گنجور

 
۶۲۲۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱۹

 

... فلک آخر به جرم قابلیت بر زمینم زد

گهر گل کردم و بر طبع دریا بارگردیدم

به این گرد علایق نیست ممکن چشم واکردن ...

بیدل دهلوی
 
۶۲۲۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴۳

 

... تا سر به هوایی که ندارم به در آرم

کس قطره کند تحفه دریا چه جنون است

دل پیشکشت گر همه عذر است نیارم ...

بیدل دهلوی
 
۶۲۲۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴۸

 

... حیا چون شمع می پردازدم آیینه عزت

درین دریا به قدر آب گردیدن گهر دارم

نمی گردد فلک هم چاره تعمیر شکست من ...

بیدل دهلوی
 
۶۲۲۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵۳

 

... فسون اعتبار افسانه راحت نمی باشد

چو دریا درخور امواج وقف دیده خس دارم

به گفت وگو سیه تا چند سازم صفحه دل را ...

بیدل دهلوی
 
۶۲۲۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵۷

 

مقیم وحدتم هر چند در کثرت وطن دارم

به دریا همچو گوهر خلوتی در انجمن دارم

نفس می سوزم و داغی به حسرت نقش می بندم ...

بیدل دهلوی
 
۶۲۲۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹۴

 

... قیامت در نقاب برگ گل دزدیدنت نازم

رموز قطره جز دریا کسی دیگر چه می داند

دلت دردست و از من حال دل پرسیدنت نازم ...

بیدل دهلوی
 
۶۲۲۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۰۵

 

... بیش از ورقی نیست چه شیرازه کند چشم

هم ظرفی دریا قفس وهم حبابست

با دل چقدر دعوی اندازه کند چشم ...

بیدل دهلوی
 
۶۲۲۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۳

 

چو دریا یک قلم موجست شوق بیخودی جوشم

تمنای کناری دارم و توفان آغوشم ...

بیدل دهلوی
 
۶۲۲۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳۸

 

... نمی دانم چه خواهد کرد حیرت با حباب من

که دریا عرض توفان دارد و من یک دل تنگم

حنایم یک فلک بر بخت سبز خویش می بالد ...

بیدل دهلوی
 
۶۲۳۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴۲

 

... عافیتم داد به توفان شرم

راند به دریا عرق ساحلم

خامشی اسباب غنا بود و بس ...

بیدل دهلوی
 
۶۲۳۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶۴

 

... دل می کشد این بار و من از شرم گرانم

موج گهر از دوری دریا به که نالد

فریاد که در کام شکستند زبانم ...

بیدل دهلوی
 
۶۲۳۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷۱

 

... قطره اشکی به توفان آورم کز حسرتش

تشنه کامی را صدای ساغر دریا کنم

عشق بیدل گر بساط نازم آراید چو شمع ...

بیدل دهلوی
 
۶۲۳۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷۲

 

... بیدل از گردون نصیب من همان لب تشنگی است

گر همه مانند ساحل ساغر از دریا کنم

بیدل دهلوی
 
۶۲۳۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸۰

 

... چون گهر خودداری ام تاکی در ساحل زند

دست می شویم ز خویش و سیر دریا می کنم

برکه نالم از عقوبت های بیداد امل ...

بیدل دهلوی
 
۶۲۳۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸۴

 

... تا نمیرد این چراغ امداد روغن می کنم

قطره ام عمریست دریا در بغل خوابیده است

تا به یادت غنچه ام ناز شکفتن می کنم ...

بیدل دهلوی
 
۶۲۳۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹۰

 

... زور بازوی توکل ناخدای دیگر است

بی غم ساحل درین دریا شنایی می کنم

هر کجا باشم درین وحشت دلیل کاروان ...

بیدل دهلوی
 
۶۲۳۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹۸

 

... شد دهر سنبلستان از پیچ و تاب آهم

دریای جست وجو را بی پا و سر حبابیم

صحرای آرزو را بی پا و سر گیاهم ...

... هر چند هستی من بی مغزی حبابی است

دریا سری ندارد جز در ته کلاهم

مشتاق جلوه بودن آیین بی بصر نیست ...

بیدل دهلوی
 
۶۲۳۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲۲

 

... از نقش ما حقیقت آفاق خواندنی ست

چون موج کارنامه دریا نوشته ایم

قاصد چو رنگ باز نگردید سوی ما ...

بیدل دهلوی
 
۶۲۳۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲۳

 

... کس ز افسون تعین داغ محرومی مباد

چون گهر عمریست در دربا ز دریا رفته ایم

فکر خود ما را چو شمع آخر به طوف خاک برد ...

بیدل دهلوی
 
۶۲۴۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳۳

 

... شوقی فسرد و قطره ما در گهر گرفت

این است کلفتی که به دریا رساند ه ایم

طاووس ما بهار چراغان حیرت است ...

بیدل دهلوی
 
 
۱
۳۱۰
۳۱۱
۳۱۲
۳۱۳
۳۱۴
۳۷۳