باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱
... و احوال جهان را سر و سامانی نیست
چندین غم بیهوده به خود راه مده
کاین مایه عمر نیز چندانی نیست
باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۷
... خواهی که چنان شوی که مردان بودند
تو راه نرفته ای از آن ننمودند
ور نه که زد این در که درش نگشودند
باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۱
... چون قطره شبنم است بر برگ گلی
از راه عدم هر آن چه آید به وجود
باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۵
دانی که چرا زنند این طبلک باز
تا گم شده گان به راه باز آیند باز
دانی که چرا دوخته اند دیده باز ...
باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۸
افضل در دل می زنی آخر دل کو
عمری ست که راه می روی منزل کو
شرمت بادا ز خلوت و خلوتیان ...
باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۸
در راه طلب اگر تو نیکو باشی
فرمانده این سرای نه توی باشی ...
باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۰
زنهار در این راه مجازی نایی
تا کار حقیقتی نسازی نایی ...
باباافضل کاشانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲
... پای اندیشه روان است بر افراز و نشیب
بی گمان باش خردمند که در راه یقین
خردت راست رود با تو گمانت به وریب
باباافضل کاشانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵
سرگشته وار بر تو گمان خطا برم
بی آنکه هیچ راه به چون و چرا برم
از جان و از تنم نتوانم به شرح گفت ...
... دل نیز گم شده ست و ندانم کنون که من
بی دل به نزد تو نبرم راه یا برم
گویند راه بردی از او باز ده نشان
آری دهم نشانی از آن لیک تا برم ...
باباافضل کاشانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶
... دینی توان گرفتن رسمی توان نهادن
کار تو خواب بینم در راه گاه رفتن
بس جرم نارسیدن بر همرهان نهادن
باباافضل کاشانی » قصاید » قصیدۀ شمارهٔ ۲
... سپاس و منت جاوید حق تعالی را
که داد جان مرا سوی راه خویش جواز
ز خشم و آز مرا داد امان به صد اکرام ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳
... نیست جز روی تو درمان چشم گریان مرا
گرچه از سرپای کردم چون قلم در راه عشق
پا و سر پیدا نیامد این بیابان مرا ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴
... خاک کوی خویش انگاری مرا
مدتی خون خوردم و راهم نبود
نیست استعداد بیزاری مرا ...
... گر نبودی از تو دلداری مرا
مانع خود هم منم در راه خویش
تا کی از عطار و عطاری مرا
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱
... همچو مرغی نیم بسمل زین سبب
چند باشم آخر اندر راه عشق
در میان خاک و خون در تاب و تب ...
... بر لب دریا بمانده خشک لب
اینت کاری مشکل و راهی دراز
اینت رنجی سخت و دردی بوالعجب ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳
... ابرش حسن برون تاز امشب
دیده بر راه نهادم همه روز
تا درآیی تو به اعزاز امشب ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲
... عشق او آسان همی پنداشتم
سد ما در راه ما پندار ماست
کار ما چون شد ز دست ما کنون ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴
راه عشق او که اکسیر بلاست
محو در محو و فنا اندر فناست ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵
... زانچه وصل و هجر او هم درد و هم درمان ماست
راه ده ما را اگر چه مفلسان حضرتیم
آیت قل یا عبادی آمده در شان ماست ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷
... که کاری سخت و سری تنگ یاب است
به عقل این راه مسپر کاندرین راه
جهانی عقل چون خر در خلاب است ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲
... ای فرید اینجا چه خواهی کار و بار
راه تو نادانی و ناخواسته است