غنا مفت هوسگر نام آسودن نمیگیرد
غبار دامنافشان سحر دامن نمیگیرد
فسردن خوشترست از منت شوراندن آتش
حنا بوسدکف دستیکه دست من نمیگیرد
دلی دارم ادب پروردهٔ ناموس یکتایی
که از شرم محبت خرده بر دشمن نمیگیرد
ز تشویش علایق رستهگیر آزادطبعان را
عنان آب، دام سعی پرویزن نمیگیرد
ره فهم تجرد، فطرت باریک میخواهد
کسی جز رشته آب از چشمهٔ سوزن نمیگیرد
حضور عافیتگر مقصد سعی طلب باشد
چرا همّت، ره از پا درافتادن نمیگیرد
ضعیفی در چه خاک افکنده باشد دام من یارب
که صیٌاد از حیا، عمریست نام من نمیگیرد
تواضعکیش همّت را چه امکان است رعنایی
خم دوش فلک، بار سر و گردن نمیگیرد
دم پیری ز فیض گریه خلقی میرود غافل
در این مهتاب شیری هست و کس روغن نمیگیرد
قماشی از حیا دارد قبای نازکاندامی
که بوی یوسف ازشوخی به پیراهن نمیگیرد
اگر شمع رخش صد انجمن روشن کند بیدل
تحیر آتشی دارد که جز در من نمیگیرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.