گنجور

 
۴۳۸۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۹۵- سورة التین- مکیة » النوبة الثالثة

 

... قوله و التین و الزیتون الله تعالی در ابتداء این سوره بچهار چیز از مخلوقات قسم یاد میکند که لقد خلقنا الإنسان فی أحسن تقویم انسان آدم است ع یعنی آدم را بنیکوتر صورتی آفریدم و او را از جمله مخلوقات برگزیدم رقم محبت برو کشیدم و شایسته بساط خویش گردانیدم عناصر حس و جواهر قدس و منابع انس در قالب وی پیدا کردم و آن گه مقربان حضرت را و باشندگان خطه فطرت را فرمودم که پیش تخت وی پیشانی بر خاک نهید و بنده وار سجده آرید که خواجه اوست و شما چاکران اید دوست اوست و شما بندگان اید

خاک بر سر کسی که عز پدر خود آدم نداند و شرف و جاه و منزلت وی نشناسد و درین قالب خاکی جز باسمی و جسمی و رسمی راه نبرد خبر ندارد که آدم خود عالمی دیگرست عالم دواست یکی عالم آفاق دیگر عالم انفس و ذلک قوله سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی أنفسهم عالم انفس آدم است و آدمی زاد چنان که در عالم آفاق زمین است و آسمان و آفتاب و ماه و ستارگان و نور و ظلمت و رعد و برق و غیر آن در عالم انفس همچنانست زمینش عقیدت آسمانش معرفت ستارگانش خطرت ماهش فکرت آفتابش فراست نورش طاعت ظلمتش معصیت رعدش خوف و مخافت برقش رجاء و امنیت ابرش همت بارانش رحمت درختش عبادت میوه اش حکمت

شاه این عالم کیست دل این شاه را وزیر کیست عقل سپاهش حواس چاکرش دست و پای جاسوسش گوش رقیبش چشم ترجمانش زبان داعیش خاطر رسولش الهام سفیرش علم سلطانش حق جل جلاله پاکست و بزرگوار آن خداوندی که از مشتی خاک چنین صنعی پیدا کرد و در آفرینش وی قدرت خود اظهار کرد ازین عجبتر که از جوهری عالمی آفرید و از بادی عیسی مریم آفرید و از سنگی ناقه صالح آفرید و از عصاء موسی ثعبانی آفرید و از دودی آسمان آفرید از نوری فریشتگان آفرید از ناف آهویی مشک بویا از گاوی بحری عنبر سارا از کرمی قزی مایه دیبا از مگسی عسلی مصفی از خاری گلناری زیبا از گیاهی حلوایی با شفا حق جل جلاله می نماید که صانع بی علت منم کردگار بی آلت منم قهار بی حیلت منم غفار بی مهلت منم ستار هر زلت منم لقد خلقنا الإنسان فی أحسن تقویم در آفرینش آدم طورها ساخت یک بار گفت از خاک آفریدم او را کمثل آدم خلقه من تراب جای دیگر گفت از گل آفریدم إنی خالق بشرا من طین جای دیگر گفت از سلاله آفریدم و لقد خلقنا الإنسان من سلالة جای دیگر گفت من حمإ مسنون جای دیگر گفت من صلصال کالفخار معنی آنست که اول خاک بود گل گردانید گل بود سلاله گردانید سلاله بود حماء مسنون گردانید حماء مسنون بود صلصال گردانید صلصال بود جانور گردانید مرده بود زنده گردانید سفال بود گوشت و پوست و رگ و پی و استخوان گردانید نادان بود دانا گردانید چون او را بحال کمال رسانید بر خود ثنا کرد که لقد خلقنا الإنسان فی أحسن تقویم همچنین فرزند آدم نطفه بود علقه گردانید علقه بود مضغه گردانید مضغه بود عظام و لحم گردانید مرده بود زنده گردانید نادان بود دانا گردانید آن گه بر خود ثنا کرد که فتبارک الله أحسن الخالقین خاک را و نطفه را از حال بحال میگردانید تا آنچه در ازل حکم کرده و قضا رانده بر وی برفت همچنین سعید را و شقی را از حال بحال میگرداند گه در طاعت گه در معصیت گه در مجلس علم گه در مجلس خمر گه شادان و گه گریان تا آخر عهد که عمر شمرده بسر آید و حکم ازلی درآید اما الی الجنة و اما الی النار اگر دوزخی بود ثم رددناه أسفل سافلین و گر بهشتی بود فلهم أجر غیر ممنون حق جل و علا کرامت فرماید بفضل و کرم خویش

میبدی
 
۴۳۸۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۹۶- سورة العلق- مکیة » النوبة الاولى

 

... أ رأیت الذی می بینی این مرد ینهی ۹ عبدا إذا صلی ۱۰ که می باززند رهی را که می نماز کند

أ رأیت إن کان علی الهدی ۱۱ چه بینی و رین مرد براه راست است

أو أمر بالتقوی ۱۲ و پرهیزیدن میفرماید از ناصواب و بدی ...

میبدی
 
۴۳۸۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۹۶- سورة العلق- مکیة » النوبة الثانیة

 

... کقول رسول الله ص لا صلاة لمن لم یقرأ بفاتحة الکتاب

یعنی لمن لم یقرأ فاتحة الکتاب و قیل معناه اقرأ القرآن باسم ربک تیمنا و تبرکا و هو ان یفتتح بذکره کقوله ارکبوا فیها بسم الله مجراها و مرساها الذی خلق یعنی المکونات کنها ثم خص منها ما هو اعلی مرتبة فقال خلق الإنسان یعنی بنی آدم من علق جمع علقة کشجر و شجرة و المراد بها ابتداء الخلقة الی تمامها و قیل المراد به آدم ع من علق ای من طین یعلق بالکف ثم کرر للتأکید فقال اقرأ و یحتمل ان الاول للعموم و الثانی للخصوص کما قلنا فی خلق خلق الإنسان قوله و ربک الأکرم ای الاعظم کرما و قال الکلبی ای الحلیم عن جهل العباد لا یعجل علیهم بالعقوبة

الذی علم بالقلم ای علم الخط و الکتابة بالقلم ای بخلق القلم و قیل علم القرآن بان کتبه الله بالقلم فی اللوح المحفوظ نقرأ و نقل ...

... کلا تأکید بمعنی حقا و قیل رد علی المکذب بالبعث و قیل زجر عما یأتی ذکره فی الآیة من الطغیان إن الإنسان لیطغی لیتجاوز حده و یستکبر علی ربه

أن رآه استغنی معنی الاستغناء هاهنا الغنی بعینه ای یبطر فی غناه و یستکبر و اما قوله أما من استغنی و قوله و أما من بخل و استغنی فهو ان یری نفسه غنیا و ان لم یکن غنیا و قال الکلبی ان راه استغنی یعنی یرتفع عن منزلة الی منزلة فی اللباس و الطعام و غیرهما و قال مقاتل نزل فی ابی جهل کان اذا اصاب مالا زاد فی ثیابه و مرکبه و طعامه فذلک طغیانه و کان رسول الله ص یقول اعوذ بک من فقر ینسی و من غنی یطغی

إن إلی ربک الرجعی یعنی المرجع فی الآخرة فیجازی علی طغیانه و مجاوزته حده فی کفره تقول کتبت الیک مرات و ما وجدت رجعی ای جوابا ...

... أ رأیت إن کذب و تولی هذا خطاب للنبی ص تأویله أ رأیت یا محمد ان کذب ابو جهل بالدین و تولی عن الایمان أ لیس یستحق من الله اللعنة و العذاب

أ لم یعلم هذا المکذب المتولی بأن الله یراه و یعلم جمیع احواله و انه سیؤاخذه بفعله و یعاقبه علیه و قیل أ رأیت هاهنا تعجیب للمخاطب و کرره للتأکید و تقدیر نظم الآیة أ رأیت الذی ینهی عبدا إذا صلی و المنهی علی الهدی أمر بالتقوی و الناهی مکذب متول عن الایمان فما اعجب من ذا أ لم یعلم بأن الله یری

کلا ردع و زجر و قیل هو قسم معناه حقا لین لم ینته ابو جهل عن ایذاء رسول الله ص و نهیه عن الصلاة لنسفعا بالناصیة لنأخذن بمقدم رأسه اخذ اذلال و قیل لنأخذن بناصیته الی النار کما قال فیؤخذ بالنواصی و الأقدام ...

میبدی
 
۴۳۸۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۹۷- سورة القدر- مکیة » النوبة الثالثة

 

... وز آتش دل آهی چون رشته مرجانها

إنا أنزلناه فی لیلة القدر یک قول از اقوال مفسران در معنی این آیت آنست که انزلنا القرآن فی شأن لیلة القدر و منزلتها و تعظیمها میگوید ما در تعظیم شب قدر از آسمان قرآن فرستادیم و بوحی پاک و پیغام راست عالمیان را از خیرات و برکات و منزلت و مرتبت این شب خبر دادیم اندرین شب جنات عدن و فرادیس اعلی درها باز نهاده و ساکنان جنة الخلد بر کنگره ها نشسته و ارواح انبیا و شهدا در علیین فرا طرب آمده نسیم روح ازلیت از جانب قربت بدل دوستان می دمد و باد کرم از هواء فردا نیت بر جان عاشقان می وزد وز دوست خطاب می آید که لیقم القانتون این المستغفرون کجااند جوانمردان شب خیزان که در آرزوی مواصلت ما بی خواب و بی آرام بوده اند و در راه عشق ما شربت بلا نوشیده اند تا ما خستگی ایشان مرهم نهیم و اندرین شب قدر ایشان را با قدر و منزلت باز گردانیم که امشب شب نواختن بندگانست وقت قبول توبه عاصیانست موسم و میعاد آشتی جویانست هنگام ناز عاشقان و راز محبانست همه شب داعیان را اجابت است سایلان را عطیت است مجتهدان را معونت است مطیعان را مثوبت است عاصیان را مغفرت است محبان را کرامت است فریشتگان از آسمان بزیر آیند بعدد سنگریزه جهان و جبرییل روح الامین در پیش ایستاده اینست که رب العالمین گفت تنزل الملایکة و الروح فیها بإذن ربهم چهار علم با خود آورده یکی بر بام کعبه بزنند یکی بر طور سینا یکی بر صخره بیت المقدس یکی بر سر روضه مصطفی ص و آن فریشتگان و جبرییل با ایشان گرد عالم میگردند و بهمه جایها در آیند و بهمه خانه های مؤمنان در شوند خانه ای که در آنجا می بود یا مدمن الخمر بود یا فرزندی عاق بود بر پدر و مادر یا قاطع رحم بود یا در آن خانه سگی بود یا تصاویر یا کسی که نماز نکند یا دو مسلمان که با یکدیگر بهجرت باشند و سخن نگویند فریشتگان درین خانه ها نروند و از خیرات و برکات این شب محروم باشند و در خبر است که فریشتگان هر مؤمنی را که در نماز بود دست در دست نهند و بر وی سلام کنند گویند السلام علیک یا مؤمن و اگر بیرون از نماز بود سلام کنند و اگر در خواب بود از دور برحمت در وی نگرند آن ساعت که چشم بنده مؤمن آب ریزد و مویها بر اندام وی بپای شود نشان آنست که جبرییل دست در دست وی نهاده چندان رحمت بر مؤمنان قسمت کند که زیادت آید جبرییل گوید خداوندا زیادتی رحمت را چه کنم فرمان آید که سزای کرم ما نبود که رحمتی که بخلق فرستادیم باز بریم آن را میدار تا غازیان کافران را هزیمت کنند و فرزندان ایشان را اسیر آرند آن فرزندان را ازین رحمت بهره بود تا ببرکت این رحمت ایمان آرند آن گه بوقت صبح جبرییل آواز دهد که یا معشر الملایکة الرحیل الرحیل علمها بردارید تا بر آسمان بمقام معلوم خود باز شویم فرمان آید از جبار عالم که برآمدن شما روی نیست که خفتگان امت محمد را سلام نکردید قومی که هنوز در خوابند صبر کنید تا بیدار شوند و ایشان را سلام کنید آن گه فریشتگان بوقت طلوع آفتاب بآسمان باز شوند بجای خویش حلقه حلقه بنشینند و یکدیگر را بتعجب باز میگویند که حق جل جلاله امشب با امت محمد ص چه فضل کرد و چه نواخت بر ایشان نهاد و از حق جل جلاله آن ساعت ندا آید که ای مقربان درگاه و ای طاوسان مملکت و ای عابدان سدره گواه باشید که از امت محمد ص هر که مطیع بودند طاعات ایشان پذیرفتم و پسندیدم و هر چه عاصیان بودند معصیت ایشان آمرزیدم و ایشان را بمطیعان بخشیدم

گفته اند حکمت اندر فرستادن فریشتگان و جبرییل اندرین شب قدر بزمین آنست که مصطفی را ص امر آمد و ما کان الله لیعذبهم و أنت فیهم ای سید تا تو در میان ایشان باشی عذاب کردن ایشان روی نیست رسول گفت الهی و سیدی و مولایی ترسم که چون مرا از میان ایشان برداری عذاب ها فرستی فرمان آمد که و ما کان الله لیعذبهم و هم یستغفرون ای محمد تو رسول من بایشان و استغفار رسول ایشان بمن تا رسول من در میان ایشان عذاب فرستادن روی نیست همچنین تا رسول ایشان بحضرت من عذاب کردن در کرم من روا نیست رسول ص شاد شد و دل وی خوش گشت آن گه اندیشید که اگر گروهی از امت من در استغفار تقصیر کنند ترسم که عذاب فرستد جبرییل آمد و گفت الله تعالی از اندیشه دل تو آگاه است میگوید دل خوش دار که بعد از وفات تو تا بقیامت هر شب قدر جبرییل را فرستم بزمین تا امت ترا یکان یکان سلام کند ای سید تا سلام تو بایشان میرسید عذاب نفرستادم تا جبرییل در شبهای قدر میرود و سلام میرساند عذاب نفرستم و گفته اند رب العالمین در دو وقت بندگان را بر فریشتگان عرضه کند یکی در موسم عرفات که حاجیان احرام گرفته روی بخانه مبارک نهاده رنج بادیه و جفای عرب کشیده دل بر غریبی نهاده خان و مان و اسباب و ضیاع بگذاشته شربتهای نابایست کشیده داغ فراق بر دل خویشان نهاده لباس مصیبت رسیدگان پوشیده آن ساعت که در آن موسم عرفات بیستند از حق جل جلاله ندا آید بملایکه آسمان انظروا الی عبادی اتونی شعثا غبرا من کل فج عمیق

در نگرید باین بندگان من سوختگان در راه من مشتاقان درگاه من از چهار گوشه عالم روی بخانه ما نهاده راه دور و دراز در پیش گرفته جان شیرین فدا کرده لبیک زنان و تکبیر گویان بدر خانه ما آمده شما گواه باشید که ایشان را با هر چه دارند از تبعات آمرزیدم و هر که را شفاعت کنند بایشان بخشیدم و با تحفه های کرامت و هدیه های رحمت باز گردانیدم دیگر شب قدر بندگان را بر فریشتگان جلوه کند زیرا که درین شب مطیعان در طاعت بیفزایند عاصیان از معصیت باز گردند از دستها بوی مصحف آید از زبانها بوی تسبیح آید از شکمها بوی گرسنگی آید از هفت اندام ایشان بوی طاعت آید تنهاشان در نماز دلهاشان با نیاز جانهاشان در راز مهر مهر بر دل نهاده خواست خود بغارت اندوه داده یکسروا خدمت ما پرداخته فرمان آید از جبار کاینات که این ها آنند که بعضی از شما در حق ایشان گفتند أ تجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و من ایشان را جواب دادم که إنی أعلم ما لا تعلمون معاشر المسلمین امشب مقربان آسمان سلام حق ببندگان میرسانند و انوار و آثار رحمت بر سر امت محمد ص می افشانند طاعات با تقصیر می پذیرند و معاصی بیشمار می آمرزند بیایید تا ما نیز نیاز خود عرضه کنیم و بجمع گوییم خداوندا بحرمت سید مختار بحرمت اتقیا و ابرار بحرمت مهاجر و انصار که ما را درین شب بزرگوار از خلعت رحمت نصیبی تمام ارزانی دار و معاصی ما از ما درگذار و همه را برسان بدار القرار یا جلیل و یا جبار یا کریم و یا غفار

نوبة الاولی ...

میبدی
 
۴۳۸۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۹۸- سورة البینة (لم یکن)- مکیة » النوبة الثالثة

 

... افتاده ز دست و باز دریا شده باز

و ما أمروا إلا لیعبدوا الله مخلصین له الدین الله تعالی درین آیت بندگان را عبادت میفرماید و در عبادت اخلاص میفرماید روش اخلاص در عبادت چون روش رنگست در گوهر هر گوهر که رنگ ندارد سنگی بود بی قیمت هر عبادت که با وی اخلاص نبود جان کندنی بود بی مثوبت اخلاص آتشی است که در سینه مؤمن برافروزند تا هر آنچه در آن سینه دون حق بود بسوزد دست وی از محارم برشته اخلاص استوار کنند تا دست جز بحلال نبرد بدیده در اغیار ننگرد بسینه از دنیا و عقبی نیندیشد قوت شهوت منقاد وی گردد مخلص اوست که نفس وی در وی متحیر شده حرص را وداع کرده بخل بهزیمت شده بیخ حسد از سینه بر کنده خلق عالم را برادر گشته کبر از سر فرو نهاده لباس تواضع پوشیده زبان نصیحت گشاده گل شفقت شکفته اسباب تفرقت از راه وی برخاسته چون قدم اینجا رسید بسر راه اخلاص رسید یک رکن از ارکان عبادت قیام کردنست بفرایض و سنن چنان که گفت جل جلاله و یقیموا الصلاة و یؤتوا الزکاة و ذلک دین القیمة دین پاینده آنست که نماز بپای دارند بهنگام شرایط و ارکان آن بجای آورده خضوع و خشوع در دل آورده که فی صلاتهم خاشعون نظر الله پیش چشم خویش داشته که المصلی یناجی ربه در ساعت تکبیر روی بعالم کبریا آورده بسلاح اعوذ بالله شیطان را هزیمت کرده بدام بسم الله یمن و برکت صید کرده سوره فاتحه را مفتاح خیرات کرده بخواندن سوره سیرت ملایکه گرفته در صف نماز صفهای اهل صفوت یاد کرده در رکوع خشوع آورده در سجود بمحل شهود رسیده در تشهد حق را مشاهد گشته روح پیغامبر را ریحان صلوات فرستاده بسلام خلق را از بلاء خود مسلم داشته چنین نماز کننده متابع رسول ص بود و چنین نماز مستوجب قبول بود و حاصلش رضوان خداوند غفور بود اینست که در آخر سوره گفته رضی الله عنهم و رضوا عنه ذلک لمن خشی ربه

میبدی
 
۴۳۸۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۰۰- سورة العادیات- المکیة » النوبة الثالثة

 

... یضل به کثیرا و یهدی به کثیرا

قوله و العادیات ضبحا این عادیات که الله قسم بدان یاد کرد یا اسبهای غازیان اند یا راحله های حاجیان چون مرکبهای ایشان را این شرف و منزلت است که الله تعالی قسم بدان یاد کند شرف و منزلت غازیان و حاجیان خود که داند غایت و نهایت آن و کدام زبان عبارت کند از درجات و کرامات ایشان آری هر که در راه طاعت او رود عجب نباشد که در رعایت و عنایت او باشد آن غازی که در معرکه ابطال و در مقام قتال از بهر اعزاز دین اسلام و اعلاء کلمه حق میکوشد تن سبیل و دل فدا کرده و سینه عزیز خود هدف تیر دشمن ساخته و آن حاجی که طبل رحیل فرو کوفته و خان و مان را وداع کرده و روی ببادیه مردم خوار نهاده ضیاع و اسباب را ضایع گذاشته و با میلهای بادیه دوستی گرفته به کعبه مشرف مقدس رسیده رداء تجرید بر افکنده لبیک تفرید زده آنها که بدین صفت اند زایران حق اند و حق است بر خداوند کریم که قاصدان درگاه خود را و زایران حضرت عزت را بنوازد و با ایشان کرامت کند فردا در حظیره قدس ایشان را ساخته کاس انس خلعت وصال یافته از خداوند ذو الجلال در روضه رضوان بر تخت بخت تکیه زنان در مجمع روح و ریحان دیدار ذو الجلال عیان ایشان مهمانان حق اند و حق ایشان را میزبان

إن الإنسان لربه لکنود موضع قسم است الله سوگند یاد می کند که این آدمی کنود و کفور است ناسپاس و ناپاک از کار دین همیشه غافل و بجهل و حرص و بخل نایل روز روشن بگناه سیاه کرده و شب دراز بخواب غفلت کوتاه کرده

درگاه خداوند گذاشته و روی بخیمه و خرگاه کرده شاد بدانست که سال نو در آید و شادیش بیفزاید خود نداند و نه اندیشد که هر نفسی که بر می آرد گامی بمرگ نزدیک تر می شود و هر روزی منزلی از راه آخرت باز می برد

انا لنفرح بالایام نقطعها ...

میبدی
 
۴۳۸۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۰۲- سورة التکاثر- مکیة » النوبة الاولى

 

... حتی زرتم المقابر ۲ تا آن گه که بمردید تا آن گه که مردگان در گور بشمردید

کلا کلا کلا نشاید نشاید نشاید از جستن راه رستگی مشغول بودن نشاید نه نه نه

سوف تعلمون ۳ آری آگاه شوید ...

میبدی
 
۴۳۸۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۰۲- سورة التکاثر- مکیة » النوبة الثالثة

 

... و تا بچهار دیوار لحد در آن مصرع غربت و محل وحدت نرسی هیچ می باز نگردی

و عذری می نخواهی بی حذری از آنکه بی خبری هیچ راه بصلاح و فلاح خود می نبری از آنکه مست حرص و شهوت شده ای کلا سوف تعلمون ثم کلا سوف تعلمون آری بدانی و در کار خود ببینی آن روز که دانستن و دیدن سود ندارد و توبه و عذر خواست هیچ بکار نیاید

کلا لو تعلمون علم الیقین اگرت علم الیقین و عین الیقین بودی که عقبه مرگ بمی باید گذاشت و سار سفر قیامت بمی باید ساخت همانا که تفاخر و تکاثر در مال و عدد ترا کمتر بودی و رغبت بطاعت و عبادت بیشتری بودی ...

میبدی
 
۴۳۸۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۰۴- سورة- الهمزة- مکیة » النوبة الثالثة

 

... کریم القول فی لطف البیان

قوله تعالی ویل لکل همزة لمزة الله تعالی و تقدس خبر میدهد از قومی که همت و حرفت ایشان در دنیا همه جمع مال بود روزگار و اوقات خویش در تحصیل مال از هر وجه که باشد مستغرق داشته بهر سوی دست همی زنند و از حرام و شبهه نپرهیزند پیوسته در چنگ آز و حرص گرفتار شده قرین تکبر و تجبر گشته طغیان و عدوان روی بایشان نهاده هر یکی از ایشان چون فرعونی غرق طوفان طغیان گشته یا چون قارونی قرین فساد و هلاک شده مال و نعمت نا راه دین بر ایشان زده و قدم بر خط خطا نهاده و میل از طاعت و عبادت بگردانیده چون خود را بر بساط نشاط توانگری بینند و ابلیس نفخه کبر در بینی ایشان دمد طاغی و باغی شوند چنان که رب العزة گفت إن الإنسان لیطغی أن رآه استغنی در خلق خدا بچشم حقارت نگرند بطنازی و همازی با مردم زندگانی کنند همواره عیب ایشان جویند بر درویشان افسوس دارند بر بی گناه بهتان نهند در ظاهر حسد برند در باطن غیبت کنند رب العالمین گفت ویل ایشان را که صفت ایشان اینست و عمل ایشان چنین است ایشان روشنایی دیده دیواند چشم و چراغ ابلیس اند

عاشق عشوه خویش اند شیفته رعنایی خویش اند ...

میبدی
 
۴۳۹۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۰۵- سورة الفیل- مکیة » النوبة الثالثة

 

قوله تعالی بسم الله الرحمن الرحیم اسم غنی من اطاعه اغناه و من خالفه اضاعه و اقماه اسم عزیز من وافقه رقاه الی الرتبة العلیاء و من خالفه القاه فی المحنة الکبری

نام خداوندی عظیم جبار نامدار کریم قهار کردگار حکیم خداوندی که رقم قلم قضاء او بهیچ آب منسوخ نگردد جباری که تیر تقدیر او بسپر هیچ آفریده مندفع نشود کریمی که فضل عمیم او در هیچ معیار نگنجد رحیمی که احسان قدیم او هیچ میزان نسنجد خاطر اگر چه هادی و داهی بود در لمعات انوار سبحات جلال او گمراه شود شکر اگر چه با طول و عرض بود در فضل و احسان و طول و امتنان او کوتاه گردد عقل اگر چه کامل و وافر بود در دریای علم او غریق گردد وهم و فهم اگر چه با حدت و فطنت بود در انوار جلال و جمال او حریق شود

پیر طریقت قدس روحه بدین معنی سخنی مختصر باشارت گفته بس نغز و بس عجب گفت از جمال و جلال دوست کسی لذت یابد کش دیده بازست مصحوب لم یزل با صاحب لم یکن بد سازست

قوله تعالی أ لم تر کیف فعل ربک بأصحاب الفیل ای محمد ننگری و نه بینی تو اصحاب فیل را که با ایشان چه کردیم و ایشان را چون کشتیم و دمار از ایشان چون بر آوردیم قومی بودند بر پشت حیوان کوه هیکل موج پیکر قصد خانه ما کردند و بر عدت و ساز و آلت خود اعتماد کردند تا ما از خزاین قهر خود مرغکی چند ضعیف فرستادیم تا ایشان را هلاک کردند و آتش قهر و سیاست ما در ایشان زدند که و أرسل علیهم طیرا أبابیل ترمیهم بحجارة من سجیل ما آن قهار و جباریم که هر که را خواهیم بهر چه خواهیم قهر کنیم نمرود لعین را پشه ای فرستیم تا سزای وی در کنار وی نهد فرعون طاغی را که دعوی خدایی کرد و ساحران با سحر عظیم جمع کرد پاره ای چوب از حضرت خود فرستادیم تا قدر ایشان با ایشان نمود ای محمد آن صنادید قریش و رؤساء کفر که قصد هلاک تو کردند و ترا از وطن خود بتاختند و بر اندیشه هلاک کردن تو بر پی تو بیرون آمدند و تو با صدیق در آن غار غیرت رفته نبینی که ما عنکبوتی ضعیف را بشحنگی تو چون فرستادیم

تا دست دعاوی و اباطیل ایشان فرو بست ما آن خداوندیم که در راه ما عنکبوتی شحنگی کند مرغی مبارزی کند پشه ای سپاه سالاری کند غاری راز داری کند عصایی در صحرایی اژدهایی کند آبی فرمانبرداری کند آتشی مونسی کند درختی سبز مشعله داری کند سگی عاشقی کند موری مذکری کند سنگی مسبحی کند کس را با قهر ما تاوستن نیست و از عذاب و عقاب ما رهایی جستن نیست دور افتادند و غلط پنداشتند اصحاب فیل که قصد تخریب خانه ما کردند خانه ای که طراز اضافت بیت الله بر آستین اعزاز او کشیده از سنگ بر آورده لیکن مغناطیس دلهای مؤمنان ساخته ابراهیم و اسماعیل را گفتیم که مرا خانه ای بنا کنید بواد غیر ذی زرع از مشتی سنگ خاره از یک جانب او بر بی نهایت و از یک جانب او بحر بی غایت اگر خانه ای بودی از یاقوت و لعل و زبرجد یا در میان بساطین و ریاض و انهار و اشجار بودی اگر کسی بوی میل کردی عجب نبودی عجب آنست که مشتی سنگ بر هم نهاد و بادیه مردم خوار راه وی ساخته و صد هزار اعرابی جلف سخت دل بی رحمت بر راه وی نشانده و آن گه آتش عشق عشاق هر روز تیزتر گویی آن کعبه شمعیست افروخته و حاجیان پروانه اند بی صبر گشته از هزار فرسنگ می شتابند و پروانه وار خویشتن را درو می سوزند و ایشان که بعذری ازو باز مانده اند و در آرزوی جوار و طواف او بگداخته اند این نوحه همی کنند

گر کعبه وصل تو کنند بر ما ناز ...

میبدی
 
۴۳۹۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۰۶- سورة قریش- مکیة » النوبة الثالثة

 

... زخم عدل ازلی بر اصحاب ایلاف آمد سرافرازی و مهتری ایشان بر عالمیان و قرابت رسول ص مر ایشان را هیچ سود نداشت اثر فضل و لطف خداوندی روی بدان خانه سنگین بی جان آورد تا بدین تخصیص و این تشریف مشرف و مکرم گشت که رب هذا البیت و در آن سوره دیگر گفت و طهر بیتی درین سوره اضافت ربوبیت با خانه کرد کهب هذا البیت خداوند این خانه و در آن سوره اضافت خانه با خود کرد که و طهر بیتی پاک کن و پاک دار خانه من این چنانست که خانه را گفت من آن توام تو آن من ازین عجبتر هر که قصد خانه کعبه دارد بحج و عمره ایشان را کسان خویش خواند و زایران تا بر لسان نبوت برفت که الحاج وفد الله علی بیته و العمار زوار الله و حق علی المزوران یکرم زایره ارباب معارف را اندرین معنی زبانی دیگرست گفتند حج دو نوع است یکی از خانه خود شود به بیت الحرام یکی از نهاد خود برخیزد بدرگاه ذو الجلال و الاکرام آن یکی تا عرفاتست و این یکی تا بمعرفت معروف آنجا چشمه زمزم است اینجا اقداح شراب لطف دمادم آنجا قدمگاه خلیل است اینجا نظرگاه خداوند جلیل آنجا آیات بینات است و اینجا رایات و لآیات آنجا رکن شامی و یمانی است اینجا گنج معانی آنجا بقدم روند اینجا بهم روند

آری بسرای دوست بس راهی نیست

آن را که جز از دوست نظر گاهی نیست

آن یکی را حاج مکه گویند این یکی را حاج حق ایشان کعبه از راه بادیه جستند اینان از راه دل در خبرست که فریشتگان حاج مکه را استقبال کنند راکبان را مصافحه کنند پیادگان را معانقه کنند اما حاج حق آن قوم باشند که فریشتگان ایشان را نبینند آسمان و زمین بوی ایشان نشنود عرش و کرسی بر ساق دولت ایشان نرسد ای مسکین اگر قوت آن نداری که با مسافران راه حقیقت در بادیه صفت سفر کنی باری سفر بادیه صورت را میان در بند که الله تعالی چنین میگوید و لله علی الناس حج البیت کم از آن نباشد که با ساکنان کوی ما بخانه ما آیی اگر پیل نتوانی بود باری از پشه ای کم مباش که بر صورت پیل است گوید اگر بقوت پیل نیستم که بار کشم باری بصورت پیلم که بار خویش بر کس نیفکنم

میبدی
 
۴۳۹۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۰۷- سورة الدین (الماعون)- مکیة » النوبة الثالثة

 

قوله تعالی بسم الله الرحمن الرحیم افلح من عرف بسم الله و ما ربح من بقی عن بسم الله من صحب لسانه ذکر بسم الله و صحب جنانه حب بسم الله کفی له شفیعا بسم الله الی من تعبدنا بذکر الله

در هر کلمه ای از کلمات بسم الله اسرار ازل و ابد تعبیه است اما در حجب عزت متواری است تا سمع هر ناسزایی بدو نرسد و هر نامحرمی راه بدو نبرد نه هر چه بسمع ظاهر رسد جان و دل آن را قبول کند ظاهر شنیدن دیگرست و باطن پذیرفتن دیگر

شبلی روزی در خدمت جنید گفت الله جنید گفت آنچه میگویی ذکر زبانست یا ذکر جان اگر ذکر جانست زبان خود تابع آنست ور نه که مجرد زبانست این آسان کاری است ابلیس همان میگوید که تو میگویی تو بر وی چه فضل داری این بارگاه عام است ببارگاه عام هم دوست فرو آید هم دشمن هم آشنا هم بیگانه مردمی باید که بر بساط ملوک در درون پرده جای یابد ور نه ببارگاه عام هر کسی و هر خسی رسد ...

... درد باید پرده سوز و مرد باید گام زن

درد پرده سوز درد دین است و مرد گامزن مرد دیندار آن کافر مدبر که دین بدروغ داشت و اسلام پس پشت انداخت بنگر که رب العالمین با مصطفی ص حبیب خویش از بهر آن مدبر چه خطاب می کند و کافر را چه بیم میدهد أ رأیت الذی یکذب بالدین ای محمد می بینی آن مرد شقی ولید بلید و بو جهل پر جهل که دین اسلام را جحود می آرند و نبوت ترا و معجزات ترا انکار می کنند ای محمد دین را چه زیان دارد که ایشان آن را نپذیرند و از ناپذیرفتن ایشان در دین چه نقصان آید ان هذا الدین متین دین اسلام دست آویزی استوارست آن را گسستن و شکستن نیست لا انفصام لها محجة وسطی است و عروة وثقی بر لسان اهل حقیقت دین آنست که در راه عبودیت انقیاد کلی پیش گیری و روی از همه درگاه ها بگردانی پناه بازو دهی و درو گریزی

یکی از علماء طریقت گفته معنی إن الدین عند الله الإسلام آنست که هر چه دون حق است برای او بگذاری و حق او برای هیچیز بنگذاری خبر درست است از رسول خدا ص الدین یسر ...

... نظام دین اسلام و نوای عالم ایمان در ورع است ورع پرهیز باشد از محرمات و خویشتن داری باحتراز از نابایست و ناشایست و مشغول بودن بشایست و بایست هر دین که درو ورع نیست آن را در حضرت قرب محل قبول نیست ورع بحقیقت ورع حواس است هر چه ترا گزیرست که نبینی دیده از آن نگاهداری و هر چه داغ رضاء حق ندارد دیده بر آن مطلع نگردانی تا فردا از دیدار حق جل جلاله باز نمانی

حبیب عجمی کنیزکی داشت سی سال بود که روی او تمام بندیده بود روزی کنیزک را گفت ای مستوره کنیزک ما را آواز ده گفت نه من کنیزک توام گفت ما را درین سی سال زهره آن نبودست که بدون او بچیزی نگاه کنیم و همچنین سمع نگاه دار تا صوتی که ملایم دین نباشد نشنود و اگر صوتی بیگانه بسمع درآید و قصد دل کند توحید که دربان دلست آن را در دل نگذارد و سمع بآب استغفار بشوید همچنین زبان نگاه دارد تا هر چه را در راه حق نباید از آن نگوید و دست نگاه دارد تا جز بدامن حقیقت نزند و قدم نگاه دارد تا جز بر زمین فرمان نرود

و این هنوز ورع عام است اما ورع خاص ورع دلست و ورع دل آنست که هر چه نه عالم حقیقت بود در آن فکرت نکند و اگر خاطری بدو در آید که نه وارد حق باشد آن را بجاروب توبه و استغفار از درگاه دل بروبد و آن آرزوها که شهوات در دل افکند بدست توکل و خوف از دل محو کند و آنجا که فرمان حق نباشد بدل آنجا سفر نکند تا در مکان خویش بین اصبعین من اصابع الرحمن ثابت بماند هر دل که جایی بباطل سفر کند مثال شاهی بود که از تخت عز خویش و از میان سپاه خویش برود و در عالم اعداء سفر کند این چنین دل هرگز بسلامت نبود و فرق میان ورع ظاهر و ورع باطن آنست که متورع ظاهر فردا دیده باز کند حق را نبیند و متورع باطن امروز دیده فراز کرده حق را می بیند عمر خطاب دل از هر چه دون حق خالی کرد لا جرم تجلی حق جل جلاله بر ساحت دلش تافت تا می گفت رأی قلبی ربی

فویل للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون الذین هم یراؤن و یمنعون الماعون سیاق این سخن بر سبیل تهدید و وعید است کسی را که نماز نکند و زکاة ندهد یا کسی که نماز بنفاق و غفلت کند و زکاة بریا و کراهیت دهد

خبر ندارد این غافل بی حاصل که نماز شعار اسلام است و زکاة قنطره دین هر کرا بینی که ظاهرش از حلیت و زینت این دو فرمان مهمل است بدانکه باطنش از عقیده دین معطل است نماز مقام مناجات است و ترقی درجات و سبب نجات زکاة پیرایه شریعت است و نور قیامت و قانون کرامت بنده مؤمن موحد چون خطاب شرع و امر حق در فرایض نماز و زکاة بر وی متوجه گردد بر گزارد آن و محافظت حدود و اوقات آن مواظبت نماید بجدی بلیغ و جهدی تمام شرایط جواز و شرایط قبول در آن بجای آرد لا جرم ظاهر او پیراسته ادب دین گردد و باطن او آراسته صدق و اخلاص

میبدی
 
۴۳۹۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۰۹- سورة الکافرون- مکیة » النوبة الثالثة

 

... توحید اقرار یکتا گفتن است و توحید معرفت یکتا دانستن یکتا گفتن آنست که گواهی دهی الله را بیکتایی و پاکی در ذات و صفات در ذات از جفت و فرزند و انباز

پاک و در صفات از شبیه و نظیر و مشیر پاک صفات او نامعقول کیف آن نامفهوم نامحاط و نامحدود از اوهام و افهام بیرون و کس نداند که چون و یکتا دانستن آنست که او را جل جلاله در آلاء و نعما یگانه دانی وهاب و معطی اوست یگانه قسام و منعم اوست یگانه در گفت و کردار اوست یگانه در فضل و در لطف اوست یگانه در رحمت و در منت اوست یگانه نه کس را جز از وی شکرست و منت و نه بکس جز از وی حولست و قوت نه دیگری را جز از وی منع است و منحت بنده مؤمن موحد که شعاع آفتاب توحید برو تافت نشانش آنست که مراقبت بر سکون و حرکت گمارد یک نفس بی اجازت شریعت و طریقت نزند ظاهر بمیزان شریعت برکشد و باطن بمیدان حقیقت درکشد و نقطه اصلی را از اعتماد بر هر دو پاک دارد که گفته اند السعید من له ظاهر موافق للشریعة و باطن متابع للحقیقة و هو متبری من الاعتماد علی شریعته و حقیقته اگر ذره ای بر خودش اعتماد بود مجوسیت محض و یهودیت صرف باشد ای جوانمرد اگر از آنجا که اعلی العلی است تا آنجا که تحت الثری است همه از طاعات و عبادات پر کنی چنان نبود که ذره ای از خودی خود دست بداری و خویشتن را نبینی تا خود را باز پس ترین همه عالم ندانی این راه را نشایی ابو القاسم نصرآبادی را گفتند از مشایخ گذشته آنچه ایشان را بود ترا هیچ چیز هست گفت درد نایافت آن هست در جمله ترا دلی باید که درو درد و مصیبت نایافت بود یا شادی عز یافت ان الله تعالی یبغض الصحیح الفارغ عیسی مریم ع هیچ جای قرار نگرفتی گرد عالم سیاحت کردی گفتند سبب چیست گفت بر امید آنکه قدم بر جایی نهم که روزی قدم صدیقی آنجا رسیده باشد تا آن قدمگاه گناه ما را شفیع بود اگر درد همه اولیاء عالم و صدیقان درهم گذارند در گرد درد قدم عیسی پاک نرسد و نیاز و سوز او درین راه چنین بود خزایننا مملوة من الطاعات فعلیک بذرة من الافتقار و الانکسار

میبدی
 
۴۳۹۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۱۰- سورة النصر- المدنیة » النوبة الثانیة

 

این سوره هفتاد و هفت حرف است نوزده کلمه سه آیت جمله به مدینه فرو آمد قومی گفتند مکی است این سوره به مکه فرو آمد و درین سوره ناسخ و منسوخ نیست و در خبرست از مصطفی ص هر که این سوره برخواند چنانست که با مصطفی ص روز فتح مکه آنجا حاضر بوده و بثواب و کرامت آن جمع رسیده قوله إذا جاء نصر الله و الفتح جمهور مفسران بر آنند که این فتح فتح مکه است و شرح این قصه بر قول محمد بن اسحاق بن یسار و بر قول علماء اصحاب اخبار آنست که رسول خدا ص سال حدیبیه او را با قریش صلح افتاد بشرط آنکه از قبایل عرب هر که خواهد در عهد و امان رسول خدا ص شود و هر که خواهد در عهد و عقد قریش شود بنو خزاعه در عهد و امان رسول خدا شدند و بنو بکر در عهد قریش شدند و پیش از مبعث مصطفی ص میان این دو قبیله عداوت بود بسبب آنکه بنو خزاعه یکی را کشته بودند از بنی بکر و ایشان آن عداوت در دل گرفته بودند و پیوسته آن خصومت و کینه در دل داشته چون آن صلح افتاد رسول ص به مدینه باز شد و مکیان سلاح بنهادند و ایمن شدند چون سالی بر آمد بنو بکر از مکیان یاری خواستند و بر بنی خزاعه افتادند و خلقی را بکشتند و باقی بهزیمت شدند جبرییل ع از پیغام حق جل جلاله آمد و رسول ص را خبر داد که ایشان نقض عهد کردند اکنون بسیج راه کن به مکه رو که وقت فتح آمد و بنو خزاعه نفیر نامه برسول ص فرستادند و رسول خود خبر داشت قریش چون بدانستند که رسول خدا ص از آن حال خبر یافت بترسیدند و رعبی عظیم در دل ایشان افتاد گفتند نباید که رسول ایشان را یاری دهد و بر ما چیره شوند بو سفیان را فرا راه کردند تا به مدینه شود و از رسول خدا ص عذر خواهد جبرییل ع آمد و رسول را خبر داد از آمدن بو سفیان و رسول یاران را گفت که بو سفیان بعذر همی آید و من قبول نخواهم کرد بو سفیان چون به مدینه رسید نخست بدر خانه فاطمه علیها السلام شد و قصه خود بگفت فاطمه ع گفت این کار بزرگتر از آنست که حدیث زنان در آن گنجد پس بنزدیک رسول ص شد و رسول ص بیش از آن نگفت که مکیان عهد بشکستند و نیز جواب سخنان وی نداد تا بو سفیان نومید برخاست و بنزدیک ام حبیبه دختر خویش شد که عیال رسول بود و آن روز نوبت رسول آنجا بود نطعی از ادیم عکاظی باز کرده که رسول ص بر آنجا نشستی بو سفیان خواست که بر آنجا نشیند ام حبیبه بنگذاشت گفت این جامه رسول ص و جای رسول ص است کافر را با نجاست کفر نرسد و نسزد که بر جامه و جای رسول ص نشیند بو سفیان غمگین و نومید باز گشت و قصد مکه کرد پس رسول ص مهاجر و انصار را جمع کرد و گفت اسباب راه را بسازید که بسفر می باید شد یاران را دشخوار آمد که سفر روم می پنداشتند از آنکه خبر روم آمده بود و رسول ص حدیث مکه پنهان داشت تا آن ساعت که فرا راه بود بیرون آمد با ده هزار سوار پیاده و سوی مکه رفت و فرمود که سر راهها فرو گیرید تا پیش از ما کسی بایشان نرسد زنی بود نام وی ساره مغنیه بود و نیز در میان لشگر جامه شویی کردی ملطفه ای ستد از حاطب بن ابی بلتعه به مکه و قصه این زن و این ملطفه در ابتداء سورة الممتحنة بیان کرده شد پس رسول خدا ص با لشگر اسلام رفتند تا بغطفان رسیدند و اهل مکه را از ایشان خبر نه اما همی ترسیدند و بو سفیان را گفتند هیچ خبر از محمد ص نمی رسد و ما را دل مشغولست یکی را بفرست تا خبر باز آرد بو سفیان گفت این کار منست من خود بروم و حقیقت این حال باز دانم بو سفیان با حکیم بن حزام برفتند براه مدینه تا بغطفان رسیدند بشب و همه کوه و دشت و صحرا روشنایی دیدند از چراغها و آتشها که افروخته بودند بو سفیان تعجب همی کرد که این مگر نه محمد ص است که او را چندین سپاه و حشم نباشد و عباس بن عبد المطلب آن شب از لشگرگاه بیرون آمده بود و تجسس اخبار همی کرد بو سفیان بر وی رسید و میان عباس و بو سفیان دوستی بود از قدیم باز گفت ای با سفیان تو اینجا چگونه افتادی باین وقت اگر عمر ترا دریابد ترا هلاک کند آن گه او را بر مرکوب خود نشاند و ردیف خویش ساخت عمر همان ساعت بیرون آمده بود چون بو سفیان را دید تیغ برکشید و قصد قتل وی کرد عباس گفت ای عمر او در امان منست پس عمر رفت تا رسول ص را خبر کند عباس نیز بشتافت تا هر دو بهم بدر خیمه رسول ص رسیدند عمر گفت یا رسول الله هذا ابو سفیان عدو الله قد امکن الله منه بغیر عهد و لا عقد فدعنی اضرب عنقه عباس گفت یا رسول الله انی قد اجرته پس رسول خدا ص او را امان داد و قصد عمر از وی باز داشت و او را به عباس سپرد گفت امشب تو او را بخیمه خویش بر عباس او را بخیمه خویش برد دیگر روز بامداد بحضرت رسول ص آمد رسول گفت ویحک یا با سفیان ا لم یأن لک ان تعلم ان لا اله الا الله و انی رسول الله

بو سفیان گفت بابی انت و امی ما اوصلک و احلمک و اکرمک و الله لقد ظننت ان لو کان مع الله اله غیره لقد اغنی شییا مادر و پدر من فدای تو باد ای محمد چه حلیم و کریم که تویی و چه بردبار و بزرگوار و کریم طبع و خوش خوی که تویی ای محمد و الله که ظن من چنانست که اگر با الله خدایی دیگر بودی ازو کاری بگشادی و ما را بکار آمدی رسول ص گفت یا با سفیان نمی دانی که من رسول خداام بو سفیان گفت چیزی از این معنی در دل من می بود عباس گفت ویحک یا با سفیان اسلم و اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله قبل ان یضرب عنقک بو سفیان چون این سخن از عباس بشنید کلمه شهادت بگفت و مسلمان گشت عباس گفت یا رسول الله این بو سفیان مردی بزرگ منش است و تفاخر دوست دارد با وی کرامتی کن برو نواختی نه رسول ص فرمود من دخل دار ابی سفیان فهو آمن و من دخل المسجد فهو آمن و من اغلق علیه بابه فهو آمن

بو سفیان خواست که از پیش برود به مکه رسول ص عباس را گفت

احبسه بمصیق الوادی حتی یمر علیه جنود الله فیراها

او را بر رهگذر لشگر اسلام بدار تا همه را ببیند عباس او را بر ممر لشگر اسلام بداشت فوج فوج جوق جوق کردوس کردوس بر وی همی گذشتند و عباس وی را همی گفت که ایشان که اند و از کدام قبیله اند ...

... قال الحسن اعلم انه قد اقترب اجله و امر بالتسبیح و التوبة لیختم له بالزیادة فی العمل الصالح و عن ام سلمة قالت کان رسول الله ص بآخره لا یقوم و لا یقعد و لا یجی ء و لا یذهب الا قال سبحان الله و بحمده استغفر الله و اتوب الیه فقلنا یا رسول الله مالک لا تقوم و لا تقعد و لا تجی ء و لا تذهب الا قلت سبحان الله و استغفر الله و اتوب الیه قال فانی امرت بها ثم قرا إذا جاء نصر الله و الفتح حتی ختمها

و قال مقاتل لما نزلت هذه السورة قراها رسول الله ص علی اصحابه و فیهم ابو بکر و عمر و سعد بن ابی وقاص ففرحوا و استبشروا و سمعها العباس فبکی فقال له رسول الله ص ما یبکیک یا عم قال نعیت الیک نفسک قال انه لکما تقول فعاش النبی ص بعدها سنتین ما رأی فیهما ضاحکا مستبشرا و هذه السورة تسمی سورة التودیع

میبدی
 
۴۳۹۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۱۰- سورة النصر- المدنیة » النوبة الثالثة

 

... گفتار بسم الله دل را پر نور کند سر را مسرور کند طاعت را مبرور کند گناه را مغفور کند هر کرا در دل و بر زبان نام الله نقش بود اگر چه در آب و در آتش بود عیش او با نام الله خوش بود عزیز بنده ای که در دل وی شوق الله بود بزرگوار بنده ای که بر زبان وی ذکر الله بود بزرگان دین چنین گفته اند من انس الیوم بکلامه انس غدا بسلامه هر کرا درین سرای راحت کلام اوست فردا در بهشت او را لذت سلام اوست یکی از بزرگان دین در مناجات گفته الهی هر چه مرا از دنیا نصیب است بکافران ده و آنچه مرا از عقبی نصیب است بمؤمنان ده مرا درین جهان یاد و نام تو بس و در آن جهان دیدار و سلام تو بس قوله إذا جاء نصر الله و الفتح چون این سوره از آسمان فرو آمد رسول خدا ص گفت یا جبرییل نعیت الی نفسی

این سوره از وفات ما خبر میدهد که راه فنا می بباید رفت و شربت زهر مرگ می بباید چشید و در خاک لحد می بباید خفت جبرییل گفت ای سید آن جهان ترا به از این جهان و جوار حق ترا به از دیدار خلق ای سید هر چند که راه بدو فناست اما فنا طریق بقا است و بقا وسیله لقا است

ای جوانمرد اگر در کل کون با کسی مسامحه ای رفتی درین مرگ آن کس جز مصطفی عربی نبودی هر چند در یتیم بود آن سید ص از صدف قدرت بر آمده آفتابی روشن بود از فلک اقبال بتافته آسمان و زمین بدو آراسته با این همه کرامت او را گفتند إنک میت و إنهم میتون ای سید قدم در این سرای آدم نهادی عالم کون زیر قدم آوردی باز آی بحضرت که عالم ابد روشن بتو است صعید قیامت در انتظار شفاعت تو است جمال فردوسیان عاشق چهره جمال تو است آستان حضرت ما مشتاق قدم معرفت تو است ای سید هر چه در آفرینش حلقه درگاه ما می کوبند و تا تو نیایی یکی را جواب نیست و هیچکس را بار نیست ای جوانمرد بوفات او پشت جبرییل بشکست بنا دیدن او دین اسلام خون گریست بمفارقت او ایمان بماتم بنشست آن روز که بیماری در سینه او بکوفت ایوان کلمه لا اله الا الله بلرزید و چه عجب سعد معاذ یکی از چاکران حضرت وی بود چون از دنیا برفت حضرت نبوت ص این خبر باز داد که اهتز العرش لموت سعد بن معاذ ...

... تمامی قصه وفات در سورة الانبیاء شرح داده ایم

إذا جاء نصر الله و الفتح این نصر و فتح همانست که آنجا گفت نصر من الله و فتح قریب بر لسان اشارت بر ذوق اهل فهم نصر نصرت دلست بر سپاه نفس و فتح گشاد شهرستان بشریت است بسپاه حقیقت و این نصرت در خزانه حکمت است و مفتاح این فتح در خزانه مشیت تا هر دستی بدو نرسد دستی که بدو رسد دست سعادتست که در آستین خرقه بشریت نبود ساعد این دست از ایمان بود بازو از توحید انگشتان از معرفت آن گه این دست بهر جای که کشیده گردد این مقرعه در پیش می زند که جاء نصر الله حسین منصور را گفتند دست دعا درازتر یا دست عبادت گفت نه این و نه آن اگر دست دعا است تا بدامن نصیب بیش نرسد و آن شرک راه مردان است و اگر دست عبادتست تا بدامن تکلیف شرعی و شرطی بیش نرسد و آن دهلیز سرای ایمان است دستی که از آفرینش برتر رسد آن دست سعادتست در سرا پرده عنایت متواری تا خود کی برون آید و دست بر که نهد شبلی گفت ما در حال خویش فرو ماندیم گاه باشد که بیک موی دیده خویش کونین از جای برداریم و گاه بود که چندان طاقت نماند که یک موی خویش را حمالی کنیم حسین منصور او را گفت آن حال که کونین را بیک موی از جای برداری برداشته عنایت باشی و آن ساعت که یک موی خویش را حمالی نتوانی کرد از دست عنایت در افتاده باشی و صورت و صفت درهم شکسته

میبدی
 
۴۳۹۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۱۱- سورة تبت- مکیة » النوبة الثالثة

 

... خداوندی معروف بفضل و لطف موصوف بکرم وجود دلهای دوستان را عیانست و جانهای موحدان را مشهود یکی بی طاعت مقبول و روزگارش مسعود یکی بی جنایت مردود و از درگاه او مطرود نه آنجا نیل است و نه اینجا جود حکمی است مبرم و قضایی معهود و ما نؤخره إلا لأجل معدود قوله تبت یدا أبی لهب چه کرد بو لهب که در ازل نصیب او داغ حرمان آمد

چه آورد بو بکر در ازل که تاج سعادت و کرامت بر فرق روزگارش نهادند تو گویی که بو لهب از آن شقی گشت که کافر آمد و بو بکر از آن سعید گشت که مسلمان آمد راه حقیقت عکس اینست تو کفر در شقاوت دان نه شقاوت در کفر

و اسلام در سعادت دان نه سعادت در اسلام این کاریست رفته و بوده و در ازل پرداخته ...

میبدی
 
۴۳۹۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۱۳- سورة- الفلق- مدنیة و قیل مکیة » النوبة الثالثة

 

... در قصه عشق تو هزاران بابست

قل أعوذ برب الفلق من شر ما خلق راه عامه بندگان آنست که پیوسته از شر بدان و کید کایدان و حسد حاسدان و بد افتاد جهان استعاذت می کنند بخداوند جهانیان بحکم ظاهر این سوره ازینجا گفت مصطفی ص تعوذوا بالله من جهد البلاء و درک الشقاء و سوء القضاء و شماتة الاعداء

و کان ص یقول اللهم انی اعوذ بک من العجز و الکسل و الجبن و البخل و الهرم و عذاب القبر اللهم انی اعوذ بک من الفقر و القلة و الذلة و اعوذ بک ان اظلم او اظلم و اعوذ بک من الشقاق و النفاق و سوء الاخلاق

اینست طریقه عامه مومنان ظاهر شریعت بکار داشتن و هنگام بلاء دست در دعا و تضرع زدن و از حق جل جلاله عافیت خواستن اما راه جوانمردان طریقت و ارباب حقیقت تسلیم و رضاست و الیه الاشارة بقوله إلا من أتی الله بقلب سلیم و یقال دع التدبیر الی من خلقک تسترح تدبیر کار با خداوندگار گذار تصرف در آفریده آفریدگار را مسلم دار از راه اعتراض برخیز تعرض و فضول مکن از درگاه او معرض مباش او را وکیل و کفیل و کارساز خود دان تا این فرمان را ممتثل باشی که فاتخذه وکیلا هر دل که در او تسلیم و رضا جمع شد بنقد آن تن قرین سلامت گشت و آن سینه دست از آفات بشریت مسلم شد تسلیم درجه ذبیح و خلیل است ع خلیل را خطاب آمد که اسلم جواب داد که اسلمت پسر از پدر نشان تسلیم دید بتعلیم پدر لباس تسلیم پوشید قرآن مجید از تسلیم پدر و پسر خبر داد که فلما أسلما تسلیم درین جهان مسمار دین است و در آن جهان مفتاح دار السلام رضا آنست که بنده ای بر پسند باشی و بهر چه رود خرسند باشی و منتظر قضای خداوند باشی و تسلیم آنست که کار آفریده بآفریدگار باز گذاری

خود تن بقضا در ده و خود سرکش باش ...

میبدی
 
۴۳۹۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۱۴- سورة الناس- مدنیة » النوبة الثالثة

 

... الخلق عرضة تسخیره بین ابقایه و افنایه و اسعاده و اشقایه فلا وصل و لا هجر و لا خیر و لا شر و لا حلو و لا مر و لا ایمان و لا کفر و لا طی و لا نشر الا بارادته و مشیته و قضایه و لله الأسماء الحسنی فادعوه بها و ذروا الذین یلحدون فی أسمایه

ای راه طلب حقیقت چه راهی که قدمهای دوستان در تو واله شد ای آتش محبت حق چه آتشی که جانهای عزیزان ترا هیزم شد ای قبله بسم الله چه قبله ای که هر که روی در تو آورد دمار از جان و روانش برآوردی آن کدام دلست که آتش خانه حسرت تو نیست آن کدام جانست که در مخلب باز قهر تو نیست

گفتم که چو زیرم و بدست تو اسیر ...

... عدد یا بیست و پنج هزار و نهصد و نوزده است

در هر حرفی ارادتی در هر کلمتی اشارتی در هر آیتی زیادتی در هر سورتی سعادتی در هر حرفی بدایتی در هر کلمتی هدایتی در هر آیتی رعایتی در هر سورتی سرایتی در هر الفی آلایی در هر بایی بهایی در هر تایی تحفه ای در هر ثایی ثوابی در هر جیمی جزایی در هر حایی حیاتی در هر خایی خیالی در هر دالی دوایی در هر ذالی ذوقی در هر رایی راحتی در هر زایی زیادتی در هر سینی سنایی در هر شینی شعاعی در هر صادی صفایی در هر ضادی ضیایی در هر طایی طهارتی در هر ظایی ظرافتی در هر عینی عنایتی در هر غینی غبنی در هر فایی فایدتی در هر قافی قربتی در هر کافی کرامتی در هر لامی لوایی در هر میمی منایی در هر نونی نوری در هر واوی ولایی در هر هایی هوایی در هر لام الفی الفی و لطفی در هر یایی یمنی که داند لطایف قرآن که دریابد عجایب قرآن اگر مردی بصفاء اعتقاد و یقین درست قرآن بر کوه خواند از بیخ بر آید مصطفی ص گفت و الذی نفسی بیده لو ان رجلا موقنا قراه علی جبل لزال

قرآن آموز را حساب نبود قرآن دان را حجاب نبود قرآن خوان را عذاب نبود ...

... سعید بن جبیر گفت ساعتی بنزدیک ابن عباس نشسته بودم جماعتی اهل تفسیر آمدند و مشکلهای تفسیر از وی پرسیدند همه را بصواب جواب داد قومی قرایان و مقریان آمدند و از وی مشکلهای قراءت پرسیدند جواب داد قومی اعراب آمدند و از حلال و حرام پرسیدند جواب داد قومی از لغت عرب پرسیدند جواب داد قومی شعرا آمدند و مشکلات شعر پرسیدند جواب داد سعید جبیر گفت من برخاستم و بوسه بر سر وی نهادم و گفتم یا بن عم رسول الله ص ما علی الارض اعلم منک فتبسم

و این علم وی از آن بود که چون از مادر در وجود آمد عباس او را در خرقه ای پیچید و پیش مصطفی ص آورد و رسول او را بر کنار خویش نشاند و بانگشت مبارک خویش خیوی خود در دهن وی نهاد و بمالید و دست بسر وی فرو آورد و گفت اللهم علمه التأویل و التنزیل و فقهه فی الدین و اجعله من عبادک الصالحین و اجعله امام المتقین آن گه رسول خدا ص با عباس نگریست گفت یا عماه عن قلیل تراه فقیه امتی و المؤدی الیها تأویل التنزیل

و یروی ان ابن عباس اذا جلس للتفسیر بدأ فی مجلسه بالقرآن ثم بالتفسیر و ثم بالحدیث و قال یا ایها الناس ان الله عز و جل بعث محمدا ص و انزل علیه القرآن و فرض علیه الفرایض و امره ان یعلم امته فبلغ رسالته و نصح لامته و علمهم ما لم یکونوا یعلمون و بین لهم ما یجهلون قال الله تعالی و أنزلنا إلیک الذکر لتبین للناس ما نزل إلیهم و لعلهم یتفکرون ...

میبدی
 
۴۳۹۹

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » مقدمهٔ نصرالله منشی » بخش ۱ - وعلی الله توکلی

 

سپاس و ستایش مر خدای را جل جلاله که آثار قدرت او بر چهره روز روشن تابان است و انوار حکمت او در دل شب تاری درخشان بخشاینده ای که تار عنکبوت را سد عصمت دوستان کرد جباری که نیش پشه را تیغ قهر دشمنان گردانید در فطرت کاینات به وزیر و مشیر و معاونت و مظاهرت محتاج نگشت و بدایع ابداع در عالم کون و فساد پدید آورد و آدمیان را به فضیلت نطق و مزیت عقل از دیگر حیوانات ممیز گردانید و از برای هدایت و ارشاد رسولان فرستاد تا خلق را از ظلمت و ضلالت برهانیدند و صحن گیتی را به نور علم و معرفت آذین بستند و آخر ایشان در نوبت و اول در رتبت آسمان حق و آفتاب صدق سید المرسلین و خاتم النبیین و قایدالغر المحجلین ابوالقاسم محمد بن عبدالله بن هاشم بن عبد مناف العربی را صلی الله علیه و علی عترته الطاهرین برای عز نبوت و ختم رسالت برگزید و به معجزات ظاهر و دلایل واضح مخصوص گردانید و از جهت الزام حجت و اقامت بینت به رفق و مدارا دعوت فرمود و به اظهار آیات مثال داد تا معاندت و تمرد کفار ظاهر گشت و خردمندان دنیا را معلوم گشت که به دلالات عقلی و معجزات حسی التفات نمی نمایند آنگاه آیات جهاد بیامد و فرضیت مجاهدت هم از وجه شرع و هم از طریق خرد ثابت شد و تایید آسمانی و ثبات عزم صاحب شریعت بدان پیوست و انصار حق را سعادت هدایت راه راست نمود و مدد توفیق جمال حال ایشان را بیاراست تا روی به قمع کافران آوردند و پشت زمین را از خبث شرک ایشان پاک گردانیدند و ملت حنیفی را به اقطار و آفاق جهان برساندیدند و حق را در مرکز خود قرار دادند

فحمدا ثم حمدا ثم حمدا ...

نصرالله منشی
 
۴۴۰۰

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » مقدمهٔ نصرالله منشی » بخش ۱۵ - دربارهٔ بغداد

 

و حال علو همت و بسطت ملک او ازان شایع تر است که در شرح آن باشباعی حاجت افتد و یکی از آثار باقی آن پادشاه محتشم حضرت بغداد است که امروز مرکز خلافت و مستقر امامت و منبع ملک و مدینه السلام علاالاطلاق آنست نه در بلاد اسلام چنان شهری نشان می دهند و نه در دیار کفر و یکی از خصایص آن حضرت مدالله ظلالها آنست که وفات خلفا آنجا اتفاق نیفتد امیرالمومنین ابوجعفر منصور رضی الله عنه به بیر میمون یکمنزلی مکه حرسها الله از ملک دنیا بملک آخرت رفت و امیر المومنین ابوعبدالله محمدبن منصور الملقب بالمهدی رضی الله عنه بمرحله ماسبذان در راه گرگان و امیرالمومنین ابومحمد موسی بن المهدی الملقب بالهادی بعیسی آباد و امیرالمومنین ابوجعفر هرون بن المهدی الملقب بالرشید به طوس و امیرالمومنین ابوالعباس عبدالله بن هرون الملقب به طرسوس و محمد امین ببغداد کشته شد اما در آن حال خلیفت نبود واغلب امت بر خلع او اجماع کرده بودند و در این عهد نزدیک امیرالمومنین ابومنصور الفضل الملقب بالمسترشد بالله در حدود عراق شهید شد و میان آن موضع و حضرت بغداد مسافت تمام نشان می دهند و محاسن این شهر بسیار است و هرکس از اصحاب تواریخ دران خوضی نموده اند و شرح و تفصیل آن مستوفی بیاورده

نصرالله منشی
 
 
۱
۲۱۸
۲۱۹
۲۲۰
۲۲۱
۲۲۲
۱۰۲۲