قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ سماع اسم اللَّه یوجب الهیبة، و الهیبة تتضمّن الفناء و الغیبة. سلطانیست این کلمه، چون نقاب ملکی بگشاید و جلال کبریاء او پیدا گردد، بر هر چه افتد دمار از وی برآرد و رقم نیستی برو کشند. شنونده این کلمت از هیبت این کلمت چنان از خود فانی شود که مرورا هیچ خیال نماند و از هر نشان که دهند از آن نشان نهان شود.
محوت اسمی و رسم جسمی
و غبت عنّی و دمت انتا
و فی فنایی فنی فنایی
و فی ورائی وجدت انتا
باز بسماع نام رحمن و رحیم از مضیق دهشت بصحراء انس افتد، و فناء وی بصفت بقا بدل گردد. اینست سنّت خداوند عزّ کبریاؤه و تقدّست اسماؤه. هیبت الهیّت بنماید که موجب دهشت است، و حیرت باز مرهم نهد بصفت لطف و رحمت. اللَّه اشارت است بجلال و عزّت الوهیت، رحمن رحیم اشارتست بکمال لطف و رحمت. هر کرا تاج دولت دین بر فرق نهادند منشور عزّ او از حضرت این نام نویسند، و هر کرا داغ شقاوت بر جان نهادند، رقم خذلان او از حضرت این نام کشند. دار و گیر گشاد و بند نواخت و سیاست عزّ و مذلّت همه نتیجه قهر و لطف اوست، کونین و عالمین همه ملک و ملک اوست. اینست که ربّ العالمین گفت: تَبارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ملک هژده هزار عالم بید اوست، سر همه سروران در قبضه تقدیر اوست، گردن همه گردن افرازان در ربقه تسخیر اوست، ناصیه همه جبّاران منقاد قهر جبروت اوست. در خبر میآید که: انا الملک قلوب الملوک، و نواصیهم بیدی اقلبها کیف اشاء
ملک منم، پادشاه بر پادشاهان منم، اعزاز و اذلال بندگان در ید منست، دلهای عالمیان در قبضه منست چنان که خواهم میگردانم و اسرار ایشان بر حسب مراد خود میرانم.
خواهم بخوانم و بخندانم، خواهم برانم و بگریانم. ای شما که عالمیاناید، سینه بسبب ملوک مشغول مدارید و دل درویشان مبندید، دل در دین ما بندید توکّل بر کرم ما کنید، روی بدرگاه طاعت ما آرید، دین پرست باشید تا دنیا شما را تبع شود.
خدمت ملک الملوک کنید، تا ملوک جهان شما را خدمت کنند.
خدمت او کن مگر شاهان ترا خدمت کنند
چاکر اوباش تا سلطان ترا گردد غلام.
ملک انسانیّت جداست، و ملک دلها جدا، و ملک جانها جدا. انسانیّت ملک در دنیا راند و دل ملک در آخرت راند، و جان ملک در عالم حقیقت راند. ملک انسانیّت اینست که: أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ و ملک دل اینست که: یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ و ملک جان اینست که: وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ آن عزیز راه گوید: فردا که علم کبریای او بقیامت برآید که: لِمَنِ الْمُلْکُ؟ من از گوشه دل خویش بدستوری او دری برگشایم و دردی از دردهای او بیرون دهم، تا گرد قیامت برآید و گوید: لِمَنِ الْمُلْکُ؟ اگر معترضی براه برآید، گویم: او که چون ما ضعفا و مساکین دارد، میگوید: «لِمَنِ الْمُلْکُ»؟ ما که چون او ملکی جبّاری داریم چرا نگوئیم: «لِمَنِ الْمُلْکُ»؟ اگر او را چون ما بندگانست، ما را چون او خداوند است، کسی را که در حرم قرآن بار داده باشند، تا زمانی این خلعت پوشد که: «إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ» و زمانی این تشریف یابد که: «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ» و زمانی این شربت کشد که «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ» این چنین کسی را چرا نرسد که بر حدثان خواجگی کند و بامداد و شبانگاه گوید: «لِمَنِ الْمُلْکُ»؟
جز خداوند مفرمای که خوانند مرا
سزد این نام کسی را که غلام تو بود
بگسلانم کمر گردون از قوّت خویش
چون بطرف کمرم نقش ز نام تو بود.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.