... قد دو تا مرا خم ابروی ناز کرد

گامی نبود بیش ره مقصد فنا

این رشته را نفس به کشاکش دراز کرد ...

... نگهی که گردش رنگ ما خط ساغرت به در آورد

ز طواف کعبه که می رسد به حضور مقصد آرزو

من و سجده پس زانویی که سر از درت به در آورد ...

... کسی جز رشته آب از چشمه سوزن نمی گیرد

حضور عافیت گر مقصد سعی طلب باشد

چرا همت ره از پا درافتادن نمی گیرد ...

... خنده مگر بر جهان بنگ توان زد

دامن مقصد که می کشد ز کف ما

گربه گریبان خویش چنگ توان زد ...

... چها زپا نشیند تا یک آه سرد برخیزد

به مقصد برد شور یک جرس صد کاروان محمل

مباش از ناله غافل گر همه بی درد بر خیزد ...

... ره تلاش به این دست وپاکه می پرسد

دلیل مقصد اشک چکیده مژگان نیست

فتادگی بلدیم از عصا که می پرسد ...

... معرفت اینجا به خود هم بعد مردن می رسد

مقصد سعی ترددها همین واماندگیست

هرکه هرجا می رسد تا نارسیدن می رسد ...

... بر پی کاروان ما بانگ درا نمی رسد

مقصد بی بر چنار نیست به غیر سوختن

دست به چرخ برده ایم لیک دعا نمی رسد ...

... شوق مفت است که در راه کسی می پوییم

منزل مقصد ما گو نرسیدن باشد

موج این بحر تپش بسمل سعی گهر است ...

مکتوب مقصد ما از بیکسی فغان شد

قاصد نشد میسر دل خون شد و روان شد ...

... که رقص موج گل با خون هر نخجیر می جوشد

ز صبح مقصد آگه نیستم لیک اینقدر دانم

که سرتاپای من چون سایه یک شبگیر می جوشد ...

... بقدر رشته اینجا پرده فانوس می نالد

پی مقصد قدم ننهاده باید خاک گردیدن

درای سعی ما چون اشک پر معکوس می نالد ...

... عکس هرجا محو شد آیینه از پرداز ماند

جاده سرمنزل مقصد خط پرگار داشت

عالمی انجامها طی کرد و در آغاز ماند ...

... هر چه آوردیم نذر تیغ قاتل برده اند

گرد ما مقصد تلاشان تا کجا گیرد قرار

نامه ها هرسو به بال سعی بسمل برده اند ...

... لب زخمی ست که از شکوه قاتل بستند

پی مقصد به چه امیدکسی بردارد

نامه ای بود تپش بر پر بسمل بستند ...

... بی حیاییها در چندین تقاضا می زند

جست وجوی خلق مقصد در قدم دارد تلاش

هرچه رفتار است بر نقش کف پا می زند ...

... رنگ همه رفته ست کجا باخته باشند

مقصد طلبان جوش غبارند در این دشت

بگذار دمی چند که می تاخته باشند ...

... عالم عنقا به پرواز مگس تنگی کند

واصل مقصد ز خاموشی ندارد چاره ای

چون به منزل آمد آواز جرس تنگی کند ...

... آگهی اینجا کجاست بیخبری می کند

مقصد عزم نفس هیچ نمودار نیست

یک تپش پا به گل نامه بری می کند ...

... بیشتر آبله پایان به جنون می آیند

مقصد خلق بجزخاک شدن چیزی نیست

یارب این بیخبران با چه شگون می آیند ...