ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۷۶ - راز طبیعت
... کفت والاتر از این دنیی دون دنیایی
گفتمش قاعده حرکت واین جاذبه چیست
کفت از اسرار شک آلود ازل ایمایی ...
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۳ - زن قاضی ری
... فرصتی جسته خری گاییده
مادر از آن حرکت رفت ز هوش
شوی بگرفت ورا در آغوش ...
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۰ - جُعَل
... خیس کرد از ساق پا تا بینیش
حرکت شن های نرم جوببار
از جعل بردند آرام و قرار ...
ملکالشعرا بهار » مسمطات » امان از من و تو
... من و تو هردو جفنگیم امان از من و تو
حرکت دادیم آغاز دم وگردن و گوش
قاله قاله بفکندیم و نمودیم خروش ...
ملکالشعرا بهار » مسمطات » جمهوری نامه
... دریغ از راه دور و رنج بسیار
رضاخان شد از این حرکت پشیمان
به سعدآباد رفت از شهر تهران ...
ملکالشعرا بهار » ترجیعات » خون خیابانی
... وابداع نمودند ز نو قاعده ای شوم
غافل که ازین حرکت مذبوح نگردد
آزادی معدوم و ستمکاری مکتوم ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳ - در مذمت مخدرات و مسکرات
... ایمنی بانگ بر زمانه زند
حرکت جوهری سریع شود
چرخ و اختر تو را مطیع شود ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۰ - در صفت شیّادان لفّاظ که با دانستن چند اصطلاح خود را عالم نامیده و درمجالس سخن می گویند
... تا که روزی قضای بی برکت
دادش ازکنج انزوا حرکت
بخت شوریده رهنمایش گشت ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۲ - شرح تفتیش کردن مأمورین دولت در راه
... چند ماشین قطار استاده
همه از بهر حرکت آماده
یکی آینده و رونده دگر ...
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - در مدح سفینه النجات حلال مشکلات امیرالمؤمنین علیهالسلام
... در رضای خدا رضای علیست
حرکت در تمام موجودات
باشد از عشق و آن هوای علیست ...
میرزاده عشقی » نمایشنامه » نمایشنامهٔ ایدآل پیرمرد دهگانی یا سه تابلوی مریم » بخش ۲ - تابلوی اول: شب مهتاب
... نگاه مردمک دیده اش سوی بالاست
عیان از این حرکت گو توجهش به خداست
و یا در این حرکت چیزی از خدا می خواست
گهی نظر کند از زیر چشم بر چپ و راست ...
میرزاده عشقی » نمایشنامه » کفن سیاه » بخش ۵ - اندیشه های عرفانی
... ز که و دشت و مه و مهر هر آن بود در آن
هر قدم در حرکت با من چون جانوران
چشم گورستان بیش از همه بر من نگران ...
میرزاده عشقی » جمهوری نامه » بخش ۴ - جمهوری نامه
... دریغ از راه دور و رنج بسیار
رضاخان شد ازین حرکت پشیمان
به سعد آباد رفت از شهر تهران ...