عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳
... از آن در آرزوی رنگ و بویی
به گرد خود برآ یک بار آخر
به گرد هر دو عالم چند پویی ...
عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴ - فی مدح شیخ صدرالدین
... غمت هر لحظه شادمان دارد
بر دلم بار هجر پیش منه
آخر این خسته نیز جان دارد ...
عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵ - ایضاله
... بر در یار ما گذشت نسیم
زان گل افشان و مشکبار آمد
تا صبا زان چمن گل افشان شد ...
... نیست آزاده ای مگر سوسن
که نه در بند کار و بار آمد
لاله را دل بسوخت بر نرگس ...
... ابر بگریست بر گل از پی آنک
زین جهان بر دلش غبار آمد
شد ز یاری جدا بنفشه مگر ...
عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱ - ایضاله
... به کف آریم جام نوش گوار
که جزین باده بار نرهاند
نیم مستان عشق را ز خمار ...
... تا عراقی جان رسیده به لب
باز رستی ز دست خود یک بار
گر ببودم نبود پیوستی ...
عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶ - ایضاله
... دریاب حیات جاودانی
باری تو نه ای چو من مقید
از وی به چه عذر باز مانی ...
... ای آنکه مرا چو جان نهانی
خوشتر بود از حیات صد بار
در پیش رخ تو جان فشانی ...
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸
چشمم ز غم عشق تو خون باران است
جان در سر کارت کنم این بار آن است
از دوستی تو بر دلم باری نیست
محروم شدم ز خدمتت بار آن است
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۵
... عمری به امید حلقه زد بر در او
چون حلقه برون در دگر بار نیافت
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۸
در عشق توام واقعه بسیار افتاد
لیکن نه بدین سان که ازین بار افتاد
عیسی چو رخت بدید دل شیدا شد ...
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۲
گر من روزی ز خدمتت گشتم فرد
صد بار دلم از آن پشیمانی خورد
جانا به یکی گناه از بنده مگرد ...
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۶
بازم غم عشق یار در کار آورد
غم در دل من بین که چه گل بار آورد
هر سال بهار ما گل آوردی بار
امسال بجای گل همه خار آورد
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۰
اندیشه عشقت دم سرد آرد بار
تخم هجرت ز میوه درد آرد بار
از اشک رخم ز خاک نمناک تر است
هر خار که روید گل زرد آرد بار
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۹
... باشد که کنی درد دلم را درمان
گر بر در تو بار نیابم باری
از پیش سگان کوی خویشم بمران
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۲
... از یار جدا و با غمش پیوسته
آیا بود آنکه بار دیگر بینم
با یار نشسته و ز غم وارسته
عراقی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲ (که همه اوست هر چه هست یقین - جان و جانان و دلبر و دل و دین)
... به کف آریم جان نوش گوار
که جزین باده بار نرهاند
نیم مستان عشق را ز خمار ...
... دل گم گشته ناگهان دیدن
اندر آیینه جهان باری
می توانی به چشم جان دیدن ...
عراقی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳ (میبین رخ جان فزای ساقی - در جام جهان نمای باقی)
... چندان که همه گواه گشتند
بر هستی وحدتش به یکبار
دیدند عیان که اوست موجود ...
... گشتند همه گواه و رفتند
هم با سر نیستی دگر بار
این بود شهادت اولوالعلم ...
... در جان پوشید و باز خود را
آن بار لباس مختصر کرد
وآنگاه چو آفتاب تابان ...
عراقی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۴ (در میکده میکشم سبویی - باشد که بیابم از تو بویی)
... و اندر سر زلف یار بستم
بی دل شدم و ز جان به یک بار
چون طره یار برشکستم ...
... کو دانه می که مرغ جانم
یک بار خلاص یابد از دام
کی بازرهم ز بیم و امید ...
... بگذار که بر درت نشینم
آخر نه ز کوی تو غبارم
از دست مده که رفتم از دست ...
عراقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲
... ای بی خبر ز حالت مستان با خبر
باری نظاره کن به خرابات بر گذر
آنان که گوی عشق ز میدان ربوده اند ...
... از رنگ و بوی جرعه یکی مشت خاک را
خوشتر هزار بار ز گلزار کرده اند
این لطف بین که بی غرض این خاک تیره را ...
... زیرا که از نخست بپرورده ای به ناز
چون بر در تو بار بود دوستانت را
ای دوست در به روی طفیلی مکن فراز ...
عراقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - در مرثیهٔ بهاء الدین زکریا
... روشنایی دیده رفت افسوس
منم امروز و دیده ای خونبار
آن چنانم که دشمنم چو بدید ...
... رخت از آن سوی کن فکان فکنیم
پس در آن بارگاه عزت و ناز
عرضه داریم از زبان نیاز ...
... هر دو عالم درون قبضه اوست
بار او در درون صفه ماست
گوهر کل من علیها فان ...
عراقی » عشاقنامه » فصل اول » بخش ۳ - غزل
... چشم عشاق تیره بیند روز
دل به ایوان عشق بار نیافت
تا بکلی ز خود نکرد بروز ...
عراقی » عشاقنامه » فصل دوم » بخش ۱ - سر آغاز
... خیز و بگشای در که یار آمد
میوه از شاخ عمر بار آمد
بی خبر گشت عقل سرمستم ...