطق جمال نماید این بغیر ذوق فهم نتوان کرد ...

عین‌القضات همدانی
 
۸۷

عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۱۴۵

 

... او بر سر قتل و من در او حیرانم

کان راندن تیغش چه نکو می راند

عین‌القضات همدانی
 
۸۸

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۱ - در مدح صاحب سعید جلال‌الوزرا عمربن مخلص

 

... سوخت از آتش غم جان مرا هندووار

لاله راندن به دم و سوختن اندر آتش

هندوان دست ببردند بدین هر دو نگار ...

انوری
 
۸۹

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة العاشرة - فی العزا

 

... گفتم بود که آندولت زیر نگین آید و بار آن آرزو از سینه بزمین بارفقه ای که عزم آنصوب داشتند راه برداشتم و منازل را بقدم مجاهدت بگذاشتم تا بعد از تحمل شداید و تجرع مکاید از نشیب و فراز بباره آن پناه رسیدم بوقتی که آفتاب از مطلع نورانی بنشیب ظلمانی رأی کرده بود و در دریای قیرگون غوطه خورده و زنگی شب از گریبان رومی روز سر برآورده

اهل قافله زاد و راحله در آن پناه بنهادند و پای افزار سفر بگشادند چون از راندن و تاختن ملول شدند هر یک بآسایش و خواب مشغول شدند

هنوز از دور خواب کاسی نگشته و از مدت پاسی نگذشته بود که خروشی انبوه وجوشی با شکوه برآمد صد هزار آواز متخالف و نعره مترادف از زمین آنشهر بآسمان میرسید و نفیر خلق از قرار فرش بمدار عرش می کشید ...

حمیدالدین بلخی
 
۹۰

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة السابعة عشر - فی مناظرة الطبیب و المنجم

 

... چون مار بهفت عضو پایی کردم

عزمی از باد عجول تر و شخصی از خاک حمول تر چون باد راه می بریدم و چون خاک بار می کشیدم تا آنگاه که تکلف راندن بتوفیق بازماندن ادا شد و مطیه راه را پای ارکار بماند و راحله سفر در زیر بار

بشهر سرخس رسیدم و پالان بارگی بنهادم و با خود گفتم که الاستعجال برید الاجال اگر چه چون باد گرم براندمی چون خاک بر جای بماندمی چون نفس سود طلب در زیان افتاد این بیتم در زبان افتاد ...

... و کیف یری النسرین من هو اکمه

سخن از سماک و افلاک راندن و فسانه نابوده ای از اوراق فرسوده بر خواندن کار عقلاء و فضلاء نیست بیا تا نخست از آلت سخن گوییم و دقایق و حقایق آن بازجوییم که چه خاصیت درین گوشت پاره است که در دیگر اعضاء نیست که قوه ناطقه که از خواص جلوه انسانی است و اومودع است تا بصد لغت مختلف و اسامی نا مؤتلف از وی سخن معلوم و مفهوم میزاید که از هیچ عضو دیگر این خاصیت در وجود نیاید چون لغت پارسی و رومی و حجازی و تازی و طرازی و عبری

هر کس مفصل ومجمل اختلاف السنه و الوان بداند بشناسد که این عجایب و غرایب که در ترکیب قالب انسانست در ترتیب هفت آسمان نیست ...

حمیدالدین بلخی
 
۹۱

حمیدالدین بلخی » سفرنامهٔ منظوم » آغاز کتاب

 

... چون منی را بدین صفت ماندن

پیل و خر را به یک نسق راندن

من چو بیگانگان ز صولت تو ...

حمیدالدین بلخی
 
۹۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱- سورة الفاتحة » النوبة الثالثة

 

... یعنی که هر ملکی را روزی مملکت بآخر رسد و زوال پذیرد و ملکش بسر آید و حالش بگردد و ملک الله بر دوام است امروز و فردا که هرگز بسر نیاید و زوال نپذیرد در هر دو عالم هیچ چیز و هیچکس از ملک و سلطان وی بیرون نیست و کس را چون ملک وی ملک نیست امروز رب العالمین و فردا مالک یوم الدین و کس را نبود از خلقان چنین عجبا کار رهی چون میداند که در کونین ملک و ملک الله راست بی شریک و بی انباز و بی حاجت و بی نیاز پس اختیار رهی از کجاست آن را که ملک نیست حکم نیست و آن را که حکم نیست اختیار نیست و ربک یخلق ما یشاء و یختار ما کان لهم الخیرة

و گفته اند معنی دین اینجا شمار است و پاداش میگوید مالک و متولی حساب بندگان منم تا کس را بر عیوب ایشان وقوف نیفتد که شرمسار شوند هر چند که حساب کردن راندن قهر است اما پرده از روی کار برنگرفتن در حساب عین کرم است خواهد تا کرم نماید پس از آنک قهر راند اینست سنت خدای جل جلاله هر جای که ضربت قهر زند مرهم کرم برنهد

پیر طریقت گفت فردا در موقف حساب اگر مرا نوایی بود و سخن را جایی بود گویم بار خدایا از سه چیز که دارم در یکی نگاه کن اول سجودی که هرگز جز ترا از دل نخواست است دیگر تصدیقی که هر چه گفتی گفتم که راست است سدیگر چون باد کرم برخاست است دل و جان جز ترا نخواست است ...

میبدی
 
۹۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۳۳ - ۹ - النوبة الثالثة

 

... مغرور دو عالمی و کار تبهت

تو تکیه بر پنداشت خود زنی و سوداها در سر گیری و غوغاها در دل و ستور نفس را از راندن هیچ شهوت باز نگیری آن گه طمع داری که با مردان راه در میدان حقیقت گوی زنی هیهات

تا تو بر پشت ستوری بار او بر جان تست ...

میبدی
 
۹۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۴۵ - ۱۳ - النوبة الثالثة

 

... و قال ابو الدرداء ایاک و دعوات المظلوم فانهن یصعدن الی الله تعالی کانهن شرارات نار و قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم ایها الناس اتقوا الله فلا یظلم مؤمن مؤمنا الا انتقم الله من الظالم یوم القیامة و ذلک اذا کان عز و جل بالمرصاد و هو القنطرة الاعلی من الصراط یقول و عزتی لا یمر بی الیوم ظلم ظالم

گفته اند این ظلم ظالم از حرص وی خیزد بر دنیا و راندن شهوات که چون همگی وی دوستی دنیا بگرفت و شهوات بروی مستولی شد دل وی تاریک گردد و رقت و سوز در وی نماند پس شفقت برخیزد و بر خلق خدا ظلم کند و اثر این تاریکی فردا در قیامت پدید آید چنانک مصطفی ع گفت الظلم ظلمات یوم القیامة نه یک ظلمة خواهد بود بل ظلمات بسیار خواهد بود چنانک امروز نه یک شهوتست بلکه شهوات بسیار است پس چون سر همه ظلم دوستی دنیا است هر کس که دوستی دنیا از دل خود بیرون کند شهوات بروی مستولی نشود و در دل وی رقت و سوز بماند و بر همه خلق خدا مهربان بود تا اگر سگی بیند شفقت از وی باز نگیرد و او را نیازارد بلکه او را بنوازد چنانک عیسی ع کان یسیح ببعض بلاد الشام اذا اشتد به المطر و الرعد و البرق فجعل یطلب شییا یلجأ الیه فرفعت له بخیمة من بعید فاتاها فاذا فیها امرأة فحاد عنها فاذا هو بکهف فی جبل فاتاه فاذا فی الکهف اسد ثم قال الهی جعلت لکل شی ء مأوی ثم لم تجعل لی مأوی فاجابه الجلیل مأواک عندی فی مستقر رحمتی لازوجنک یوم القیمة مایة حوراء و لأطعمنک فی عرسک اربعة آلاف عام یوم منها کعمر الدنیا و لآمرن منادیا ینادی این الزهاد فی دار الدنیا و راوا عرس الزاهد عیسی بن مریم ع ثم أنتم هؤلاء اهل معانی درین آیت لطیفه های نیکو گفته اند یکی آنست که تقتلون أنفسکم اشارت میکند که شما بعمل ناپسندیده و فعل نکوهیده خود را در گرداب عقوبت می اوکنید و آن عقوبت شما را بجای قتل نفس است یعنی مکنید چنین و تن خود را بدست خویش مکشید همانست که جای دیگر گفت و لا تقتلوا أنفسکم

و آنچه گفت تخرجون فریقا منکم من دیارهم اشارت میکند که شما بعضی قوتها از نهاد خود و از مقتضی آفرینش خویش می بگردانید و آن را ضایع میگذارید چنانک مثلا قوت عامله از بهر آن در نهاد آدمی آفریدند تا بدان عمل کند و بجای خویش استعمال نماید پس اگر تقصیر کند یا نه بر جای خویش استعمال کند از محل خویش بگردانیده باشد راست چنان باشد که کسی را از سرای خویش بیرون کنند ...

میبدی
 
۹۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۴۷ - ۱۴ - النوبة الثانیة

 

... قال نعم قال فما فی نفسک منه قال عداوته و الله ما بقیت

رب العالمین ایشان را گفت فلعنة الله علی الکافرین لعنت خدای بر کافران و لعنت راندن باشد و ناپذیرفتن چون ایشان را در ازل رانده بود آن شناخت و دانش که ایشان را بود هیچ سود نداشت من قعد به جده لم ینهض به جده کار جد ازلی دارد نه جد حالی آنجا که عنایتست پیروزی را چه نهایت است جهودان که معرفت و دانش داشتند چون عنایت با ایشان نبود آن معرفت ایشان را و بال بود و سبب عقوبت و نکال بود لعنت خداوند بریشان و خشم بر سر خشم جزاء ایشان و صعالیک المهاجرین نادان فرا سر کتاب و سنت شدند چون عنایت ازلی با ایشان بود کار ایشان بجایی رسید که مصطفی ع با ایشان نصرت میخواست بر دشمن در خبرست که کان یستفتح بصعالیک المهاجرین و صعالیک المهاجرین ایشانند که رسول خدا ایشان را صفت کرده در آن خبر که ثوبان روایت کرد

قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حوض ما بین عدن الی عمان شرابه اشد بیاضا من اللبن و احلی من العسل من شرب منه شربة لا یظمأ بعدها ابدا و اول من یرده صعالیک المهاجرین قلنا و منهم یا رسول الله قال الدنس الثیاب الشعث الرؤوس الذین لا تفتح لهم ابواب السدد و لا یزوجون المنعمات الذین یعطون ما علیهم و لا یعطون ما لهم ...

میبدی
 
۹۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۶۵ - ۲۰ - النوبة الثانیة

 

... گفت جاء به من لم یکلنی الی حجرک این آن کس آورد که مرا با سنگ تو نگذاشت

پس چون فارغ شدند خدای را عز و جل خواندند ابراهیم و اسماعیل و گفتند ربنا تقبل منا إنک أنت السمیع العلیم ربنا و اجعلنا مسلمین لک خداوند ما ما را دو بنده گردن نهاده کن مسلمان مسلمان کار مسلمان خوی مسلمان نهان و من ذریتنا أمة مسلمة لک و از فرزندان ما امتی بیرون آر گردن نهاده ترا و فرمان بردار و ایشان مؤمنان عرب اند من المهاجرین و الانصار و التابعین لهم باحسان یقال لم یکن نبی الا قصر بدعایه لنفسه و لامته و دونه الامم و ان ابراهیم دعا لنفسه و لامته و لمن بعده من هذه الامة اگر کسی گوید چه حکمت است که ابراهیم قومی را از فرزندان بدعا مخصوص کرد و گفت و من ذریتنا أمة مسلمة لک و بر عموم دعا نگفت جواب آنست که حکمت الهی اقتضاء آن کند که در هر روزگاری و در هر قرنی قومی باشند که اشتغال ایشان در کار دین و تحصیل علم و عمل باشد و قومی که اشتغال ایشان بعمارت دنیا و اگر نه چنین بودی عالم خراب گشتی ازینجا گفتند لو لا الحمقی لخربت الدنیا حمقی ایشانند که بعمارت دنیا مشغول باشند و خدای عز و جل ایشان را بر آن داشته و گفته و استعمرکم فیها و این عمارت دنیا به چیز است یکی زراعت و غرس دیگر حمایت و حرب سدیگر بار کشیدن و کاروان راندن از شهر بشهر و معلوم است که پیغامبران خدا و اولیاء این کار را نشایند که ایشان بکاری دیگر ازین شریفتر و عظیمتر مشغول اند پس خلیل که در دعاء تعمیم نکرد ازین جهت بود و الله اعلم

و أرنا مناسکنا بکسر راه و اختلاس آن و اسکان آن هر سه خوانده اند سکون قراءت مکی و یعقوب است و اختلاس قراءت ابو عمرو و کسر راء قراءت باقی و معنی آنست که با ما نمای و در ما آموز مناسک حج ما و معالم آن که چون کنیم و ترا بآن چون پرستیم مناسک جمع است و یکی از آن منسک گویند و منسک گویند بفتح سین و کسر سین چون بفتح گویی عین نسک است احرام گرفتن و وقوف کردن و سعی و طواف کردن و جمار انداختن و بدنه گشتن منسک بکسر سین جایگاه نسک است احرام را میقات و وقوف را عرفات و نحر را منا و سعی را صفا و مروه و طواف را خانه و رمی جمار را سه جای بسه عقبه چون ایشان دعا کردند الله تعالی اجابت کرد دعای ایشان و جبرییل را فرستاد تا مناسک حج ایشان را در آموخت آن گه رب العالمین جل جلاله ابراهیم را فرمود که جهانیان را بر زیارت خانه من خوان فذلک قوله تعالی و أذن فی الناس بالحج ابراهیم گفت خداوندا جهانیان آواز من چگونه شنوند و ایشان از من دورند و آواز من ضعیف الله گفت علیک النداء و علی الاسماع و الإبلاغ یا ابراهیم بر تو آنست که بر خوانی و بر من آنست که برسانم و بشنوانم فعلا ابراهیم جبل ابی قبیس و نادی ایها الناس الا ان ربکم قد بنی بیتا فحجوه فاسمع الله تعالی ذلک فی اصلاب الرجال و ارحام النساء و ما بین المشرق و المغرب و البر و البحر ممن سبق فی علم الله سبحانه انه یحج الی یوم القیمة فاجابه لبیک اللهم لبیک گفته اند کس بود که یک بار اجابت کرد حکم الله چنانست که یک بار حج کند در عمر خویش و کس بود که دو بار اجابت کرد دو بار حج کند و کس بود که سه بار و کس بود که بیشتر پس بقدر اجابت و تلبیه خویش هر کس حج کند تا بقیامت و کس بود که آن را بتلبیة اجابت نکرد حکم خدای عز و جل چنانست که وی در عمرخویش حج نکند ...

میبدی
 
۹۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۸۶ - ۲۷ - النوبة الثانیة

 

... و الهدی صفت و نعت مصطفی ع و اثبات نبوت وی و یقال البینات مشار بها الی الآیات المنزلة و الهدی الی ما یستدل به من الامارات

من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب پس از آنک بنی اسراییل را در کتاب توریة این همه روشن کردیم ایشان پنهان میکنند أولیک یلعنهم الله معنی لعنت راندن است و دور کردن از رحمت و خیر خویش میگوید بریشان دو لعنت است یکی لعنت حق دیگر لعنت خلق لعنت حق آنست که ایشان را براند و از رحمت خود دور کند و لعنت خلق آنست که از خدای عز و جل خواهند تا ایشان را از بر خویش براند و از رحمت خود دور کند و لعنت خلق آنست بآنکه گویند اللهم العنهم و خلاف است میان علما که این لاعنان که اند قومی گفتند فریشتگانند ابن عباس گفت کل شی ء الا الجن و الانس حسن گفت عباد الله اجمعون ضحاک گفت ان الکافر اذا وضع فی حفرته قیل له من ربک و من نبیک و ما دینک فیقول لا ادری فیقال لا دریت ثم یضرب ضربة بمطرقة فیصیح صیحة یسمعها کل شی ء الا الثقلین فلا یسمع صوته شی ء الا لعنه فذلک قوله و یلعنهم اللاعنون و قال ابن مسعود هو الرجل یلعن صاحبه فترتفع اللعنة فی السماء ثم تنحدر فلا تجد صاحبها الذی قیل له اهلا لذلک و لا المتکلم بها اهلا لها فتنطلق فتقع علی الیهود و قال مجاهد اللاعنون البهایم تلعن عصاة بنی آدم اذا اسنت السنة و امسک المطر قالت هذا بشوم بنی آدم و انما قال اللاعنون لانه وصفها بصفة العقلاء کقوله تعالی و الشمس و القمر رأیتهم لی ساجدین إلا الذین تابوا الآیة مگر قومی که توبه کنند ازین جهودان و از شرک بایمان آیند و از معصیت باطاعت گردند و أصلحوا و دلهای کژ کرده و تباه کرده راست کنند و با راه آورند و سرهای خود با حق آبادان دارند و بینوا و صفت و نعت مصطفی که پوشیده میداشتند آشکارا کنند و بر خلق روشن دارند فأولیک أتوب علیهم ایشانند که ایشان را می باز پذیرم و از گناهشان در گذرم و بیامرزم و من خداوند باز پذیرنده و مهربانم از من بخشاینده تر و مهربانتر کس نیست بر بندگان

إن الذین کفروا و ماتوا و هم کفار الآیة ایشان که کافر میرند لعنت خدای بر ایشان است و لعنت فریشتگان و همه مردمان اگر کسی گوید اهل دین ایشان لعنت نکنند بر ایشان پس چرا همه مردمان گفت جواب آنست که این در قیامت خواهد بود که اول خدای عز و جل بر کافران لعنت کند پس فریشتگان پس همه مردمان و ذلک فی قوله یوم القیامة یکفر بعضکم ببعض و یلعن بعضکم بعضا و روا باشد که تخصیص درین عموم شود و مؤمنانرا خواهد تا هم در دنیا لعنت کنند بر ایشان و هم در عقبی و قال السدی لا یتلاعن اثنان مؤمنان و لا کافران فیقول احدهما لعن الله الظالم الا وجبت تلک اللعنة علی الکافر لانه ظالم خالدین فیها جاوید در آن لعنت اند در میان آتش یعنی که همیشه از رحمت و خیر دورند و بعذاب نزدیک که هرگز آن عذاب ازیشان برندارند و سبک نکنند و مهلت ندهند که باز آیند عذری خواهند و دریشان خود ننگرند و نه خازنان سخن ایشان را جواب کنند و نه فریاد رسند

میبدی
 
۹۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۰۴ - ۳۲ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی یا أیها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام الآیة معنی صیام در شریعت باز ایستادنست از طعام و شراب و شهوت راندن با نیت و در لغت عرب از هر چیز باز ایستادن است چنانک کسی از گفتن باز ایستد گویند صام عن الکلام و ذلک فی قوله تعالی إنی نذرت للرحمن صوما و کسی که از نیکی و بر باز ایستد گویند صام عن المعروف و چهار پای که از علف و حرکت باز ایستد گویند صامت الدابة

کما کتب علی الذین من قبلکم سخنی مجمل است دو وجه احتمال کند یکی آنست که بر پیشینیان همین ماه رمضان بقدر و وقت و عدد و روزگار واجب کرده بودند اما فرق آنست که اندر شرع ایشان روا نبودی اندر شبهای ماه روزه جز یک بار باول شب طعام خوردن و شراب و باز اندرین شرع مقدس رب العالمین تیسیر ارزانی داشت و همه شب شراب و طعام و تمتع مباح کرد ازینجا گفت مصطفی ع فضل ما بین صیامنا و صیام اهل الکتاب اکلة السحر ...

... معنی دیگر گفته اند کما کتب علی الذین من قبلکم میگوید روزه بر شما چنان نبشتند که بر جهودان و ترسایان و بر اهل ملتها که شبهای روزه چون بخفتندید بر ایشان طعام و شراب و مباشرت اهل حرام بودی میگوید بر شما هم چنان حرام است بعد از نماز خفتن و خواب و این در ابتداء اسلام بود پس منسوخ شد بآن آیت که أحل لکم لیلة الصیام الآیة

آن گه گفت لعلکم تتقون روزه بدان فرمود تا به پرهیزید از طعام و شراب و مباشرت در حال روزه داشتن و این تنبیهی عظیم است خلق را که چون روزه دار را بحکم روزه از ملک مباح و شهوت راندن حلال می باز دارند از ملک دیگران و حرامها اولی تر که باز ایستند و از شهوت راندن بآن معنی باز داشتند تا مسالک شیطان در باطن روزه دار بسته شود و راه بوی فرو گیرد تا وسوسه نکند و الیه الاشارة

بقول النبی صلی الله علیه و آله و سلم ان الشیطان لیجری من ابن آدم مجری الدم فضیقوا مجاریه بالجوع ...

میبدی
 
۹۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۴ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی زین للناس این ناس کافرانند و این تزیین بر آراستن دنیاست در چشم ایشان و دریافت آن بحس باشد نه بعقل از اینجاست که در قرآن تزیین همه در اوصاف دنیا آمده است نه در اوصاف آخرت و آن گه همه در حق کافران گفته که مدرک ایشان از محسوسات در نگذرد و ذلک فی قوله تعالی زین للذین کفروا الحیاة الدنیا و جای دیگر گفت إن الذین لا یؤمنون بالآخرة زینا لهم أعمالهم جایی دیگر اضافت تزیین با شیطان کرد گفت و زین لهم الشیطان ما کانوا یعملون نه از آن که از حقیقت تزیین و گم راهی ایشان در شیطان چیزی هست لکن شیطان سبب گمراهی و آراستگی عمل بد بر ایشان بود پس بر سبیل تسبب اضافت تزیین با شیطان شد چنان که جای دیگر اضافت اضلال با اصنام کرد رب إنهن أضللن کثیرا من الناس

و معلوم است که اضلال در بتان نیست فان الهادی و المضل هو الله عز و جل لکن اصنام سبب ضلالت ایشان بودند پس بر سبیل تسبب اضلال با نام ایشان کرده اینجا همچنانست زین للناس حب الشهوات معنی آنست زین للناس الشهوات و حببت الیهم شهوات آرزوی نفس است و لذت راندن و بر پی هوای خود ایستادن آن گه شهوات را تفسیر کرد و ابتدا بزنان کرد فانهن حبایل الشیطان و اقرب الی الافتنان که این زنان دام شیطانند و مرد بهیچ چیز چنان زود فتنه نگردد که برین زنان مصطفی ص گفت ما ترکت بعدی فتنة أضر علی الرجال من النساء

و عجب آنست که این زنان را دام خواند و شیطان را دام نهنده پس کید دام نهنده را ضعیف گفت إن کید الشیطان کان ضعیفا و کید دام عظیم خواند إن کیدکن عظیم از بهر آنکه کید شیطان چون با رحمت خدای مقابل کنی ضعیف باشد و کید زنان چون با شهوت مردان و میل ایشان مقابل کنی قوی باشد و عظیم ...

میبدی
 
۱۰۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۶ - النوبة الاولى

 

... کیف یهدی الله قوما چون راه نماید و به راه آرد خدای قومی را کفروا بعد إیمانهم که کافر شدند پس از ایمان خویش و شهدوا أن الرسول حق و پس از آن که گواهی داده بودند که رسول حق است و جاءهم البینات و با ایشان آمد پیغامها و نشانهای روشن و الله لا یهدی القوم الظالمین ۸۶ و الله راه نمای قوم بیدادگران نیست

أولیک جزاؤهم ایشان آنند که پاداش ایشان آنست أن علیهم لعنة الله که لعنت خدای و راندن او بر ایشان است و الملایکة و الناس أجمعین ۸۷ و لعنت فریشتگان و مردمان همه

خالدین فیها جاودان در آن آتش اند لا یخفف عنهم العذاب عذاب از ایشان هیچ سبک نکنند و لا هم ینظرون ۸۸ و نه ببخشایش در ایشان نگرند ...

میبدی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۱۵