گنجور

 
۴۲۸۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴۶

 

... عافیت بود که زندانی نسیان کردیم

موج ما یک شکن از خاک نجوشید بلند

بحر عجزیم که در آبله توفان کردیم ...

بیدل دهلوی
 
۴۲۸۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴۹

 

... ای تمنا نسخه ها نذر توهم کن که ما

مسطری بر صفحه از موج پر عنقا زدیم

حسرت اسباب و برق بی نیازی عالمیست ...

... پیشتر ز آشوب کثرت وحدتی هم بوده است

یاد آن موجی که ما بیرون این دریا زدیم

شام غفلت گشت بیدل پرده صبح شعور ...

بیدل دهلوی
 
۴۲۸۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶۶

 

... چون بوی گل به هر رنگ تاب هوا نداریم

باید چو موج گوهر آسوده خاک گشتن

در ساحلیم اما غیر آشنا نداریم ...

بیدل دهلوی
 
۴۲۸۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷۴

 

... حلقه نامحرمی بیرون هر در می زنیم

موج ها زین بحر بی پایان به افسردن رسید

نارسابیهاست ما هم فال گوهر می زنیم ...

بیدل دهلوی
 
۴۲۸۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷۷

 

... گل چشمم همین عیبی ست گر رنگست و گر بویم

به خواب نیستی موج دگر می زد غبار من

به این آوارگی یا رب که گردانید پهلویم ...

بیدل دهلوی
 
۴۲۸۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷۸

 

... نی ام گوهر که هر یکقطره آبم بگذرد از سر

اگرتوفان مد چون موج بوسد پای زانویم

غرور هستی ام با تیغ نازش بر نمی آید ...

بیدل دهلوی
 
۴۲۸۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷۹

 

... سراغ هر چه خواهم ز یر پای خویش می جویم

محیط از وضع موج آغوش پروازی نمی خواهد

من این بیگانگی از آشنای خویش می جویم ...

بیدل دهلوی
 
۴۲۸۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸۳

 

... یک سر چو سلک شبنم دررشته هواییم

بر موج و قطره جز نام فرقی نمی توان بست

ای غافلان دویی چیست ما هم همین شماییم ...

بیدل دهلوی
 
۴۲۸۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸۹

 

... ز گفتگو ندهی جوهر وقار به باد

به موج می دهد از آب صورت رفتن

به هر طریق همین پاس آبرو دین است ...

بیدل دهلوی
 
۴۲۹۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹۰

 

... چه ممکن است نبالد غرور دل زنفس

به موج می دمد از شیشه هم رگ گردن

کراست جرأت رفتار در ادبگه عجز ...

... کمال عرض تجرد ضعیفی است اینجا

به سعی رشته زند موج چشمه سوزن

کجاست نفی و چه اثبات جز فضولی وهم ...

بیدل دهلوی
 
۴۲۹۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹۵

 

بعد مردن از غبارم کیست تا یابد نشان

نقش پای موج هم با موج می باشد روان

خامشی مهری ست بر طومار عرض مدعا ...

... خاک گردیدن حصول صد گهر جمعیت است

کاش موج من ز ساحل برنگرداند عنان

کو خموشی تا نفس تمکین دل انشا کند ...

بیدل دهلوی
 
۴۲۹۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹۶

 

... رنگست عالمی که ز بو می دهد نشان

یک ناوک تو بی اثر موج می نبود

خواندیم خط ساغر از آن حلقه کمان ...

بیدل دهلوی
 
۴۲۹۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹۷

 

در شکوه صافدل ندهد رخصت زبان

زنجیری حیاست به موج گهر فغان

سنبل اسیر زلف ترا دام وحشت است ...

... هر چند دستگاه بود بیش حرص بیش

از موج بحر تشنه لبی می کشد زبان

بیدل ز بحر منت ساحل که می کشد ...

بیدل دهلوی
 
۴۲۹۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹۸

 

... سحر زگل کردن عرقها به عالم آب شبنمستان

ز رویت آیینه صفحه گل زگیسویت شانه موج سنبل

ختن سوادی ز چین کاکل فرنگ نقاش چین دامان ...

بیدل دهلوی
 
۴۲۹۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰۰

 

... جاده می گردد به هر جا زین جرس بالد فغان

موج گوهر نیست در جوی دم شمشیر او

از صفای آب می گردد پر ماهی عیان ...

بیدل دهلوی
 
۴۲۹۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰۳

 

... عجرما بیدل به تقریری دگرمحتاج نیست

موج در عرض شکست خود بود یکسر زبان

بیدل دهلوی
 
۴۲۹۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰۴

 

... وصف آن خط شوخیی داردکه در اندیشه اش

می دواند ربشه ها موج رک گل بر زبان

به که عاشق حسرت دیدار در دل بشمرد

موج سیلاب است اگرجوشد ز چشم تر زبان

مطلب دیدار حیرانم چسان گردد ادا ...

... اهل معنی یک قلم در ضبط اسرار خودند

موج ممکن نیست بیرون آرد ازگوهر زبان

بی خموشی کلبه دل عافیت اسباب نیست ...

... غیر خاموشی ندارد بالش و بستر زبان

بحر برخود می تپد از خود فروشیهای موج

عالمی بی طاقت است از مردمان تر زبان ...

بیدل دهلوی
 
۴۲۹۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰۶

 

... می دارد ازگداز تو مینایی زبان

هست از حباب و موج دلیلی که بحر هم

سر می دهد به باد سبکپایی زبان ...

بیدل دهلوی
 
۴۲۹۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰۷

 

... شرم حضور دل برد از طبع ما فضولی

سر ناکجا فزازد موج گهرگریبان

چون گل ازین گلستان دیوانه ها گذشتند ...

بیدل دهلوی
 
۴۳۰۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱۰

 

... چه امکانست گرد وحشتم از دل برون جوشد

تحیر رشته ای چون موج دارم در گهر پنهان

ز موی خود خروش چینی از شرم صفیر من ...

بیدل دهلوی
 
 
۱
۲۱۳
۲۱۴
۲۱۵
۲۱۶
۲۱۷
۲۶۳