میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶۷- سورة الملک- مکیة » النوبة الثالثة
... چاکر اوباش تا سلطان ترا گردد غلام
ملک انسانیت جداست و ملک دلها جدا و ملک جانها جدا انسانیت ملک در دنیا راند و دل ملک در آخرت راند و جان ملک در عالم حقیقت راند ملک انسانیت اینست که أنما الحیاة الدنیا لعب و لهو و زینة و ملک دل اینست که یحبهم و یحبونه و ملک جان اینست که وجوه یومیذ ناضرة إلی ربها ناظرة آن عزیز راه گوید فردا که علم کبریای او بقیامت برآید که لمن الملک من از گوشه دل خویش بدستوری او دری برگشایم و دردی از دردهای او بیرون دهم تا گرد قیامت برآید و گوید لمن الملک اگر معترضی براه برآید گویم او که چون ما ضعفا و مساکین دارد میگوید لمن الملک ما که چون او ملکی جباری داریم چرا نگوییم لمن الملک اگر او را چون ما بندگانست ما را چون او خداوند است کسی را که در حرم قرآن بار داده باشند تا زمانی این خلعت پوشد که إن عبادی لیس لک علیهم سلطان و زمانی این تشریف یابد که یحبهم و یحبونه و زمانی این شربت کشد که و سقاهم ربهم این چنین کسی را چرا نرسد که بر حدثان خواجگی کند و بامداد و شبانگاه گوید لمن الملک
جز خداوند مفرمای که خوانند مرا ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶۸- سورة القلم- مکیة » النوبة الاولى
... بأیکم المفتون ۶ که دیوانه و فتنه رسیده از شما کیست
إن ربک هو أعلم خداوند تو است که او داناست بمن ضل عن سبیله بهر که گمشده از راه او و هو أعلم بالمهتدین ۷ و او داناست بایشان که راه یافتگان اند بحق
فلا تطع المکذبین ۸ نگر دروغ زن گران را فرمان نبری ...
... أن اغدوا علی حرثکم خیزید از خواب بامداد کنید بر حرث خویش إن کنتم صارمین ۲۲ اگر می چیدن خواهید
فانطلقوا و هم یتخافتون ۲۳ با هم راز میکردند در راه و میگفتند أن لا یدخلنها الیوم علیکم مسکین ۲۴ میکوشید که هیچ درویش امروز بر شما در آن بستان در نیاید
و غدوا علی حرد قادرین ۲۵ بامداد کردند بر آهنگ بد چون نزدیک بستان آمدند و درویش ندیدند گفتند که دست یافتیم
فلما رأوها چون آن بستان را دیدند قالوا إنا لضالون ۲۶ گفتند ما راه گم کردیم
بل نحن محرومون ۲۷ بلکه از نعمت بی بهره ماندیم ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶۸- سورة القلم- مکیة » النوبة الثانیة
... روی عن النبی ص انه قال اول شی ء خلقه الله القلم ثم خلق النون و هی الدواة ثم قال له اکتب ما هو کاین الی یوم القیامة ثم ختم علم القلم فلم ینطق و لا ینطلق الی یوم القیامة
و فی روایة عکرمة عن ابن عباس قال الر و حم و ن حروف الرحمن تبارک و تعالی مقطعة و قال معاویة بن قرة هو لوح من نور و رفعه الی النبی ص و قیل هو قسم اقسم الله تعالی بنصرته للمؤمنین اعتبارا بقوله و کان حقا علینا نصر المؤمنین و قیل هو اسم للسورة کاخواتها و قیل اسم نهر فی الجنة و اما القلم فهو القلم الذی کتب الله به الذکر و هو قلم من نور طوله ما بین السماء و الارض و یقال لما خلق الله القلم و هو اول ما خلقه نظر الیه فانشق فقال یا رب بما اجری قال بما هو کاین الی یوم القیامة فجری علی اللوح المحفوظ کما اجراه الله سبحانه و قال عطا سألت الولید بن عبادة بن الصامت کیف کان وصیة ابیک حین حضره الموت قال دعانی فقال ای بنی اتق الله و اعلم انک لن تتقی الله و لن تبلغ حتی تؤمن بالله وحده و القدر خیره و شره انی سمعت رسول الله ص یقول ان اول ما خلق الله القلم فقال له اکتب
فقال یا رب و ما اکتب قال اکتب القدر قال فجری القلم فی تلک الساعة بما هو کاین الی الابد ...
... و إنک لعلی خلق عظیم قال ابن عباس و مجاهد ای علی دین عظیم لا دین احب الی و لا ارضی عندی منه و هو دین الاسلام و قال الحسن علی ادب القرآن ای انک لعلی الخلق الذی نزل به القرآن سیلت عایشة رضی الله عنها عن خلق رسول الله ص فقالت کان خلقه القرآن قال قتادة و هو ما کان یأتمر به من امر الله و ینتهی عنه من نهی الله و المعنی انک علی الخلق الذی امرک الله به فی القرآن و قیل معناه کان خلقه یوافق القرآن
رسول خدا ص امر و نهی قرآن را چنان پیش رفتی و نگه داشتی بخوش طبعی که گویی خلق وی و طبع وی خود آن بود و قیل سمی الله خلقه عظیما لانه امتثل تأدیب الله ایاه بقوله خذ العفو و أمر بالعرف الآیة و جملة ذلک ان الله تعالی جمع فیه کل خلق محمود لانه تعالی ذکره ذکر الانبیاء فی سورة الانعام ثم اثنی علیهم فقال عز و جل أولیک الذین آتیناهم الکتاب و الحکم و النبوة ثم امر محمدا ص باتباع هداهم فقال فبهداهم اقتده و کان لکل واحد منقبة مدح بها و کان مخصوصا بها فخص نوح بالشکر و ابراهیم بالخلة و موسی بالاخلاص و اسماعیل بصدق الوعد و یعقوب و ایوب بالصبر و داود بالاعتذار و سلیمان و عیسی بالتواضع فلما امره الله تعالی بالاقتداء بهم اقتدی بهم فاجتمع له ما تفرق فی غیره و حاز مکارم الاخلاق باسرها و لهذا
قال صلی الله علیه و سلم ان الله بعثنی لتمام مکارم الاخلاق و تمام محاسن الافعال ...
... قوله إنا بلوناهم ای اختبرناهم و ابتلیناهم یعنی هل مکة حین دعا علیهم النبی ص فابتلاهم بالجوع حتی اکلوا الجیف و العظام فقال صلی الله علیه و سلم اللهم اشدد وطأتک علی مصر و اجعلها سنین کسنی یوسف و امر اهل هجران لا یحملوا الی مکة طعاما و انقطع عنهم الطریق من قبل العراق
ابتداء این قصه آنست که رسول خدا ص چون از قریش و اهل مکه بغایت برنجید دعاء بد گفت بر ایشان گفت بار خدایا بطش خود بر ایشان گمار و کار روزی بر ایشان سخت کن و ایشان را سالها قحط و نیاز پیش آر چنان که در روزگار یوسف مصریان را بود الله تعالی دعاء رسول خدا اجابت کرد تا باران آسمان و نبات زمین از ایشان باز ایستاد و راه کاروان طعام بر ایشان فرو بسته شد و سالها در آن قحط و نیاز مردار و استخوان خوردند رب العالمین ایشان را مثل زد بخداوندان آن بستان و ایشان سه برادر بودند در صنعاء یمن بستانی داشتند بدو فرسنگی صنعاء از پدر ایشان باز مانده و بمیراث بایشان رسیده و در آن بستان هم زرع بود و هم درخت خرما و انگور و پدر ایشان مردی صالح بود هر سال ریع آن بستان سه قسم کردی قسمی وجه عمارت و نفقه بستان و قسمی درویشان و خواهندگان را و قسمی نفقه خویش را چون پدر از دنیا برفت و بستان با پسران افتاد سهم درویشان بازگرفتند آن برادر که بهینه ایشان بود و پارساتر و بسن کمتر ایشان را گفت حق درویشان باز مگیرید و آن سنت که پدر نهاد دست بمدارید که زیان کار شوید و برکات آن منقطع گردد ایشان فرمان نبردند چون وقت چیدن میوه بود و درودن کشته سوگند خوردند که سحرگاهان نزدیک بام بروند و خرما و انگور ببرند و نگفتند ان شاء الله مقصود ایشان بوقت سحرگاه آن بود که تا درویشان ندانند و حاضر نشوند که در روزگار پدر ایشان هر سال وقت بریدن میوه و زرع معین بود و درویشان حاضر اینست که رب العالمین گفت أقسموا لیصرمنها مصبحین و لا یستثنون ای لم یقولوا ان شاء الله
فطاف علیها طایف من ربک ای عذاب من ربک لیلا و لا یکون الطایف الا باللیل و کان ذلک الطایف نارا نزلت من السماء فاحرقتها و هم نایمون فأصبحت الجنة کالصریم ای محرقة سوداء کاللیل و قیل بیضاء لم یبق فیها سواد زرع و لا شجر کالنهار و الصریم اللیل و الصریم النهار لان کل واحد منهما ینصرم عن صاحبه و قیل کالصریم یعنی کالبستان الذی صرم زرعه و ثماره و یکون الصریم بمعنی المصروم کعین کحیل و کف خضیب ایشان سوگند خوردند بی استثنا که بامداد پگاه پنهان از درویشان روند و میوه چینند و آن گه در خواب شدند و رب العالمین آن شب آتشی فرو گشاد تا هر چه در آن بستان بود همه بسوخت و خاکستر گردانید و ایشان از آن حال و از آن عذاب بی خبر بوقت بام برخاستند و یکدیگر را آواز دادند که أن اغدوا علی حرثکم إن کنتم صارمین ای قاطعین لها فانطلقوا و هم یتخافتون یتسارون بینهم ...
... و غدوا علی حرد قادرین ای علی قصد و حرص و امر اسسوه و اجمعوا علیه قادرین عند انفسهم علی الصرام
چون فرا راه بودند با یکدیگر سخن نرم گفتند و براز که نباید که امروز هیچ درویشی در آن بستان آید و خویشتن را پوشیده و پنهان میداشتند تا کس بنداند ازین درویشان که ایشان ببستان میروند و بر قصدی و آهنگی درست میرفتند و حرصی تمام چون نزدیک بستان رسیدند و هیچ درویش ندیدند گفتند که دست یافتیم و مقصود حاصل کردیم در نفس خویش چنان پنداشتند که قدرت و توان آنچه مقصود و مرا دست یافتند و قیل معنی قادرین ای خرجوا فی الوقت الذی قدروه بیرون آمدند آن ساعت که در اول شب تقدیر کرده بودند و بر آن عزم و بر آن تقدیر خفته پس چون در بستان شدند درختان و زرع آن دیدند سوخته و خاکستر گشته و آب سیاه بر آمده گفتند إنا لضالون ما راه گم کردیم مگر این نه بستان ماست چون نیک نگاه کردند بدانستند که جرم ایشان راست که حق درویشان باز گرفتند و گفتند بل نحن محرومون نه نه راه گم نکردیم که این بستان ماست ما را از میوه و بر آن محروم کردند و از نعمت بی بهره ماندیم بآنکه حق درویشان باز گرفتیم
قال أوسطهم ای خیرهم و افضلهم و اعدلهم قولا و کان اصغرهم سنا أ لم أقل لکم لو لا تسبحون ای هلا تستثنون عند قولکم لیصرمنها مصبحین و الاستثناء تسبیح لانه تنزیه و تعظیم لله و اقرارا بانه لا یقدر أحد أن یفعل فعلا الا بمشیة الله و قیل معناه هلا تذکرون نعم الله علیکم فتؤدوا حق الله من اموالکم ...
... چنان که رب العزة گفت فأقبل بعضهم علی بعض یتلاومون یلوم بعضهم بعضا بما فعلوا یعنی الهرب من المساکین هذا یقول کان الذنب لک و یقول الآخر بل کان الذنب لک
قالوا یا ویلنا إنا کنا طاغین از کرده پشیمان شدند و بتضرع و زاری بدرگاه الله باز گشتند و بجرم خود اقرار کردند گفتند ای ویل بر ما که از اندازه خود در گذشتیم و از راه صواب برگشتیم که حق درویشان باز گرفتیم با این همه نومید نشدند که بر درگاه الله نومیدی نیست گفتند
عسی ربنا أن یبدلنا خیرا منها إنا إلی ربنا راغبون ای راغبون فی المسألة ان یتوب علینا و ان یرزقنا خیرا منها قال عبد الله بن مسعود بلغنی ان القوم تسابوا و اخلصوا و عرف الله منهم الصدق فابدلهم بها جنة خیرا منها و اسمها الحیوان فیها عنب یحمل البغل منها عنقودا ...
... و قال اهل اللغة الکشف عن الساق کنایة عن شدة الامر قال الشاعر و قامت الحرب علی ساق و یروی عن ابن عباس انه قال یکشف عن الامر الشدید و ذلک اشد الساعة تمر بهم فی القیامة یدعون إلی السجود فاما المؤمنون فیخرون سجدا و اما المنافقون فتصیر ظهورهم طبقا کانها السقافید فلا یستطیعون السجود فتسود عند ذلک وجوههم و یتمیز الکافرون من المؤمنین حینیذ و کانوا قبل ذلک مختلطین و عن ابی هریرة عن النبی ص قال یأخذ الله عز و جل للمظلوم من الظالم حتی لا تبقی مظلمة عند احد حتی انه لیکلف شایب اللبن بالماء ثم یبیعه ان یخلص اللبن من الماء فاذا فرغ من ذلک نادی مناد یسمع الخلایق کلهم الا لیلحق کل قوم بآلهتهم و ما کانوا یعبدون من دون الله فلا یبقی احد عبد شییا من دون الله الا مثلت له آلهته بین یدیه و یجعل الله ملکا من الملایکة علی صورة عزیر و یجعل ملکا من الملایکة علی صورة عیسی بن مریم فیتبع هذا الیهود و یتبع هذا النصاری ثم تلویهم آلهتهم الی النار و هم الذین یقول الله عز و جل لو کان هؤلاء آلهة ما و ردوها و کل فیها خالدون و اذا لم یبق الا المؤمنون و فیهم المنافقون قال الله عز و جل لهم ذهب الناس فالحقوا بآلهتکم و ما کنتم تعبدون فیقولون و الله ما لنا آله الا الله و ما کنا نعبد غیره فینصرف الله عنهم فیمکث ما شاء الله ان یمکث ثم یأتیهم فیقول ایها الناس ذهب الناس فالحقوا بآلهتکم و ما کنتم تعبدون فیقولون و الله ما لنا آله الا الله و ما کنا نعبد غیره فیکشف لهم عن ساق و یتجلی لهم من عظمته ما یعرفون انه ربهم فیخرون سجدا علی وجوههم و یخر کل منافق علی قفاه و یجعل الله اصلابهم کصیاصی البقر ثم یضرب الصراط بین ظهرانی جهنم
قوله خاشعة أبصارهم و ذلک ان المؤمنین یرفعون رؤسهم من السجود و وجوههم اشد بیاضا من الثلج و تسود وجوه الکافرین و المنافقین ترهقهم ذلة ای تغشاهم ذل الندامة و الحسرة و قد کانوا یدعون إلی السجود قال ابراهیم التیمی یعنی الی الصلاة المکتوبة بالاذان و الاقامة و قیل کانوا یسمعون حی علی الصلاة فلا یجیبون و هم سالمون اصحاء فلا یأتونه قال کعب الاحبار و الله ما نزلت هذه الآیة الا فی الذین یتخلفون عن الجماعات و قیل کانت ظهورهم سلیمة بخلاف ما کانت فی الآخره فلا یجیبون
فذرنی و من یکذب بهذا الحدیث ای فدعنی و المکذبین بالقرآن و خل بینی و بینهم قال الزجاج ای لا تشغل قلبک بهم و کلهم الی فانی اکفیکهم و دعنی ایاهم سنستدرجهم من حیث لا یعلمون ای سنأخذهم بالعذاب حالا بعد حال و سنقربهم من العذاب من حیث لا یشعرون فعذبوا یوم بدر قال سفیان الثوری الاستدراج ان یبسط علیهم النعم و یمنعهم الشکر و قال السدی کلما جددوا معصیة جددنا لهم نعمة و امسیناهم شکرها ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶۸- سورة القلم- مکیة » النوبة الثالثة
... ن و القلم ن دواتست و قلم خامه ای از نور نویسنده خداوند غفور لوح قلم زبرجد نوشت بمداد نور بنوشت بر دفتر یاقوت نوشت قصه و کردار مخلوق نوشت دل عارف قلم کرم نوشت بمداد فضل نوشت بر دفتر لطف نوشت صفت و نعت معروف نوشت کتب فی قلوبهم الإیمان لوح نوشت و همه آن تو نوشت دل نوشت همه وصف خود نوشت آنکه از تو نوشت به جبرییل ننمود آنکه از خود نوشت به شیطان کی نماید بعضی مفسران گفتند ماهیی است بر آب زیر هفت طبقه زمین ماهی از گرانی بار زمین خم داد و خم گردید بر مثال ن شد شکم بآب فرو برده و سر از مشرق برآورده و دنب از مغرب و خواست که از گرانباری بنالد جبرییل بانگ بر وی زد چنان بترسید که گرانباری زمین فراموش کرد و تا بقیامت نیارد که بجنبد ماهی چون بار برداشت و ننالید رب العالمین او را دو تشریف داد یکی آنکه بدو قسم یاد کرد محل قسم خداوند جهان گشت دیگر تشریف آنست که کارد از حلق او برداشت همه جانوران را بکارد ذبح کنند و او را نکنند تا عالمیان بدانند که هر که بار کشد رنج وی ضایع نشود ای جوانمرد اگر ماهی بار زمین کشید بنده مؤمن بار امانت مولی کشید و حملها الإنسان ماهی که بار زمین برداشت از کارد عقوبت ایمن گشت چه عجب اگر مؤمن که بار امانت برداشت از کارد قطیعت ایمن گردد
قوله تعالی ما أنت بنعمة ربک بمجنون و إن لک لأجرا غیر ممنون و إنک لعلی خلق عظیم عرض علیه مفاتیح الارض فلم یقبلها و رقاه لیلة المعراج و اراه جمیع الملایکة و الجنة فلم یلتفت الیها قال الله تعالی ما زاغ البصر و ما طغی ما التفت یمینا و شمالا فقال تعالی و إنک لعلی خلق عظیم آن مهتر عالم سید ولد آدم مرد کار بود معتکف درگاه عزت مجاور محلت محبت دری بود از صدف قدرت برآمده آفتابی از فلک اقبال بتافته آسمان و زمین بوی آراسته و نگاشته شب معراج او را گفتند ای سید بر خرام برین گلشن بلند که عالم قدس در انتظار قدم تست جمال فردوسیان عاشق چهره جمال تست آستان حضرت ما مشتاق قدم معرفت تست الا طال شوق الأبرار الی لقایی و انی لاشد شوقا الیهم آن مهتر عالم چون در خلوت أو أدنی قدم بر بساط انبساط نهاد خطاب آمد که سلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته ای سید ما امشب خزینه دار السلام را در لشگرگاه سینه تو نثار میکنیم سید گفت ما را از خداوند خزینه پروای خزینه نیست آن بر گدایان و عاصیان امت خویش ایثار کردیم و علی عباد الله الصالحین گفتند ای سید بآفرینش برون نگر که همه منتظر جمال تواند تا امشب بهره ای از تو بردارند سید گفت درین حضرت که سعادت ما را فرو آورد نیز ما را سر بحجره آدم و بهشت رضوان فرو نیاید از حضرت عزت ندا آمد که و إنک لعلی خلق عظیم باش تا فردای قیامت که علم دولت او بعرصه عظمی برافرازند قدم در رکاب براق آورده لباس فخر پوشیده عمامه فضل بر سر نهاده لواء حمد در دست گرفته آدم و هر که دون اوست از انبیاء و اولیا همه در زیر علم عزت او و رایت قدر او درآمده و از حضرت عزت این ندا و نواخت همی آید که یا محمد قل یسمع و سل تعطه و اشفع تشفع
قدر آن حضرت مهتر عالم موسی دانست که در آن غیرت ازین عالم بیرون شد و دل بر آن نهاده بود که خادمی این مهتر را میان در بندد و درگاه مکه و مدینه بجاروب عاشقی می روبد و ازینجا بود که با عزراییل منازعت کرد آن گه که آمده بود تا قبض روح وی کند فلطمه لطمة لطمه ای بزد و یک چشم او بکند و از درد این غیرت که جان ما بر خواهد گرفت و روی ما گرد سر کوی مصطفی ناگرفته حسرت نارسیدن بحضرت این مهتر او را بدان آورد که با عزراییل آن راه برفت ای جوانمرد قدر آن مهتر که داند و کدام خاطر ببدایت او رسد صد هزار و بیست و چهار هزار نقطه نبوت که رفتند در برابر درجات او کواکب بودند و با آنکه او غایب بود همه نور نبوت ازو گرفتند چنان که آفتاب اگر چه غایب باشد کواکب نور از وی گیرند لیکن چون آفتاب پیدا شود کواکب در نور او همه ناپیدا شوند همچنین همه انبیا نور ازو گرفتند لیکن چون محمد ص بعالم صورت درآمد ایشان همه گم شدند شعر
کانک شمس و الملوک کواکب ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶۹- سورة الحاقة- مکیة » النوبة الاولى
... و لا طعام إلا من غسلین ۳۶ و نیست او را آنجا هیچ خورش مگر از آنچه از قذرهای او برفت
لا یأکله إلا الخاطؤن ۳۷ نخورد آن را مگر او که در راه حق خطا کرد و از راستی بیفتاد
فلا أقسم سوگند میخورم بما تبصرون ۳۸ و ما لا تبصرون ۳۹ بهر چه می بینید از آفریده ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶۹- سورة الحاقة- مکیة » النوبة الثالثة
... گویی که همه جهان بکام دل ماست
الحاقة ما الحاقة قیامت و رستاخیز چه گوییم که چیست آن قیامت و آن رستاخیز حقست و بودنی راست است و افتادنی هر کس برسد بآنچه سزای اوست و پاداش گیرد از نیک و بد که در جریده اوست گفته اند که قیامت دواست یکی امروز و یکی فردا امروز مرگست که در خبر می آید من مات فقد قامت قیامته هر که بمرگ رسید قیامت او در رسید هر که این قیامت را یقین بود همیشه در هول و هراس مرگ بود همواره از نهیب این قیامت سوخته و گداخته بود پیوسته در برگ راه و ساز آن سفر بود بزرگان دین چنین گفته اند که آدمی از دو بیرون نیست یا بر مثال ستوری است در اصطبلی باز داشته یا بر مثال مرغی در زندان قفص کرده آن بیچاره کو بر مثال ستورست از مرگ میترسد و میلرزد داند که ستور را چون از اصطبل بیرون بزند در بار کشند و آن جوانمرد که بر مثال مرغ است پیوسته در انتظار مرگست زیرا که همه شادی و راحت مرغ از شکستن قفص بود چنانک آن جوانمرد گفت
کی باشد کین قفص بپردازم ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷۰- سورة المعارج- مکیة » النوبة الثالثة
... عزیزتر است این نام که کارها بدو تمام و از بر مولی ما را پیغام خنک مر آن زبان که بدو گویاست خنک مر آن دل که بدان شیداست بیاد کرد و یاد داشت این نام بنده را امروز در دنیا حلاوت طاعت است بدر مرگ فوز و سلامت است در گور تلقین و حجت است در قیامت سبکباری و راحت است در بهشت رضا و لقا و رؤیت است
قوله تعالی سأل سایل یک قول از اقوال مفسران آنست که سایل درین آیه مصطفی ص است که کافران و مشرکان در مکه او را رنجه میداشتند و اذی مینمودند مردان او را ناسزا میگفتند نجاست بر مهر نبوت می انداختند دندانش می شکستند زنان از بامها خاک می ریختند کودکان بر پی وی می انگیختند تا بیهوده ها و ناصواب میگفتند مؤمنان صحابه را یکان یکان می گرفتند و معذب همی داشتند رسول خدا از سر آن ضجرت و حیرت دعا کرد و از الله تعالی بر ایشان عذاب خواست رب العالمین از آن سؤال و دعای وی حکایت باز میکند که سأل سایل بعذاب واقع للکافرین درخواست میکند رسول ما صلی الله علیه و سلم فرو گشاد عذاب بر این کافران و فروگشاد عذاب بودنی است و افتادنی برین کافران هم در دنیا و هم در آخرت در دنیا روز بدر ایشان را کشتند و در آن قلیب بدر بخواری افکندند و در آخرت ایشان را عذاب کند روزی که اندازه آن پنجاه هزار سالست اینست که رب العالمین گفت فی یوم کان مقداره خمسین ألف سنة آن گه مصطفی را ص تسلی داد و رنجوری و بر امر هم نهاد گفت فاصبر صبرا جمیلا یا محمد تو صبر میکن و خوش همی باش و دل بتنگ میار اقتدا کن پیغمبران گذشته فاصبر کما صبر أولوا العزم من الرسل انبیا همه لباس صبر پوشیدند تا بمراد و مقصود رسیدند صبر بود که یعقوب را بدست فرج و راحت از بیت الاحزان برون آورد که فصبر جمیل صبر بود که شراب شفا بر مذاق ایوب ریخت که إنا وجدناه صابرا صبر بود که ندای فدا بگوش اسماعیل رسانید ستجدنی إن شاء الله من الصابرین صبرست که مؤمنان را از سرای بلوی بجنت مأوی رساند و هر چه مقصودست حاصل کند و بگوش ایشان فرو خواند که و بشر الصابرین علی الجملة شیرمردی باید بزرگ همتی که در راه دین هر شربت که تلختر بود او را شیرین تر آید و هر راه که دورتر بود او را نزدیک تر آید تا نام او در جریده صابران اثبات کنند امروز او را منشور محبت نویسند که ان الله یحب الصابرین و فردا او را این خلعت دهند که سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار
قوله تعالی إنهم یرونه بعیدا و نراه قریبا کافران آمدن رستاخیز دور و دیر می دانند و آن نزدیکتر از آنست که ایشان می پندارند مصطفی ص گفت ما الدنیا ما مضی و ما بقی الا کثوب شق باثنین و بقی خیط واحد الا و کان ذلک الخیط قد انقطع
گفتا دنیا آنچه مانده در جنب آنچه گذشته بمثل چون جامه ای است که درزیی استاد آن را بدرد تا آن گه که یک رشته بماند و از وی جز آن یک رشته نماند چه خطر دارد بریدن آن یک رشته در جنب آنچه بریده شده است انگار که آن یک رشته بریده شد و انگار که مدت دنیا بآخر کشیده شد عالمیان همه مسافران اند روی بسفر قیامت آورده و دنیا بر مثال رباطی است بر سر بادیه قیامت نهاده عمرهای خلق بالا و پهنای آن سفرست سالها چون منازل است ماهها چون مراحل است شب و روز بر مثال فرسنگ است نفسها همچون گامها سفر دور و درازست و عقبه تند و دشوارست و مسافر غافل و کاهل و بیگارست ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷۱- سورة نوح - مکیة » النوبة الثالثة
... چون از دل و دیده در کنارم نایی
إنا أرسلنا نوحا إلی قومه حق جل جلاله و تقدست اسماؤه و تعالت صفاته چون بعلم قدیم دانسته بود و تقدیر کرده بود که اعمال و افعال و احوال آدمی بعضی سبب شقاوت است و بعضی سبب سعادت و بعضی زیان جان و بعضی خسران ایمان و دانست که آدمی بخرد خویش راه بمصالح دین خویش نبرد و اسباب سعادت از شقاوت باز نداند بحکم فضل و کرم خویش پیغمبرانی را که در ازل بسعادت ایشان حکم کرده بود برگزید و ایشان را ازین راز آگاه کرد و ایشان را پیغام داد و بخلق فرستاد لیبین لهم ما یتقون تا راه خوف و رجا بایشان نمایند و زهر و پازهر دین از هم جدا کنند و نفع و ضر ایمان بیان کنند قومی را که ایمان آرند بفضل کبیر بشارت دهند قومی را که از ایمان سر باز زنند بعذاب الیم نذارت کنند چنان که رب العزة گفت رسلا مبشرین و منذرین لیلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل تا هیچکس را حجت نماند و اگر الله خواستی همه خلق را بی واسطه و بی رسول ایمان دادی لیکن خواست که گروهی را از بندگان خود برسالت و نبوت گرامی گرداند و هر یکی را بنوعی کرامت مخصوص کند آدم را صفوت دهد نوح را کرامت ابراهیم را خلت موسی را مکالمت عیسی را رفعت مصطفی را ص محبت و باین خصایص عز و مرتبت ایشان خواست نه نظام ملک خویش که عزت و جلال او مستغنی است ان لم یکن ثم کان حضرت عزت او را از نبود بس بود پیوندی می در نباید دوام ملک او را آسمان و آسمانیان زمین و زمینیان می درنباید کبریای او را عزت او بس
جلال او را جمال او بس ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷۲- سورة الجن- مکیة » النوبة الاولى
... قل أوحی إلی بگو یا محمد آگاهی دادند مرا أنه استمع نفر من الجن که نیوشیدند گروهی از پریان فقالوا إنا سمعنا قرآنا عجبا ۱ گفتند که ما قرآنی شنیدیم شگفت
یهدی إلی الرشد که راه مینماید براستی فآمنا به بگرویدیم بآن و لن نشرک بربنا أحدا ۲ و انباز نگیریم با خداوند خویش هیچ کسی
و أنه تعالی جد ربنا برتر است و پاک و بزرگوارتر خداوند ما ما اتخذ صاحبة و لا ولدا ۳ نه زن گرفت بزنی و نه فرزند ...
... و أنا لما سمعنا الهدی و ما چون پیغام راست شنیدیم آمنا به بگرویدیم بآن فمن یؤمن بربه هر که بگروید بخداوند خویش فلا یخاف بخسا و لا رهقا ۱۳ گوی مترس از کاستن مزد و گرفتاری بگناه کسی یا فرمودن بکاری ناتوان
و أنا منا المسلمون و هست از ما مسلمانان و منا القاسطون و هست از ما کژ راهان بر خویشتن ستمکاران فمن أسلم هر که مسلمان شد و گردن نهاد فأولیک تحروا رشدا ۱۴ ایشان آنند که بهینه گزیدند و راستی جستند
أما القاسطون و اما کژراهان و ستمکاران بر خودکانوا لجهنم حطبا ۱۵
ایشان دوزخ را هیزم اند
و أن لو استقاموا علی الطریقة و اگر ایشان بایستند بر راه کفر لأسقیناهم ماء غدقا ۱۶ ما ایشان را آب دولت و نعمت روانیم و عیش فراخ خوش دهیم لنفتنهم فیه تا ایشان را در آن آزمایش کنیم و من یعرض عن ذکر ربه و هر که از یاد خداوند خویش و پرستش خداوند خویش روی گرداند یسلکه عذابا صعدا ۱۷ او را در عذابی افکند سخت
و أن المساجد لله و جای نماز الله راست ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷۲- سورة الجن- مکیة » النوبة الثانیة
... و أنا ظننا أن لن تقول الإنس و الجن قرأ یعقوب تقول بفتح القاف و تشدید الواو و التقول الافتراء و الکذب ای کنا نظن ان الکفار من الفریقین غیر کاذبین فی دعویهم کلمة الکفر و ان لله صاحبة و ولدا حتی سمعنا القرآن و هذا اعتذار منهم ای اتبعناهم فیما قالوا علی ظن ان احدا لا یکذب علی الله فلما سمعوا القرآن ایقنوا ان ابلیس و من تبعه کانوا کاذبین فیما یزعمون تم کلام الجن هاهنا
ثم استأنف فقال الله عز و جل و أنه کان رجال من الإنس یعوذون برجال من الجن کان الرجل فی الجاهلیة اذا نزل وادیا باللیل قال اعوذ بسید هذا الوادی من شر سفهاء قومه فیبیت فی امن حتی یصبح روی عن کردم بن ابی السایب الانصاری قال خرجت مع الا بی الی المدینة فی حاجة و ذلک اول ما ذکر رسول الله ص بمکة فآوانا المبیت الی راعی غنم فلما انتصف النهار جاء ذیب فاخذ حملا من الغنم فوثب الراعی فقال یا عامر الوادی جارک فنادی مناد لا نراه یقول یا سرحان ارسله فاتی الحمل یشتد حتی دخل الغنم و لم تصبه کدمة فانزل الله عز و جل علی رسوله ص بمکة و أنه کان رجال من الإنس یعوذون برجال من الجن فزادوهم رهقا ای فزاد الانس الجن بذلک تکبرا و عظمة عند انفسهم و قالوا انهم یخافوننا و قد سدنا الانس و الجن فازدادوا بذلک اثما و قیل زاد الجن الانس رهقا ای طغیانا و کفرا و جهلا و هلاکا و بعدا عن الحق
و أنهم ظنوا هذا ایضا من کلام الله ای ان الجن حسبوا کما حسبتم ایها الانس أن لن یبعث الله أحدا بعد موته و قیل ان له یبعث الله احدا بالرسالة الی خلقه لیدعوهم الی توحیده کما ظن بعض الانس ذلک ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷۲- سورة الجن- مکیة » النوبة الثالثة
... روزی بمنبر شرف بر آمد بر سبیل خطبه باصحابه خطاب کرد که یا مجتمعان مسجد و یا مستمعان مجلس بدانید و آگاه باشید که ما را رقم مهتری و بهتری کشیدند و ساده سیادت رسولان بنام ما کردند و ما را از حضرت رب العزة به پیغامبری بکل عالم فرستادند هم بعالم انس و انسیان هم بعالم جن و جنیان
همه را در حکم ما کردند و همه را شرع ما فرمودند آن جنیان چون بحضرت آن مهتر عالم رسیدند ببطن نخله با یکدیگر وصیت میکردند که انصتوا خاموش باشید بادب باشید حرمت حضرت نبوت بجای آرید حق او بشناسید قدر او بدانید این آن مهتر است که خاک قدم او مقربان آسمان را توتیا شد خدمت خطوات او بزرگی و شرف را کیمیاء شد صورت او سورت کمال شد متابعت او ذخیره خیرت و اقبال شد قواعد عقاید سنت ببیان او ممهد شد آسمان ایمان باشارت او مشید شد آیین شرع مقدس بعزت او مؤبد شد آن جنیان رسالت آن مهتر بپذیرفتند و قرآن قدیم نامه خداوند کریم از وی بجان و دل بشنیدند بقبایل و عشایر خویش باز گشتند و بزبان افتخار بنعت ابتهاج ایشان را گفتند إنا سمعنا قرآنا عجبا ما قرآنی شنیدیم که از فصاحت و ملاحت آن عجب بماندیم قرآنی که چراغ روشنایی آشنایی است روح توانایی و دانایی است شاهراه استقامت و منهاج سلامت است معراج کرامت و راحت هر جراحت و قانون هر خیرت است
خنک مر آن کسی که قرآن رهبر اوست توفیق رفیق او و دار السلام مقر اوست او که قرآن قدیم انیس اوست یقین دان که خداوند کریم جلیس اوست میگوید جل جلاله انا جلیس من ذکرنی و انیس من استأنس بی حبیب من احبنی و مطیع من اطاعنی ...
... و أنه تعالی جد ربنا جلال و عظمت او کبریا و عزت او از اوهام و افهام بیرونست و کس نداند که چونست سزای ثناء خود خود داند قدر عزت و عظمت خود خود شناسد صفات صمدیت او از اشراف اسرار متعالی است نعت احدیت او بر صیغت عبارت و اشارت مستولیست عرش عظیم در عظمت و جلال قدرت او ذره ای است
وجود کل عالم از بحر جود او قطره ای است از دور آدم تا انتهاء عالم همه خواطر و اوهام و افهام در بحر صفات سرمدی او غوص همی کنند تا بر نشانی از نشانهای آثار صمدیت او مطلع گردند هر زمانی و هر لحظه ای ایشان را نو حیرتی پدید آید که راه طلب بر ایشان بسته گردد بزبان عجز و حیرت گویند
وصاف ترا وصف چه داند کردن ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷۳- سورة المزمل- مکیة » النوبة الاولى
... السماء منفطر به آسمان شکافتنی است آن روز بصعبی آن روز کان وعده مفعولا ۱۸ وعده الله بودنی است و کردنی
إن هذه تذکرة این پیغام و سخن پندی است فمن شاء اتخذ إلی ربه سبیلا ۱۹ تا هر که خواهد بسوی خداوند خویش راه گیرد
إن ربک یعلم میداند خداوند تو أنک تقوم که تو می خیزی أدنی من ثلثی اللیل کم از دو بهر از شب و نصفه و کم از نیمی از شب و ثلثه و کم از سه یکی از شب و طایفة من الذین معک و گروهی ازینان که با تواند و الله یقدر اللیل و النهار و الله شب و روز باندازه میداند و می دارد علم أن لن تحصوه دانست الله که شما این نماز شب نتوانید فتاب علیکم از شما فرو نهاد و عذر شما بعجز شما بپذیرفت فاقرؤا ما تیسر من القرآن میخوانید آنچه از قرآن آسانست بر خوانندگان علم أن سیکون منکم مرضی دانست الله که از شما بیماران بود و آخرون یضربون فی الأرض و دانست که از شما دیگران بود که در زمین میروند یبتغون من فضل الله و فضل الله میجویند و آخرون یقاتلون فی سبیل الله و دیگران بود غازیان که در سبیل الله با دشمنان او کشتن می کنند فاقرؤا ما تیسر منه چندان که بر شما آسان آید میخوانید از قرآن و أقیموا الصلاة و نماز بپای دارید و آتوا الزکاة و زکاة میدهید و أقرضوا الله قرضا حسنا و کردار نیکو نزدیک الله وام می نهید و ما تقدموا لأنفسکم من خیر و هر چه پیش فرا فرستید از نیکی خویشتن را تجدوه عند الله آن را نزدیک او باز یابید هو خیرا آن به از آنکه کردید و أعظم أجرا و مزد آن مه از آنکه بیوسیدید و استغفروا الله و آمرزش خواهید از الله إن الله غفور رحیم ۲۰ که الله آمرزگارست و بخشاینده
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷۳- سورة المزمل- مکیة » النوبة الثالثة
... و اذکر اسم ربک و تبتل إلیه تبتیلا تبتل مقامی است از مقامات روندگان ایشان که در منازلات و مکاشفات خویش بدان رسیدند که بهشت با همه اشجار و انهار در جمال خیال ایشان نیاید دوزخ با همه اغلال و انکال از نهیب احتراق سینه های ایشان بلرزد افعی حرص دنیا هرگز دندانی بر روزگار عیش ایشان نتواند نهاد
خاری از بیشه حسد و کبر بدامن ایشان باز نگیرد گردی از بیابان نفس اماره بر گوشه رداء اسلام ایشان ننشیند دودی از هاویه هوا بدیده ایشان نرسد و بچشم عبرت بخلق نگرند بزبان شفقت سخن گویند بدل رحمت الفت گیرند ملکی صفت اند و گدا صورت سلاطین راهند در لباس مساکین روندگان اند و مسافت در میان نه پرندگان اند و علت پر و بال نه مستان اند از شراب عشق زندگان اند بحیاة قرب
قومی که ز هر چه دون ما پاک زدند ...
... بر عرش رسیده خیمه بر خاک زدند
رب المشرق و المغرب لا إله إلا هو فاتخذه وکیلا چون میدانی که خدای جهان و جهانیان اوست دارنده بندگان و پرورنده ایشان اوست کاردان و نگهبان اوست او را وکیل و کارساز خود دان که بسنده تر از همه کار سازندگان اوست از تکاپوی خود و شغل خود یکسر بیرون آی و خود را یکسر بدو سپار روی از همه بگردان و تکیه بر ضمان او کن و دل از خلق بردار و تدبیر بگذار همگی خود در دست تقدیر او نه تا راه طلب بر تو روشن شود او خداوند یگانه است بنده یک همت یک طلب خواهد از مرد هر جایی و هر دری این حدیث درست ناید فکن رجلا رجله فی الثری و هامة همته فی الثریا
مرد یگانه را سر عشق میانه نیست
عشق میانه در خور مرد یگانه نیست
یا عشق یا ملامت یا راه عافیت
جز جان مرد تیر بلا را نشانه نیست ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷۴- سورة المدثر- مکیة » النوبة الاولى
... علیها تسعة عشر ۳۰ بر تاویدن دوزخ و عذاب کردن اهل آن را از فریشتگان نوزده سالار است
و ما جعلنا أصحاب النار إلا ملایکة و دوزخ سازان جز از فریشتگان نیافریدیم و ما جعلنا عدتهم و این شماره نوزده ایشان نکردیم إلا فتنة للذین کفروا مگر شورانیدن دل ناگرویدگان را لیستیقن الذین أوتوا الکتاب تا بیگمان گردند ایشان که ایشان را تورات دادند و یزداد الذین آمنوا إیمانا ۳۱ و مؤمن بپذیرد تا بر ایمان ایمان افزاید و لا یرتاب الذین أوتوا الکتاب و المؤمنون ۳۲ و نه تورات خوانان را گمان ماند و نه قرآن خوانان را و لیقول الذین فی قلوبهم مرض و الکافرون و تا منافقان بیماردلان گویند و ناگرویدگان ما ذا أراد الله بهذا مثلا ۳۳ این سخن بر چه سان است که الله میگوید کذلک یضل الله من یشاء و یهدی من یشاء آری چنان گمراه کند آن را که خواهد و راه نماید آن را که خواهد و ما یعلم جنود ربک إلا هو و شمار سپاه خداوند تو جز از خداوند تو نداند و ما هی إلا ذکری للبشر ۳۴ و نیست دوزخ و سخن آن مگر پند مردمان را
کلا براستی که نه چنانست که ایشان میگویند و القمر ۳۵ ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷۴- سورة المدثر- مکیة » النوبة الثالثة
... اندوه و شادی این نام بود که بر تخت سلیمان تافت تا جن و انس و طیور و وحوش کمر خدمت وی بربستند شطیه ای از حقیقت این نام بر کنگره طور تافت طبق طبق از هم فرو ریخت حشمت این نام روز قیامت رسول خدا را گوید تو با شفاعت گرد ایشان گرد که با ما شمار ندارند و اینان را بما بگذار که ما ایشان را جمله در حمایت خود میداریم آن سوختگان اهل توحید عاصیان مفلس قدم در آتش نهند و گویند بسم الله آتش میگریزد و میگوید جز یا مؤمن فقد اطفأ نورک ناری
قوله یا أیها المدثر ای مرکز اقبال و منبع افضال ای مطلع جمال و مختار ذو الجلال ای چادر بشریت در سر کشیده و در گلیم انسانیت پوشیده شده اگرت قرب ما آرزوست قم بنا و اسقط عنک ما سوانا از خود برخیز و از برخاستن خود برخیز در حریم عزت ما گریز چادر بشریت از خود باز کن گلیم انسانیت از راه دل بردار تا دل صحرایی شود مرغ وار در عالم ارادت بر هواء طلب پرواز کند بآشیان قرب رسد
بزرگی را پرسیدند که معنی قرب چیست اگر قرب بنده مر حق را می گویی عبارت از او آسانست و اشارت بدو روان خدمتی است در خلوت از خلق نهان مکاشفتی در حقیقت از فریشته نهان استغراقی در صحبت از خود نهان و اگر قرب حق مر بنده را می گویی آن نه بطاقت گفتارست و نه عبارت و اشارت را بدو راهست جز آن نیست که خود میگوید جل جلاله فإنی قریب من ناجسته و ناخوانده و نادریافته نزدیکم در نزدیکی من سیاهی چشم از سپیدی دور است و من از آن نزدیکترم نفس از لب دور است و من از آن نزدیکترم نه بحرز عقل تو نزدیکم که بنعت خود در اولیت خود در صفت خود نزدیکم
پیر طریقت گفت اگر مردمان نور قرب در عارف ببینند همه بسوزند ور عارف نور قرب در خود بیند بسوزد علم قرب در میان زبان و گوش نگنجد که آن راهی تنگ است و از همراهی آب و گل زبان قرب را ننگ است هر گه که قرب روی نمود عالم و آدم را چه جای درنگ است
تا با تو تویی ترا بدین حرف چه کار ...
... قوله و ربک فکبر یا محمد خداوند خود را بزرگوار دان و بزرگوار شناس بذات از همه چیزها و بقدر از همه نشانها برتر و بعز از همه اندازه ها زبر یا محمد همه قدرها در مقابله قدر او غدر بین همه جلالها در عالم جلال او زوال دان همه کمال ها در جنب کمال او نقصان و همه دعویها تاوان که با کمال او کس را کمال نیست و با جمال او کس را جمال مسلم نیست الا کل شی ء ما خلا الله باطل برهان کبریاء او هم کبریای او دلیل هستی او هم هستی او عبارت از مدح و ثناء او بدستوری او یادداشت و یاد کرد او بفرمان او طلب او بکشش او یافت او بعنایت او
جوانمردی از عزیزان راه حق گفته که درگاه ربوبیت نظاره گاه ارواح است
و آن درگاه را بسیار معارف فروگرفته عزت از یمین و جلالت از یسار و قهر و کبریا و عظمت در ساحت آن حضرت فرو آمده تا هر نامحرمی را زهره آن نباشد که قصد وصال آن حضرت کند ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷۵- سورة القیمة- مکیة » النوبة الثالثة
... ای زهر غم تو در دلم آب حیات
و ای عشوه عشق تو مرا راه نجات
گفتی ببرم جان تو ای حور صفات ...
... بر هر سنگی که بر زنم قلب آیی
ای در راه طلب حق باول قدم فرو مانده ای با هزار مرکب میان بادیه تکلیف منقطع شده ای با هزار شمع و چراغ سر یک موی دولت نادیده ای در خزانه تبت افتاده و بوی مشک بمشامت نارسیده ای با همه غواصان بدریا فرو شده و هیچ چیز بدست نیاورده و خویشتن را نیز از دست بداده ای دیر آمده و زود بازگشته ای بجای شراب سرور سراب غرور خریده و دل و دین ببها داده استحبوا الحیاة الدنیا علی الآخرة
سوف تری اذا انجلی الغبار ...
... ک صدای صور و زین فرعون طبعان صد هزار
بزرگی را پرسیدند که راه از کدام جانب است گفت از جانب تو نیست چون از تو درگذشت از همه جانبها راه هست روزی نگذرد که نه از عالم بینهایت این ندا می آید که ای ما ترا خواسته و تو روی از ما بگردانیده ای ما ترا بامداد و شبانگاه با دولت صحبت خوانده و تو قدم از کوی ما باز گرفته ناگزیرت ماییم با ما بنسازی با که سازی اگر پیل نتوانی بود باری از پشه ای کم مباش که در صورت پیل است گوید اگر بقوت پیل نیستم که باری کشم باری بصورت پیلم که بار خویش بر کس نیفکنم چون بنده مؤمن نفس لوامه را بریاضت در کشد و حق وی از روی عتاب و نصیحت بتمامی در کنار وی نهد و توفیق او را مدد دهد عن قریب آن نفس لوامه نفس مطمینه گردد تا خطاب ربانی بنعت اکرام و اعزاز او را استقبال کند که یا أیتها النفس المطمینة ارجعی إلی ربک ای نفس مطمینه و بصحبت ما آرامیده و آسوده تا امروز از راه نفس آمدی اکنون از راه دل در آی تا بما رسی بر درگاه ما دل را بارست و نیز هیچ چیز دیگر را بار نیست
خون صدیقان بپالودند و زان ره ساختند ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷۶- سورة الانسان (الدهر)- مکیة » النوبة الاولى
... إنا خلقنا الإنسان بیافریدیم ما این مردم را من نطفة أمشاج از نطفه ای آمیخته نبتلیه ما می آزماییم او را فجعلناه سمیعا بصیرا ۲ او را شنوایی بینا کردیم
إنا هدیناه السبیل ما راه نمودیم مردم را و بر راه داشتیم إما شاکرا و إما کفورا ۳ هر یکی را راهی نمودیم از دو راه یا سپاس دار یا ناسپاس
إنا أعتدنا للکافرین ساختیم ما کافران را سلاسل و أغلالا و سعیرا ۴ زنجیرها و غلها و آتش ...
... نحن خلقناهم ما آفریدیم ایشان را و شددنا أسرهم و آفرینش ایشان سخت ببستیم تا آفرینش و اندامان بر جای می بود و إذا شینا و اگر خواهیم بدلنا أمثالهم تبدیلا ۲۸ ایشان را بچون ایشان جز از ایشان بدل کنیم
إن هذه تذکرة این پیغام یاد کردی است فمن شاء اتخذ إلی ربه سبیلا ۲۹ تا هر که خواهد بسوی خداوند خویش راهی گیرد
و ما تشاؤن إلا أن یشاء الله و نخواهید مگر که الله خواهد إن الله کان علیما حکیما ۳۰ الله دانایی است راست دانش راستگار ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷۶- سورة الانسان (الدهر)- مکیة » النوبة الثالثة
... جوینده یار بی عدد یار یکی
الهی همه عالم ترا میخواهند کار آن دارد که تا تو کرا خواهی بناز کسی که تو او را خواهی که اگر برگردد ز تو او را در راهی قوله تعالی هل أتی علی الإنسان حین من الدهر مفسران گفتند انسان اینجا آدم است و حین من الدهر اشارتست بآن روزگار که جسدی بود بیروح میان مکه و طایف افکنده چهل سال اگر کسی گوید چه حکمتست در آن که آدم را چهل سال میان مکه و طایف چنان بگذاشت و در آفرینش وی مهلت افکند جواب آنست که ظاهر آدم از گل بود و در گل مهلت نمی بایست اما در دل مهلت می بایست نه مهلت قدرت میگویم که مهلت حشمت میگویم آدم نه چون دیگر مخلوقات بود که آفرینش ایشان به کن فیکون تمام شد آدم در آفرینش اصل بود و دیگر مخلوقات تبع وی بود هر چه آفرید از بهر آدم آفرید و آدم را از بهر خود آفرید خلقتک فردا لفرد
در نهاد آدم دلی می باید که مرا شناسد زبانی می باید که مرا ستاید دیده ای می باید که مرا بیند دستی می باید که کاس وصل گیرد قدمی می باید که در راه ما رود اگر بلحظتی در وجود آرم قدرت خود آشکارا کرده باشم و اگر سالها در میان آرم حشمت و بزرگی وی پیدا کرده باشم و ما حشمت دوستان خود آشکارا کردن دوسترا ز آن داریم که قدرت خود نمودن زهی دولت و کرامت که از درگاه عزت روی به آدم نهاد که او را بصد هزار ناز و اعزاز در راه آورد و طراز راز إن الله اصطفی آدم بر کسوت دولت او کشید و خال اقبال و نفخت فیه من روحی بر رخسار جمال صفوت او زد و خلعت رفعت لما خلقت بیدی در وی پوشید و بمقامیش رسانید که در صف صفوت بر بساط شهود او را شراب محبت داد وز مناط ثریا تا منقطع ثری امین حشمت اویست و ملایکه ملکوت را سجود او فرمود و آن گه با اینهمه کرامت که با وی کرد حشمت و رتبت و منزلت وی پدید نیامد تا خطاب و عصی آدم درو پیوست آن گه حشمت وی پیدا شد زیرا که نواخت در وقت موافقت دلیل کرامت نبود نواخت در وقت مخالفت دلیل عز و کرامت بود آدم چون بر تخت جمال و کمال بود تاج اقبال بر سر و حله کرامت در بر چه عجب بود گر ملک و فلک او را خدمت کنند عجب آن باشد که در وهده زلت افتد و رقم و عصی آدم بر وی کشند و آن گه با عصیان و مخالفت تاج ثم اجتباه ربه بر سر خود بیند مردی که عیال دارد و با وی در صحبت است او نداند که عیال خود را دوست میدارد زیرا که آن محبت پوشیده نعمت و صحبت است باش تا فراق در میان افتد آن گه دوستی پدید آید آدم دوست بود لکن دوستی وی پوشیده نعمت بهشت بود زیرا که نه هر کجا نعمت بود آنجا دوستی بود همه روم پر از نعمت زر و سیم است و آنجا ذره ای محبت نه پس چون حجاب بهشت از پیش آدم برخاست حقیقت محبت آشکارا گشت
ابلیس آن گه که ابلیس بود کس ندانست که ابلیس است و نه نیز خود دانست عابدی و ساجدی می نمود کمر خدمت بسته و چهره بآب موافقت شسته چون پایش بلغزید پدید آمد که نه دوست است و نه بنده و آدم صفی دوست بود لکن سر دوستی درستر نعمت بود چون پایش بلغزید پدید آمد که هم دوست است و هم بنده ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷۸- سورة النبأ- مکیة » النوبة الثالثة
... پیر طریقت گفت الهی من بقدر تو نادانم و سزای ترا ناتوانم در بیچارگی خود سرگردانم و روز بروز در زیانم چون منی چون بود چنانم و از نگرستن در تاریکی بفغانم که خود بر هیچ چیز هست ماندنم ندانم چشم بروزی دارم که تو مانی و من نمانم چون من کیست گر آن روز ببینم ور ببینم بجان فدا آنم
قوله عم یتساءلون عن النبإ ای عن الخبر العظیم این خبر عظیم کار و نبوت مصطفی است ص و بعثت و رسالت او و پرسیدن ایشان از یکدیگر از روی تعظیم بود جماعت قریش فراهم میرسیدند و با یکدیگر میگفتند ای شی ء امر محمد این کار محمد چه چیز است بدین عظیمی و بدین پایندگی روز بروز کار او بالاتر و آوای او بلندتر و دولت او از جبال راسیات قوی تر و محکم تر سرا پرده ملت ما برانداخت و گردن دین خویش بر افراخت سر افرازان عرب او را مسخر میشوند و گردنکشان قبایل سر بر خط وی می نهند رب العالمین گفت الذی هم فیه مختلفون خلق در کار او مختلف شدند یکی را سعادت ازلی در رسید و عنایت الهی او را در پذیرفت تا بدعوت وی عزیز گشت و بتصدیق رسالت وی سعید ابد شد
یکی در وهده خذلان بمانده شقاوت ازلی دامن وی گرفته باشخاص بیزاری سپرده تا سر در چنبر دعوت او نیاورد و رسالت وی قبول نکرد شقی هر دو سرای گشت حکم الهی اینست و خواست الهی چنین حکم کرد بر آن کس که خواست بآن چیز که خواست حکمی بی میل و قضایی بی جور قومی را در دیوان سعدا نام ثبت کرد و ایشان را بعنایت ازلی قبول کرد و علل در میان نه و قومی را در جریده اشقیا نام ثبت کرد و زنار رد بر میان بست و زهره دم زدن نه ما یبدل القول لدی و ما أنا بظلام للعبید روزی عبد الملک مروان عزه را که معشوقه کثیر بود پیش خویش خواند گفت نقاب بگشای تا بنگرم که کثیر در تو چه دید که بر تو شیفته گشت عزه گفت ای عبد الملک مؤمنان در تو چه دیدند که ترا امیر کردند سقیا لایام کنا فی کتم العدم و هو ینادی بلطف القدم بلا سابقة قدم أ لست بربکم
یک قول از اقوال مفسران آنست که نبأ عظیم خبر قیامت است و خاست رستاخیز که قوم در آن مختلف بودند بعضی در گمان و شک و بعضی بر انکار و جحد و رب العالمین ایشان را بر آن انکار و جحد تهدید کرده و وعید داده که کلا سیعلمون ثم کلا سیعلمون آری بدانند و آگاه شوند از آن روز عظیم چون سرانجام کار خویش بینند و بجزای کردار خویش رسند از عظمت آن روز است که بیست و چهار ساعت شبانروز دنیا را بر مثال بیست و چهار خزانه حشر کنند و در عرصات قیامت حاضر گردانند یکان یکان خزانه می گشایند و بر بنده عرض میدهند از آن خزانه ای بگشایند پر بها و جمال پر نور و ضیا و آن آن ساعت است که بنده در خیرات و حسنات و طاعات بود بنده چون حسن و نور و بهاء آن بیند چندان شادی و طرب و اهتزاز برو غالب شود که اگر آن را بر جمله دوزخیان قسمت کنند در دهشت از شادی الم و درد آتش فراموش کنند خزانه ای دیگر بگشایند تاریک و مظلم پرنتن و پر وحشت و آن آن ساعت است که بنده در معصیت بود و حق آزرده ظلمت و وحشت آن کردار در آید چندان فزع و هول و رنج و غم او را فرو گیرد که اگر بکل اهل بهشت قسمت کنند نعیم بهشت بدیشان منغص شود
خزانه ای دیگر بگشایند خالی که درو نه طاعت بود که سبب شادی است و نه معصیت که موجب اندوهست و آن ساعتی که بنده درو خفته باشد یا غافل یا بمباحات دنیا مشغول شده بنده بدان حسرت خورد و غبن عظیم بدو راه یابد همچنین خزاین یک یک می گشایند و برو عرضه میکنند از آن ساعت که درو طاعت کرده شاد میگردد و از آن ساعت که درو معصیت کرده رنجور می شود و بر ساعتی که مهمل گذاشته حسرت و غبن میخورد
هان ای مسکین غافل مباش که از تو غافل نیستند و می دان که حق تعالی مشاهد سر و رقیب دل تو است می بیند و میداند در هر حال که باشی باری چنان باش که شایسته جلال نظر او باشی مصطفی ص گفته اعبد الله کانک تراه فان لم تکن تراه فانه یراک
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷۹- سورة النازعات- مکیة » النوبة الاولى
... فقل گوی او را هل لک إلی أن تزکی ۱۸ اوفتدت که پاک و هنری شوی
و أهدیک إلی ربک فتخشی ۱۹ و راه نمایم ترا بالله تا بشناسی و او را بدانی و از او بترسی
فأراه الآیة الکبری ۲۰ باو نمود آن نشان مهین
ثم أدبر یسعی ۲۲ پس آن گه برگشت بنهیب پیش باز ...
... یسیلونک عن الساعة می پرسند ترا از رستاخیز أیان مرساها ۴۲ که کی است هنگام پیدا کرد آن و آوردن آن
فیم أنت من ذکراها ۴۳ تو در چه ای از یاد آن و که ای تو بدانش هنگام آن
إلی ربک منتهاها ۴۴ باز گشت و سرانجام دانستن هنگام رستاخیز با خدای تو است ...