گنجور

 
۶۲۰۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹۶

 

این دم از شرم طلب نیست زبان ما خشک

با صدف بود لبی در جگر دریا خشک

اشک گو دردسر تربیت ما نکشد ...

... واصل منزل مقصود شدن آسان نیست

تا به دریا برسد سیل شود صدجا خشک

پی رشح کرم آب رخ امید مریز ...

بیدل دهلوی
 
۶۲۰۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹۷

 

... به تغافل ز هوس یک مژه دامن چیدن

برد چون پرتو خورشیدم ازین دریا خشک

اشک شمعیم که از خجلت بی تاثیری

می شود قطره ما تا به چکیدنها خشک

گرم جوشست نفس ساغر شوقی دریاب

نشیه مفتست مبادا شود این صهبا خشک

منع آشوب هوسها نشود عزلت ما

سعی افسردن گوهر نکند دریا خشک

تشنه کامی گل بی صرفگیی اسرار است ...

بیدل دهلوی
 
۶۲۰۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹۸

 

... برق حسن تو در ابروی اشارت دارد

خم موجی که کند خون دل دریا خشک

در تماشاکده جلوه که چشمش مرساد ...

بیدل دهلوی
 
۶۲۰۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰۰

 

... طبع دانا می خورد خون از نشاط غافلان

خنده موج است بیدل بر دل دریا نمک

بیدل دهلوی
 
۶۲۰۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳۲

 

... از وحشت این تنگنا هرکس به رنگی می رود

دریا و مینایی به کف صحرا و دامان در بغل

از چشم خویش ایمن نی ام کاین قطره دریانسب

دارد به وضع شبنمی صد رنگ توفان در بغل ...

بیدل دهلوی
 
۶۲۰۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۱

 

... ورنه زین باغ تحیر می دمد بسیار گل

تا گهر باشد چرا دریا کشد ننگ حباب

حیف باشد جز دل عاشق به دست یار گل ...

بیدل دهلوی
 
۶۲۰۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۳

 

... پیشتر از رفتن خود بار قلقل بسته ام

از گهر ضبط عنان موج دریا روشن است

جزوی از دل دارم و شیرازه ی کل بسته ام ...

بیدل دهلوی
 
۶۲۰۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۸

 

... کز ضعیفی ها چو نی راه سخن گم کرده ام

موج دریا در کنارم از تک وپویم مپرس

آنچه من گم کرده ام نایافتن گم کرده ام ...

بیدل دهلوی
 
۶۲۰۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷۴

 

بسکه بی روی تو لبریز ندامت بوده ام

همچو دریا عضو عضو خویش بر هم سوده ام

از کف خاکستر من شعله جولانی مخواه ...

بیدل دهلوی
 
۶۲۱۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷۵

 

بی تو در هر جا جنون جوش ندامت بوده ام

همچو دریا عضو عضو خویش بر هم سوده ام

چون زمین زبن بیش نتوان بردبار وهم بود ...

بیدل دهلوی
 
۶۲۱۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸۰

 

... یارب این مقدار در یاد چه کس بالیده ام

غیر دریا چیست افسون مایه ناز حباب

می درم پیراهنت بر خود ز بس بالیده ام ...

بیدل دهلوی
 
۶۲۱۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹۲

 

شور آفاق است جوشی از دل دیوانه ام

چون گهر در موج دریا ربشه دارد دانه ام

تا نگه بر خویش جنبد رنگ گردانده ست حسن ...

بیدل دهلوی
 
۶۲۱۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹۹

 

... قدردان وضع تسلیمم ز اقبالم مپرس

موج یک دریا گهر فرش است در همواری ام

شکر اقبال جنون را تا قیامت بنده ایم ...

بیدل دهلوی
 
۶۲۱۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰۷

 

... به امید قد خم گشته محمل می کشد فرصت

مگر پیری ازین دریا برون آرد به قلابم

به فکر خود فتادم معبد تحقیق پیدا شد ...

بیدل دهلوی
 
۶۲۱۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱۶

 

... مقیم آستانش گرد خود گردیدنی دارد

شدم گرداب تا در خدمت دریا کمر بستم

به صید خلق مجهول اینقدر افسون که می خواند ...

بیدل دهلوی
 
۶۲۱۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲۸

 

... نفس تا سوخت پرواز رسای خویشتن گشتم

درین دریا که غارتگاه بی تابی ست امواجش

گهروار از دل صبرآزمای خویشتن گشتم ...

بیدل دهلوی
 
۶۲۱۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲۹

 

... بار دو جهان گیرم و بر دوش خود افتم

عمریست که دریا به کنار است حبابم

آن به که در اندیشه آغوش خود افتم ...

بیدل دهلوی
 
۶۲۱۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵۸

 

... به این یک شیشه خلقی را دکاندار حلب کردم

به مشق عافیت ر اهی دگر نگشود این دریا

همین چون موج گوهر گردنی را بی عصب کردم ...

بیدل دهلوی
 
۶۲۱۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸۵

 

... یک شکست رنگ گر چون صبح دامن بر زدم

قابل درد تو گشتن داشت صد دریا گداز

آب گردیدم ز شرم و فال چشمی تر زدم

بیدل از افسردگان حیرتم تدبیر چیست

گر همه دریا کشیدم ساغر کوثر زدم

بیدل دهلوی
 
۶۲۲۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۳

 

چون حباب آن دم که سیر آهنگ این دریا شدم

درگشاد پرده چشم از سر خود وا شدم ...

بیدل دهلوی
 
 
۱
۳۰۹
۳۱۰
۳۱۱
۳۱۲
۳۱۳
۳۷۳