گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.

وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً (۱) سوگند است بستارگان شتابان و هموار روان تا آن گه که در چشمه مغرب فرو شوند.

وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً (۲) بستارگان که از مشرق در میگیرند و میروند تا بمغرب رسند.

وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً (۳) و بستارگان روان که در فلک در موج اشناو میکنند.

فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً (۴) و بستارگان که در رفتن بر یکدیگر پیشی می‌کنند.

یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ (۶) آن روز که بجنبد زمین جنبیدنی.

فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً (۵) بفرشتگان که بفرمان کارها میسازند و باز می‌اندازند.

تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ (۷) و بر پی آن ایستد پسینه آمدنی.

قُلُوبٌ یَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ (۸) دلهای است آن روز ترسنده و لرزنده.

أَبْصارُها خاشِعَةٌ (۹) چشمهای ایشان فروشده خواری در آن پیدا، و فرو شکسته از بیم در دیده نگران.

یَقُولُونَ میگویند: أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِی الْحافِرَةِ (۱۰) باش ما را با همان زندگانی خواهند برد که نخست داشتیم.

أَ إِذا کُنَّا عِظاماً نَخِرَةً (۱۱) باش ما را در گور کنند، با زندگانی خواهند برد آن گه که استخوان گردیم ریزیده.

قالُوا تِلْکَ إِذاً کَرَّةٌ خاسِرَةٌ (۱۲) چنین میگویند که: پس آن بازگشتی بس با زیان کاری است و باید آمد.

فَإِنَّما هِیَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ (۱۳) اکنون پس چنین است یک آواز است.

فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ (۱۴) که ایشان را بآن آواز با هامون رستاخیز رانند.

هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ مُوسی‌ (۱۵) آمد بتو و رسید قصّه موسی بتو؟

إِذْ ناداهُ رَبُّهُ آن گه که خواند خداوند او او را بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ بآن وادی پاک کرده و بآفرین طُویً (۱۶) نام او طوی.

اذْهَبْ إِلی‌ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی‌ (۱۷) شو به فرعون شو که او سر کشید نهمار.

فَقُلْ گوی او را هَلْ لَکَ إِلی‌ أَنْ تَزَکَّی (۱۸) اوفتدت که پاک و هنری شوی، ؟

وَ أَهْدِیَکَ إِلی‌ رَبِّکَ فَتَخْشی‌ (۱۹) و راه نمایم ترا باللّه تا بشناسی و او را بدانی و از او بترسی.

فَأَراهُ الْآیَةَ الْکُبْری‌ (۲۰) باو نمود آن نشان مهین.

ثُمَّ أَدْبَرَ یَسْعی‌ (۲۲) پس آن گه برگشت بنهیب پیش باز.

فَکَذَّبَ وَ عَصی‌ (۲۱) دروغ زن گرفت و سر کشید.

فَحَشَرَ فَنادی‌ (۲۳) سپاه جادوان گرد کرد و آواز داد.

فَقالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی‌ (۲۴) و گفت: منم خداوند برترین شما.

فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولی‌ (۲۵) بگرفت اللَّه او را بعقوبت سخن پسین و سخن پیشین.

إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِمَنْ یَخْشی‌ (۲۶) درین پندی و فرا پوشیده دیدنی است او را که صواب شناسد و ترسد.

أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ شما سخت ترید و دشوارتر در علم شما بر آفریدگار ، در آفرینش یا آسمان؟ بَناها (۲۷) آفریدگار آن را برافراشت و بی ستون برداشت.

رَفَعَ سَمْکَها کاز آن بالا داد. فَسَوَّاها (۲۸) و آن را راست کرد و راغ.

وَ أَغْطَشَ لَیْلَها و تاریک کرد شب آن. وَ أَخْرَجَ ضُحاها (۲۹) و بیرون آورد روز آن.

وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها (۳۰) و زمین را پس آن پهن باز کشید.

أَخْرَجَ مِنْها بیرون آورد از زمین ماءَها وَ مَرْعاها آب آن و گیازار و چراگاه آن.

وَ الْجِبالَ أَرْساها (۳۲) و کوه‌ها را بر زمین فرو گذاشت و زمین را بآن بر جای بداشت.

مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ (۳۳) نیکوداری شما را و چهارپایان شما را.

فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ الْکُبْری‌ (۳۴) آن روز که داهیه مهین بیفتد.

یَوْمَ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ ما سَعی‌ (۳۵) آن روز که مردم را یاد آید هر چه در دنیا کرد.

وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِمَنْ یَری‌ (۳۶) و بهامون آرند دوزخ نگرنده را.

فَأَمَّا مَنْ طَغی‌ (۳۷) امّا آن کس که سر کشید و ناپاکی کرد.

وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا (۳۸) و این جهان را گزید و این را بجای آن دیگر بپسندید.

فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوی‌ (۳۹) آتش او را جایگاه است و باز گشتن گاه.

وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ و امّا او که از ایستادن گاه پیش خدای خویش بترسید وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی‌ (۴۰) و خویشتن را از بایست نبایستی باز زد.

فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی‌ (۴۱) بهشت او را جایگاه است و باز گشتن گاه.

یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ می‌پرسند ترا از رستاخیز. أَیَّانَ مُرْساها (۴۲) که کی است هنگام پیدا کرد آن و آوردن آن؟

فِیمَ أَنْتَ مِنْ ذِکْراها (۴۳) تو در چه‌ای از یاد آن و که‌ای تو بدانش هنگام آن؟

إِلی‌ رَبِّکَ مُنْتَهاها (۴۴) باز گشت و سرانجام دانستن هنگام رستاخیز با خدای تو است.

إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها (۴۵) تو ترساننده و آگاه کننده او ای که بآن گرویده است و از آن می‌ترسد.

کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَها گویی ایشان آن روز که رستاخیز بینند و کار آن، لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا عَشِیَّةً أَوْ ضُحاها (۴۶) در دنیا نبودند و درنگ نکردند مگر شبانگاهی.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode