گنجور

 
۸۰۴۱

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۵۹ - گفتن سگریو حقیقت منازعت بال را با رام

 

... چو خرس از بهر خون لیسد کف پای

نقاب لطف بندد بر رخ مهر

برون چون انگبین و اندرون زهر ...

... زنی معشوقه ام بودست چون جان

کشید از من به زور آن باز بستان

دریغ مال و ملک و لشکرم نیست ...

ملا مسیح
 
۸۰۴۲

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۶۰ - بیان کردن سگریو زور بال را

 

... به یک ناوک ب دوز این هفت تا تار

به من این امتحان بنمای حالی

که تا دانم حریف جنگ بالی ...

... نکو گلدسته ای کرده مهیا

به گل بستن به گردن کردش آگاه

که رفتم خار دامنگیرت از راه ...

... چنان دانم که کردش رام امداد

برافتاد تو می خواهد ز بنیاد

تو اکنون زین عداوت دل بپرداز

برادر را شریک ملک خود ساز

و یا ترک وطن یکچند بنمای

رود چون رام ازینجا پس تو باز آی

به تنها دشمنت گردد هراسان

به زور از وی ولایت باز بستان

نکو تدبیر دیگر می دهم یاد ...

... بگفت ای زن مرا دیگر مده پند

زبان ژاژخای خویش بربند

بود تدبیر زن نامردی آموز ...

ملا مسیح
 
۸۰۴۳

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۶۳ - در صفت ماهتابی

 

شبی چون جیب صبح آبستن نور

چو خور دامن فشان بر شمع کافور ...

... ز نیلوفر خط انکار خورشید

دل خاک از صفا آنگونه بنواخت

که بلور از حیا چون آب بگداخت

چو آیینه زمین صیقل پذیرفت

که عکس شخص را چون آب بنهفت

به یکرنگی چنان مه داد مایه ...

... ز مهتابی چو خوبان از گل جای

غزالان بیابان بستر آرای

چو رخسار بتان ماه شب افروز ...

... بساطی یافته ماه از ستاره

ز بنگاه ثری تا کنگر عرش

ز مروارید سوده ریخته فرش ...

... دمی و یک جهان غم گلو گیر

دلی و صد هزاران بند و زنجیر

چو برف از ناامیدی دل فسرده ...

ملا مسیح
 
۸۰۴۴

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۶۴ - فرستادن رام لچمن را برای آوردن سگریو

 

... پس از پوزشگری عرض سپه داد

که شاها عفو کن زین بنده تقصیر

سپه را جمع می کردم به تدبیر ...

... به گیتی هیچ کس را نیست یارا

که بستیزد به راون دیو لنکا

جز این جمعی که آوردم به خدمت ...

ملا مسیح
 
۸۰۴۵

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۶۶ - روان شدن هنونت با جمع میمونان و رفتن در غار و یافتن سوم برتهارا

 

... نخستین چون پری را جست وجو کرد

سوی در بند کوهی بنده رو کرد

بسی جستند لیک از جستن کوه ...

... هوایش دشمن جان رستنی را

زمین خورده قسم آبستنی را

نه دشتی دیولاخی بود جانکاه ...

... ز عجز روبهی چون شیر گشتند

بگفتا چشم بندید آن مه نو

که بنمایم کنون راه بدر رو

چو دیده بسته یکدم آرمیدند

به دم خود را فراز کوه دیدند ...

ملا مسیح
 
۸۰۴۶

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۶۹ - در صفت پیدایش هنونت

 

... و لیک از من ترا خواهد شدن پور

برو آسوده شو بر بستر خویش

عروسانه کنار شوهر خویش ...

... ز فیض باد گشته غنچه اش سیر

غزال مشک شد آبستن شیر

درآمد در رحم میدان کین را ...

... هم او خواهد شکستن آسمان را

از و بر قوم عاد کوه بنیاد

شنیدستی چه روز تیره افتاد ...

ملا مسیح
 
۸۰۴۷

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۷۰ - رخصت شدن هنونت از انگد که از دریا بجهد

 

... تفاول را بران نیکو شمایل

ز گل بستند میمونان حمایل

به وحش و طیر شد معلو م کامروز ...

... نخست آن شرزه از کوهی که برجست

ز بارش در زمین آن کوه بنشست

فرو شد در زمین کوه گران تن ...

... به بال همت خود کرد پرواز

ز بند بی پری دل ساخت آزاد

سراپا گشت پر چون طایر باد ...

ملا مسیح
 
۸۰۴۸

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۷۲ - دیدن هنونت سیتا را و آمدن راون به دیدن سیتا و جاسوسی گرفتن

 

... بسا زن دیو کفتار و فسونگر

به گرد ماه حلقه بسته یکسر

به زیر گل درختی کان پریزاد ...

... درآمد عقربی خورشید جو یان

به گردش حلقه بسته ماهرویان

کند بر ماه هاله حلقه گه گاه ...

... نقاب خور پرند شب بر افکند

به ظلمت آب حیوان داشت در بند

تعشق را به سرو ماه رخسار ...

... نگردد حور رضوان جفت ابلیس

چه یارا اهرمن را در شبستان

که بلقیس است بانوی سلیمان ...

... چو من صد جان فدا سازم به یک موی

چرا بندی به یاد من ره بوی

نزیبد از تو دیگر بی نیازی ...

ملا مسیح
 
۸۰۴۹

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۷۳ - دادن هنونت انگشتری رام را به سیتا و فرستادن سیتا لعل خود برای تسلّی خاطر رام

 

... چو خود در عشق راسخ یافت در صدق

پرند از ماه بند از لعل ب گشاد

به مژده گوش دل بر گوش بنهاد

که ای آن کس که بردی رام را نام ...

... سپاهی جمع کردند از حد افزون

کمر بستند بهر فتح لنکا

خلاصت می کنند امروز فردا ...

... به نزد خور فرستاد آن سیه روز

ز کاکل بند خود لعل شب افروز

ز دود عنبرین اخگر برآورد ...

ملا مسیح
 
۸۰۵۰

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۷۸ - انداختن اندرجت کمند را که برمها داده بود

 

... بماندی مبتلای تنگی دم

به وصف بستنش گویم سخن چند

گره شد رشتۀ حرف از زبان بند

بیفکند آن کمندی مار پیکر

که میمون را گذر بندد به چنبر

به پرکاری جست و خیز میمون

رها گشته ز زهر مار افسون

نیاورده سر از مردی دران بند

برون جسته چو طفل از حلقۀ بند

ازان رو گردنش عفریت خونخوار ...

... عدو را بر دعای ما مخندان

سر اندر بند دشمن بایدت داد

که گر صد بند باشد هستی آزاد

برهمن شو بنه گردن به زن ار

تب مرگت ببندم از همان تار

شود بند کمندم بر ت و فی الحال

دوال دفع چشم زخم اطفال ...

... چو از برمها شنید این ماجرا را

به چشم انگشت بنهاده رضا را

ضرورت شد تن اندر بند دادن

که آسان بود بندش برگشادن

چو اندرجت برو بار دگر تاخت

کمندی مار پیچان بازش انداخت

خود اندر بند سرداد آن نکو نام

چو اندر طره سیتا دل رام

به بستن داد خود را آن ظفرور

مشعبد چون نهد خود سر به چنبر ...

... گلوی خویش را در پیچد افعی

هنون ممنون برما ز ان گلوبند

شده هنگام رقص و خلق خرسند ...

ملا مسیح
 
۸۰۵۱

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۷۹ - دیدن راون لشکر رام را به بالای قصر و عتاب کردن وزیران خود را

 

... عتابش بر وزیران آتش افکن

که دشمن پل به دریا بست و بگذشت

ز حال او کسی آگاه کم گشت

ز رام اکنون چه مشکل فتح لنکا

نه آسان بود پل بستن به دریا

اگر کین آورم عذر کنش هست ...

... عتاب همگنان کرده فراموش

به تدبیر عدو بنشست خاموش

ز لب درج سخن را باز بگشود

به ساز قلعه بندی حکم فرمود

ز عشق مه بیندیشید در دل ...

... کزان با ماه بازم مهره بازی

نه آسان بسته کاری برگشاید

به نیرنگ و فسون کوشیده باید

ملا مسیح
 
۸۰۵۲

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۸۱ - فرستادن راون سک و سارن دیوان را به جاسوسی لشکر رام و حقیقت شنیدن لشکر رام را از آن جاسوس و قلعه بندی کردن راون

 

... بیندیشد به دل از هوشمندی

که جنگ صف نکو یا قلعه بندی

وگر معقولش آید جنگ صف نیز ...

... و لیکن رام مانع آمد آن را

سپاه خویش را خود عرض بنمود

امان داد و به رخصت حکم فرمود

رها گشتند جاسوسان از آن بند

به شکر رام جانشان گشت خرسند ...

... دلش گریان و لب در زهر خندی

به لنکا کرد حکم قلعه بندی

چنین سفت است دانش پرور هند ...

... پس از تعلیم دانش رخصتش داد

روان شد انگد فرخنده بنیاد

همین تا پیشگاه تخت راون ...

... در آویزند تا جانش ستیزند

مه عمرش به غره بندی سلخ

که با شاهان سخن گوید چنین تلخ ...

... و لیکن فکر جان خویشتن کن

ندارم هیچ پروایی ز بندت

که آسانست مخلص از کمندت ...

... همین گفتا چو برق از جای برجست

به بالای رواق قصر بنشست

دران جستن همه گیرندگان را ...

... چه جای کس که از هم خود خجل بود

به شادی انگد شایسته بنیاد

به پیش پای رام آن تاج بنهاد

نمونه دادگویی افسرش را ...

... هوا از گرد زانسان شد که سیماب

بر آتش گستراندی بستر خواب

ز گرد تیره خور پوشید چادر ...

... شد آتشبار گل وادی ایمن

نیستان علم سر شعله بسته

جدا شیری به هرنی بر نشسته ...

... سرافرازی به خون نخل سنان را

به کین عالمی بسته میان را

به ره رفتن شود از عطسه تاخیر ۲ ...

ملا مسیح
 
۸۰۵۳

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۸۵ - جنگ کردن اندرجیت از رام و لچمن و بیهوش شدن رام و لچمن

 

... چو بخت خصم تخم خواب افشاند

از آن هر یک چو دیده بسته در ماند

ز افسون خوانی عفریت ناپاک ...

... که سرتا پای عاشق چون دلش خست

به مار جادویی بسته سر شیر

گره ها بر زده چون بند شمشیر

چکان خونها ز زخمش چون می ناب ...

... به خون غلطید چون گل نازنین بود

سنانها خار بند آهنین بود

برون صد پاره چون جیب یتیمان ...

... زمین گشته زخونابش شفق وام

که گردد بستر خور لعل در شام

خلیده در دلش الماس کین خار ...

... به شادی زد به شهر اندر منادی

همی بنواخت طبل شادمانی

که دشمن را سر آمد زندگانی ...

ملا مسیح
 
۸۰۵۴

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۸۶ - دیدن سیتا رام را به میدان

 

... چو نادان دوست کردی کار دشمن

به تن بنمود مه را زخم دشمن

جراحتهای دل از صافی تن ...

... که خون می شد ز مشکش ناف آهو

ز سوسن دست بسته بر گل تر

چو لاله داغ گشته پای تا سر ...

... کلف کرد از طپانچه ماه خود را

بنفشه زد به دامان سمن چنگ

نقاب مهر شد نیلوفری رنگ ...

... گلم از شاخ بشکستی و رفتی

وجود من کنون نقش بر آبست

چو دریا خشک شد ماهی کبابست

ملا مسیح
 
۸۰۵۵

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۸۹ - هراسان نشدن ببیکن و رضای رخصت دادن سپاه را

 

... تو گویی صبح اقبالش بر آمد

اعادت را به پیش رام بنشست

که چونی ای جوان شیر زبردست ...

... جهان بر هم زند زان جادوی مار

بباید بست بر جادو سر راه

که گردد چاره اش را دست کوتاه ...

... هنومان با سپاه بیکران جست

ره معبد به دیو ذوفنون بست

چو راه رفتن خود دید ب سته ...

... هنومان را فریب تازه تر داد

کزو آن ششدر بربسته بگشاد

به جادوی طلسمی حور سیتا ...

ملا مسیح
 
۸۰۵۶

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۹۰ - خبردادن هنونت رام که سیتا را اندرجیت کشت و بیتاب شدن رام و دلاسا دادن ببیکن

 

... فریبی داد بهرکار خود سخت

به کار جادویی منصوبه بنمود

به معبدگاه راه بسته بگشود

اشارت کن کنون از بهر لچمن ...

ملا مسیح
 
۸۰۵۷

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۹۴ - آمدن هنونت به کوه شمالی و جنگ کردن او با دیوان و کشته شدن سیصد هزار دیوان از دست هنونت

 

... وگر بشناسد آن جاسوس چالاک

شکار مدعا بندد به فتراک

چو باز آید سر راهش ببن دند

ز آگاهی به غفلت خوش بخند ند ...

... چنان آمد برای آن صف آرای

که از بن کوه را برکند از جای

بر انگشتی نهاد آن کوه بیباک ...

... به دست آمد ازان کوه گرانبار

دوان بر زخمهای خسته بستند

چنان به شد که پنداری نخستند ...

ملا مسیح
 
۸۰۵۸

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۹۵ - بیدار کردن کنب کرن برادر خود را از خواب برای جنگ رام و بیدار شدن کنب کرن

 

... چو از افسانه می شد خواب او بیش

گل آتش به بستر برفشاندند

هزاران پیل بر سینه دواندند ...

... هم ازخون و هم از می گشت بد مست

به پیش تخت راون رفت بنشست

ملا مسیح
 
۸۰۵۹

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۰۲ - آمدن اندر با دیوته های هر سه لوک به مبارکبادی رام

 

... شکفته چون گل و گفتند با هم

که ما خود رام را چون بندگانیم

ز بس احسان او شرمندگانیم ...

... نه روی آنکه از چشمش براند

نه تاب آنکه بر بستر نشاند

کشاکش در امید و بیم افتاد ...

... به ظاهر خویش را خرسند می داشت

به مژگان آب حیرت بند می داش ت

چو خوناب جگ ر در دل نگنجید ...

... ملایک هم قسم ها یاد کردند

ز بند غم دلش آزاد کردند

شه روحانیان هم خورد سوگند ...

... کنون دارم کراهت زو مگس وار

همان زلفی که گردن بست زنار

کنون ببریده خواهم چون سر مار ...

ملا مسیح
 
۸۰۶۰

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۰۴ - نشستن رام بر تخت پرّان و رخصت شدن از دریا و رفتن در شهر اَود

 

... که چون آری کند ب ر پل شکستن

که باشد آن چنان دشوار بستن

که تا محشر بنای پایدارش

به عالم ماند از وی یادگارش ...

ملا مسیح
 
 
۱
۴۰۱
۴۰۲
۴۰۳
۴۰۴
۴۰۵
۵۵۱