گنجور

 
میبدی

قوله تعالی بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ «بسم اللَّه» کلمة سماعها غذاء ارواح العابدین، ضیاء اسرار العارفین، بلاء مهج المریدین، دواء کلّ فقیر و قیر مسکین.

نام خداوندی که مؤمنان را دل دارست، و دوستان را وفادار، مریدان را مهردار است، و عاصیان را آمرزگار. در ذات بی‌نظیرست و در صفات بی‌یار، فضلش بسیار و کرمش بی‌شمار، زیبا صنع و شیرین گفتار، عالم الاسرار و معیوبان را خریدار. خداوندی که باز راز او دلهای دوستان شکار کرد، و آنچه از کلّ کون بپوشید بر آب و خاک آشکار کرد. دلهای مؤمنان بنور معرفت با ضیاء کرد. زبانهاشان بنطق شهادت گویا کرد.

بر اعضاء و ارکان رنگ دوستی پیدا کرد. و آنچه کرد با مؤمن بسزا کرد. خود میگوید جلّ جلاله: وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی‌ وَ کانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها قوله: أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ خطاب تنبیه و تقریر است. میگوید: ای فرزند آدم بنسبی که عن قریب منقطع میشود چه فخر آری؟ و بر کثرت عدد خویشان و مال و جاه سر می‌افرازی؟ و بآن که ترا مهلت داده‌اند و خلیع العذار فرا گذشته، غرّه شده‌ای؟

و تا بچهار دیوار لحد در آن مصرع غربت و محلّ وحدت نرسی هیچ می‌باز نگردی؟

و عذری می‌نخواهی؟ بی‌حذری از آنکه بی‌خبری! هیچ راه بصلاح و فلاح خود می‌نبری، از آنکه مست حرص و شهوت شده‌ای! کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ثُمَّ کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ آری بدانی و در کار خود ببینی آن روز که دانستن و دیدن سود ندارد، و توبه و عذر خواست هیچ بکار نیاید.

کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ اگرت «عِلْمَ الْیَقِینِ» و «عَیْنَ الْیَقِینِ» بودی که عقبه مرگ بمی‌باید گذاشت. و سار سفر قیامت بمی‌باید ساخت، همانا که تفاخر و تکاثر در مال و عدد ترا کمتر بودی و رغبت بطاعت و عبادت بیشتری بودی.

لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقِینِ این لام لام قسم است. ربّ العالمین قسم یاد می‌کند و میگوید: حقّا که شما بندگان همه دوزخ خواهید دید به عَیْنَ الْیَقِینِ دیدنی بی‌گمان و بی‌هیچ شک. همانست که آنجا گفت: وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وارِدُها مؤمن بیند بر گذرگاه، کافر ببند و او را قرارگاه. مصطفی (ص) گفت:«خیر ما القی فی‌ القلب الیقین و الیقین الایمان کلّه و انّ اللَّه تعالی بقسطه و عدله جعل الرّوح و الفرح فی الیقین و الرّضا و جعل الهمّ و الحزن فی الشّکّ و السّخط.»

گفتا: بهترین تخمی که در سینه مؤمن ریختند تخم یقین است. و همگی ایمان یقین است. و یقین ایمان را حصنی حصین است، و مؤمن را حبلی متین است. و حقّ جلّ جلاله باجمال لطف و کمال کرم بفضل بی‌میل و عدل بی‌جور و لطف بی‌علّت هر چه روح و راحت بود و امن و فراغت بود، و شادی و طرب بود، همه در یمین یقین و روضه رضا تعبیه کرد.

باز بحکم بی‌غرض و علم بی‌تهمت هر چه اندوه و نکبت بود و رنج و محنت، همه در شکّ و ناپسند تعبیه کرد. و گفته‌اند که: یقین را سه رکن است: «عِلْمَ الْیَقِینِ» و عَیْنَ الْیَقِینِ و حقّ الیقین. عِلْمَ الْیَقِینِ بسینه فرو آید عَیْنَ الْیَقِینِ بسر فرو آید. حقّ الیقین بجان فرو آید. عِلْمَ الْیَقِینِ تقریر ایمان کند. عَیْنَ الْیَقِینِ اخلاص را نشان دهد. حقّ الیقین با حقّ معرفت افکند. طوبی کسی را که در عالم عِلْمَ الْیَقِینِ قدم دارد. زلفی کسی را که از عیان عَیْنَ الْیَقِینِ اثری بیند. حسنی کسی را که از حقیقت حقّ الیقین خبری یابد.