گنجور

 
۴۰۰۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۳- سورة الرعد- مکیة » ۳ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی أنزل من السماء ماء الآیة ابو بکر واسطی گفت این آیت مدار علم حقیقت و معرفتست و المعنی اوحی من العلی الی قلوب الانبیاء و اسماعهم و الهم الحکماء فی عقولهم و بصایرهم جلال احدیت بنعمت رحمت و رأفت فرو فرستاد از آسمان بر پیغامبران پیغام راست و وحی پاک هم بسمع شنیدند و هم بدل دریافتند و همچنین اولیا را الهام داد و نور حکمت در دل ایشان افکند فسالت أودیة بقدرها ای ابصرت قلوب بقدر سعتها و حیاتها و استنارتها دلهای انبیاء روشن گشت و بیفروخت بنور وحی و رسالت و دلهای اولیاء بچراغ حکمت و معرفت بقدرها یعنی هر کس بقدر خویش بر درجات و طبقات یکی برتر یکی میانه یکی فروتر تفاضل و تفاوت بر همه پیدا پیغامبران را می گوید و لقد فضلنا بعض النبیین علی بعض اولیا را می گوید هم درجات عند الله یکی را بر نبوت رسالت افزونی یکی را بر حکمت نبوت افزونی یکی را بر علم معرفت افزونی یکی را بر ایمان و شهادت ذوق حقیقت افزونی یکی را علم الیقین با بیان یکی را حق الیقین باعیان هر کسی را آن داد که سزا بود و در هر دلی آن نهاد که جا بود فاحتمل السیل زبدا رابیا یعنی فاصاب تلک القلوب من خطأ الآراء و دون الهفوات و ما یلقی الشیطان فی الامنیة و یختلسه من الحفظ و یلقیه من الزلل آن دلها اگر چه روشنست و افروخته خالی نباشد از وساوس و هواجس و هفوات صغایر که شیطان پیوسته مترصد نشسته تا کجا در دل ایشان راهی یابد تا شکی و سهوی افکند دروغی برسازد حفظی بر باید او که مهتر عالم بود و سید ولد آدم بود و در صدف شرف بود با کمال نبوت و بسالت رسالت وی شیطان هم از وی اختلاسی کرد چنانک گفت ألقی الشیطان فی أمنیته تا از همزات وی بحق استعاذت کرد گفت رب اعوذ بک من همزات الشیاطین و مما یوقدون علیه فی النار ای و مما یتفکرون فیه و یتدبرونه و یستنبطون منه ابتغاء استدلال او ابتغاء کشف زبد ای زیادة من الهام الحق و المام الملک مثله ای مثل الخطاء الذی یلقیه الشیطان

می گوید آن صاحب الهام و صاحب معرفت یکی در بحر تفکر بدست استنباط جواهر معانی از آیات و اخبار بیرون می آرد یکی از روی تدبر بنعت الهام حقایق کشف می جوید همی در آن تفکر و تدبر و استنباط چندان کوشش نمایند و روش کنند که اندازه در گذارند تا بر الهام حق و المام ملک افزونی جویند این افزونی همچون آن بر آراسته شیطانست از هر دو حذر کردنی است فأما الزبد فیذهب جفاء یعنی فاما الخطاء و الهفوة و الطغیان تذهب تذکرا لقوله عز و جل إن الذین اتقوا إذا مسهم طایف من الشیطان تذکروا فإذا هم مبصرون و أما ما ینفع الناس من استدلال للفتوی او توقف علی معنی فیمکث فی الأرض یرسخ فی القلب می گوید آن خطاء رأی و هفوة لسان و طغیان از جهت شیطان پای دار نبود در دل مؤمن قرار نگیرد که مؤمن یاد کرد و یاد داشت حق بر دل و زبان دارد و غوغاء شیطان با سلطان ذکر حق پای ندارد اینست که رب العالمین گفت تذکروا فإذا هم مبصرون و آنچ مردم را بکار آید که صلاح دل و دین در آن بود و باندازه شریعت و حقیقت بود آن در دل راسخ گردد درختی بود بیخ آن راسخ شاخ آن ناضر عود آن مثمر بیخ آن در زمین وفا شاخ آن بر هوای رضا میوه آن رؤیت و لقا و بر جمله اشارت آیت آنست که نور معرفت چون در دل تابد آثار ظلمت معصیت پاک ببرد و آن نورها مختلفست و آن معاصی متفاوت نور یقین تاریکی شک ببرد نور علم تهمت جهل ببرد نور معرفت آثار نکرت محو کند نور مشاهدت آثار ظلمت بشریت ببرد نور جمع آثار تفرقت بردارد باز بر سر همه نور توحید است چون خورشید یگانگی از افق غیب سر بر زند با شب دوگانگی گوید ...

... تا کی ز صفات آدمی و آدم

أ فمن یعلم أنما أنزل إلیک من ربک الحق الآیة این استفهام بمعنی نفی است ای لا یستوی البصیر و الضریر و المقبول بالوصلة و المردود بالحجبة هرگز یکسان نباشد دانا و نادان روشن دل و تاریک دل آن یکی آراسته توحید و نواخته تقریب و این یکی بیگانه از توحید و سزای تعذیب آن یکی بنور معرفت افروخته و این یکی بآتش قطعیت سوخته إنما یتذکر أولوا الألباب کسی داند که چنین است که دل وی پر از نور یقین است و با عقل مطبوعی او را عقل مسموعی است آن گه صفت ایشان کرد الذین یوفون بعهد الله ایشان که جز وفاء عهد الله ایشان را نگیرد عهدی که کرده اند بر سر آن عهداند نه صید این عالم شوند نه قید آن عالم اگر از عرش تا ثری آب سیاه بگیرد لباس وفاء ایشان نم نگیرد ای جوانمرد وفا و حسن العهد از آن مرغک بیاموز که جان خویش در سر وفاء عهد سفیان ثوری کرد در آن عهد که سفیان ثوری را بتهمتی در حبس باز داشتند بلبلی در قفسی بود چون سفیان را بدید زار زار سراییدن گرفت روزی سفیان آن بلبل را بخرید و بها بداد و دست بداشت تا هوا گرفت پس از آن در مدت زندگانی سفیان هر روز بیامدی و ناله ای چند بکردی آن گه راه هوا گرفتی چون سفیان از دنیا برفت و او را دفن کردند آن بلبل را دیدند که بر سر تربت سفیان فرو آمد و باری چند بدرد دل و سوز جگر بسرایید و در خاک بغلتید تا قطره های خون از منقار وی روان شد و جان بداد

ای مسکین تو پنداری که شربت عشق ازل خود تو نوشیده ای یا عاشق گرم رو درین راه خود تو خاسته ای اگر تو پنداری که خدای را جل جلاله درین میدان قدرت چون تو بنده ای نیست که وی را بپاکی بستاید گمانت غلط است و اندیشه خطا که اگر پرده قهر از باطن اصنام بی جان بردارند و لگام گنگی از سر این در و دیوار و درختان فرو کنند چندان عجایب تسبیح و آواز تهلیل شنوی که از غیرت سر در نقاب خجلت خویش کشی و بزبان عجز گویی

پنداشتمت که تو مرا یک تنه ای ...

میبدی
 
۴۰۰۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۳- سورة الرعد- مکیة » ۴ - النوبة الاولى

 

... کذلک أرسلناک چنانک ترا فرستادیم فی أمة در امتی قد خلت من قبلها أمم که گذشت پیش ایشان لتتلوا علیهم الذی أوحینا إلیک تا بر ایشان خوانی آنچ پیغام دادیم بتو و هم یکفرون بالرحمن و ایشان بنام برد رحمن و یاد کرد او کافر میشوند قل هو ربی بگو رحمن خداوند منست لا إله إلا هو نیست خدایی جز او علیه توکلت پشت باو باز کردم و إلیه متاب ۳۰ و بازگشت من باوست

و لو أن قرآنا اگر هرگز قرآنی بودی سیرت به الجبال که بان کوه روان کردندی أو قطعت به الأرض یا بآن زمین بریدندی أو کلم به الموتی یا بان مرده را سخن شنوانیدندی بل لله الأمر جمیعا بلکه خدایراست فرمان و کار همه أ فلم ییأس الذین آمنوا بجای نیازند یک بار گرویدگان أن لو یشاء الله لهدی الناس جمیعا که اگر الله تعالی خواستی همه ناگرویدگان را راه نمودی بیکبار و لا یزال الذین کفروا و همیشه کافران و ناگرویدگان تصیبهم بما صنعوا می رسد بایشان بفعل بد که کردند قارعة مصیبتی سخت و داهیه ای صعب أو تحل قریبا من دارهم یا تو فرود آیی ناگاه بر در سرای ایشان حتی یأتی وعد الله صبر کن تا وعده ای که الله تعالی داد بیاید إن الله لا یخلف المیعاد ۳۱ الله تعالی کژ نکند وعده خویش

و لقد استهزی برسل من قبلک و افسوس کردند بر فرستادگان پیش از تو فأملیت للذین کفروا درنگ دادم کافران را ثم أخذتهم آن گه فرا گرفتم ایشان را فکیف کان عقاب ۳۲ چون بود سرانجام نمودن من دشمنان را

أ فمن هو قایم علی کل نفس بما کسبت آن کس که بر ایستاد دارد بنگاه بانی وی کردار خلق شمارد و اسرار و انفاس ایشان سنجد و الحاظ و الفاظ ایشان شمرد همچون کسی است که این هیچ نتواند و ندارد و جعلوا لله شرکاء و الله را انبازان گفتند قل سموهم بگوی ایشان را صفت کنید أم تنبیونه بما لا یعلم فی الأرض یا الله تعالی را خبری می کنید که او نداند آن را در زمین أم بظاهر من القول یا هر چه فراز آید همی گویید بل زین للذین کفروا مکرهم بلکه برآراستند کافران را مکر ایشان و صدوا عن السبیل و برگشتند از راه حق و برگردانیدند و من یضلل الله فما له من هاد ۳۳ و هر که را الله تعالی گمراه کرد او را نیست راهنمایی

لهم عذاب فی الحیاة الدنیا ایشان را عذابی است درین جهان و لعذاب الآخرة أشق و براستی که عذاب آن جهان سختتر و ما لهم من الله من واق ۳۴ و نیست ایشان را از الله تعالی کوشنده ای یا باز پوشنده ای ...

میبدی
 
۴۰۰۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۳- سورة الرعد- مکیة » ۴ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی الذین آمنوا و تطمین قلوبهم بذکر الله قوم اطمأنت قلوبهم بذکرهم لله و قوم اطمأنت قلوبهم بذکر الله لهم و لذکر الله اکبر بر لسان اهل اشارت این آیت از دو کس خبر می دهد یکی مرید و دیگر مراد یکی اوقات خویش مستغرق دارد بذکر زبان گهی نماز و گه تسبیح و گه خواندن قرآن

یکی می نازد بذکر حق در میان جان از غرقی که هست در بحر عیان او را پرداخت نیست با ذکر زبان همی گوید الهی تا یاد تو رهی را یادست جان وی از همه یادها بفریادست و تا دل رهی بپیدایی تو شادست شادی دو جهان نزدیک وی باد است آن یکی در راه دین رونده در بند ذکر خویش بمانده با وی همی گویند ذکر نگه دار و امر و نهی گوش دار و این یکی بر بساط قربت از اسباب و خلق ربوده و بجذبه الهی مخصوص گشته ذکر را می گویند که او را گوش دار این هم چنان است که گروهی در آرزوی بهشت اند و بهشت خود در آرزوی گروهی است و ذلک فی

قول النبی ص ان الجنة تشتاق الی اربعة نفر صایم رمضان و تالی القرآن و حافظ اللسان و مطعم السغبان ...

... فانظروا بعدنا الی الآثار

جماعت از روی موافقت بتواجد در آمدند هر کسی در شوری افتاده و از هر گوشه ای نعره ای همی آمد راهبی آنجا در غاری نشسته چون ایشان را بر آن صفت دید زار بگریست و از درد دل و سوز جگر بنالید آواز بر آورد که یا امة محمد اجیبونی جنید پیش آن راهب رفت راهب گفت ای شیخ این تواجد شما بر عموم باشد یا بر خصوص گفت بر خصوص گفت چون مرد مقهور گشت بچه نیت بر پای خیزد گفت نشانی از حق بدلهای ایشان رسد بر پای خیزند نبینی که جمعی نشسته باشند مهتری در آید همه بر پای خیزند و بتواضع درآیند ما را از حق نشانی آید و در آن نشان پیمانی بود وجد ما از آنست گفتا چه باشد که ایشان را از آن وا ستاند گفتا خوف خطر و بیم فراق راهب گفت صدقت یا جنید در انجیل صورت این سعادت دیده ایم و خوانده ایم راستست و درست راهب آن ساعت زنار بگشاد و ایمان قبول کرد پس درخواست تا همان بیت باز گفتند بر پای خاست و همچون چرخی همی گشت آخر بانگی بکرد و جان بحضرت فرستاد

و هم یکفرون بالرحمن قل هو ربی لا إله إلا هو ای محمد این کافران قدر نام ما نمی دانند این بی حرمتان بنام ما کافر می شوند ای محمد تو بگوی لا إله إلا هو ما را بپاکی بستای و به یگانگی یاد کن ما ذکر تو و ثناء تو بعالمی برگرفتیم و ترا بجای جهانیان پسندیدیم ای محمد مقصود کاینات و نقطه دایره حادثات خود تویی لولاک ما خلقت الکون اگر نه جاه و جلال تو بودی ما این عالم را خود نیافریدیمی و لقد انشد مخلوق فی مخلوق ...

... فانت الحر و انقطع الکلام

و هم یکفرون بالرحمن ای محمد اگر عتبه و شیبه و ولید مغیره و بو جهل و بو لهب حرمت نام ما نمی دارند و تعظیم آن در دل خود راه نمی دهند تو دل تنگ مکن و باین معنی غم مخور که مادر خزاین غیب خویش جوانمردانی داریم از امت تو که پس از این روزگار ایشان را سر بدین عالم در دهیم و از خزاین غیب ایشان را بیرون آریم مونس دل ایشان نام ما بود غذای جان ایشان مهر ما بود

شبلی وقتی هفت روز در وجد خویش رفته بود که هیچ طعامی و شرابی نخورد غریق دریای محبت گشته و سر در سر خود گم کرده این کلمات پیوسته بزبان می گفت ذکر ربی طعام نفسی و ثناء ربی لباس نفسی و الحیاء من ربی شراب نفسی نفسی فداء قلبی قلبی فداء روحی روحی فداء ربی آخر چون آتش وجد وی ساکن گشت او را پرسیدند که هفت روز بی طعام و شراب بسر آوردی این چه حالست گفت ای مسکین کسی که او را با نام و ذکر دوست خوش بود طعام و شرابش کجا یاد آید آن گه گفت ...

میبدی
 
۴۰۰۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۳- سورة الرعد- مکیة » ۵ - النوبة الثانیة

 

... سدی گفت یمحو الله ما یشاء یعنی القمر و یثبت یعنی الشمس بیانه فی قوله تعالی فمحونا آیة اللیل و جعلنا آیة النهار مبصرة و گفته اند محو و اثبات فناء دنیاست و بقاء عقبی کقوله ما عندکم ینفد و ما عند الله باق

و قیل یمحو ما یشاء من اعضاء الاموات فی قبورهم و ابشارهم و شعورهم و یثبت الارواح فلا تغیرها عن حالها حتی یردها الی النفوس و قیل یمحو الله ما یشاء و یثبت یعنی یمحق الله الربا و یربی الصدقات و گفته اند این محو و اثبات را روزی و وقتی معین نام زد نیست که رب العزه می گوید کل یوم هو فی شأن یعنی محوا و اثباتا قومی گفتند روز پنج شنبه است چنانک بیان کردیم در اقوال قومی گفتند دهم ماه رجب است قومی گفتند شب قدر است یعنی لیلة التقدیر و درست آنست که مصطفی ص گفت بروایت ابو الدرداء و جماعتی صحابه و خبر در صحیح است قال رسول الله ص ینزل الله تعالی فی آخر ثلث ساعات یبقین من اللیل فیفتح الذکر فی الساعة الاولی الذی لا یراه احد غیره فیمحو ما یشاء و یثبت ثم ینزل فی الساعة الثانیة الی جنة عدن و هی داره التی لم ترها غیره و لم یخطر علی قلب بشر و هی مسکنه لا یسکنها من بنی آدم غیر ثلاثة النبیین و الصدیقین و الشهداء ثم یقول طوبی لمن دخلک ثم ینزل فی الساعة الثالثة الی السماء الدنیا بروحه و ملایکته فتنتفض فیقول قومی بعزتی فیطلع الی عباده یقول الا هل من مستغفر یستغفرنی فاغفر له الا هل من سایل یسیلنی فاعطیه الا هل من داع یدعونی فاجیبه حتی یکون صلاة الفجر

و لذلک یقول الله عز و جل و قرآن الفجر إن قرآن الفجر کان مشهودا یشهده الله و ملایکة اللیل و ملایکة النهار و عنده أم الکتاب یعنی اللوح المحفوظ و هو اصل کل کتاب فیه ما خلق و ما لم یخلق و عن عطاء عن ابن عباس قال ان الله تعالی لوحا محفوظا مسیرة خمس مایة عام من درة بیضاء لها دفتان من یاقوتة لله فیه کل یوم ثلاثمایة و ستون لحظة یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب ...

... و یقول الذین کفروا لست مرسلا این کعب اشرف است و اصحاب وی ازین سران جهودان که نبوت مصطفی را منکر بودند و می گفتند لست مرسلا و عن ابن عباس قال قدم علی رسول الله ص اسقف من الیمن فقال له رسول الله ص هل تجدنی فی الانجیل رسولا قال لا فانزل الله تعالی قل کفی بالله شهیدا بینی و بینکم انی رسوله الیکم و شهیدا منصوب علی التمییز و قیل علی الحال و قیل الشهید فی هذا الموضع بمعنی الحکم سوغ ذلک و اجازه ان الحکومات لا تقوم الا بالشهادات و من عنده علم الکتاب هو عبد الله بن سلام و سلمان و تمیم الداری و من آمن من اهل الکتابین التوراة و الانجیل

گفته اند که الله تعالی در قرآن چهار جای عبد الله سلام را ستوده و کرامت و نواخت بر وی نهاده امام اهل تورات بود در شام چون خبر بعثت مصطفی ص شنید برخاست و قصد مدینه کرد و در تورات نعت و صفت مصطفی ص نیک شناخته بود و دانسته بیامد تا از وی مسایل پرسد و خبر عیان گردد و علم الیقین بنبوت و رسالت وی حاصل شود و در راه که می آمد کاروانی دید از مسلمانان که سوی شام می شدند یکی از یاران رسول این آیت می خواند یا أیها الذین أوتوا الکتاب آمنوا بما نزلنا مصدقا لما معکم من قبل أن نطمس وجوها آن خواندن در وی اثر کرد و او را در صحت نبوت مصطفی ص یقین افزود و دست بروی خود می برد که مبادا که روی من مسخ کنند ایمان بوی نیاورده چون بمدینه آمد نزدیک رسول خدا از وی مسیله ها پرسید چنانک در اخبار بیارند گویند چهل مسیله پرسید و گویند که هزار مسیله پرسید و رسول خدا ص همه از وحی جواب میداد آن گه مسلمان شد و گفت یا رسول الله قومی از پی من می آیند چون در رسند ایشان را باسلام دعوت کن تا مگر ایشان نیز مسلمان شوند چون آن قوم بیامدند رسول خدا عبد الله سلام را در خانه ای بنشاند و ایشان را پرسید که در عبد الله چه گویید ایشان بر وی ثناها کردند و نیکوییها گفتند که امامنا و سیدنا و اعلم من بقی علی وجه الارض بالتوریة عبد الله از خانه بیرون آمد و گفت ای قوم بدانید که آنچ در تورات خوانده ایم و دانسته از نعت و صفت پیغامبر آخر الزمان همه صفت و نعت محمدست و بدرستی و راستی که پیغامبر است و من که عبد الله ام بنبوت و رسالت وی گواهی میدهم اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله ایشان همه برمیدند و سخن در حق وی باز گردانیدند و ناسزا گفتند که هو سفیهنا و شرنا پس رب العالمین در مقابل آن جفاهای ایشان بر وی ثنا گفت و او را بستود و آیتها در قرآن بشأن وی فرو فرستاد یکی اینست که و من عنده علم الکتاب یعنی عبد الله بن سلام و قیل هو علی بن ابی طالب ع و قیل هو الله عز و جل و تقدیره کفی بالله الذی عنده علم الکتاب شهیدا بینی و بینکم و دلیله قراءة من قرأ و من عنده علم الکتاب و باین قراءت معنی آنست که میان من و شما داور و گواه الله تعالی است خداوندی که از نزدیک اوست علم دین و قرآن

میبدی
 
۴۰۰۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۳- سورة الرعد- مکیة » ۵ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی یمحوا الله ما یشاء و یثبت بدانک شاه راه دین حق سه چیزست اسلام و سنت و اخلاص در اسلام خایف باش و در سنت راجی و در اخلاص محب اسلام از خوف چاره نیست و سنت بی رجا نیست و اخلاص جز مایه محب نیست خایف را گویند می ترس راجی را گویند همی جوی محب را گویند همی سوز تا هنگامی آید که خایف را خطاب این بود که لا تخف مترس که روز ترس بسر آمد و راجی را گویند لا تحزن اندوه مدار که امیدت بر آمد و درخت شادی ببرآمد و محب را گویند ابشر شاد باش که شب هجر بپایان رسید و صبح وصل برآمد این هر یکی را در عالم روش خویش محو و اثباتست از دل خایف ریا می سترد و یقین می نهد بخل می سترد جود می نهد شره می سترد قناعت می نهد حسد می سترد شفقت می نهد بدعت می سترد سنت می نهد بم می سترد امن می نهد از دل راجی اختیار می سترد تسلیم می نهد تفرقت می سترد جمع می نهد سرگردانی بنده می سترد نور سبق می نهد از دل محب رسوم انسانیت می سترد شواهد حقیقت می نهد یمحو النعوت الانسانیة و یثبت النعوت الربانیة یمحو شواهد کم و یثبت شاهده از شاهد بنده می کاهد و از شاهد خود می فزاید تا چنانک باول خود بود بآخر هم خود باشد

پیر طریقت ازینجا گفت الهی جلال عزت تو جای اشارت نگذاشت محو و اثبات تو راه اضافت برداشت تا گم گشت هر چه رهی در دست داشت الهی زان تو می فزود و زان رهی می کاست تا آخر همان ماند که اول بود راست

محنت همه در نهاد آب و گل ماست ...

... اذا عظم المطلوب قل المساعد

همی گوید بزبان انکسار بنعت افتقار الهی این سوز ما امروز درد آمیزست نه طاقت بسر بردن و نه جای گریزست الهی این چه تیغ است که چنین تیز است نه جای آرام و نه روی پرهیزست کریما منزل ما چنین دورست همراهان برگشتند که این کار غرورست گر منزل ما سرورست این انتظار سورست و این محنت بر محنت نور علی نورست باز بنظر لطف در میان جان بنده نگرد از آن سکر با صحو آید آرمیده الطاف عنایت افروخته نور مشاهدت از خود باز رسته و دنیا و آخرت از پیش وی برخاسته بنسیم انس زنده و یادگار ازلی دیده و شادی جاودان یافته میگوید الهی گاه از تو می گفتم و گاه می نیوشیدم میان جرم خود و لطف تو می اندیشیدم کشیدم آنچ کشیدم همه نوش گشت چون آوای قبول شنیدم

أ و لم یروا أنا نأتی الأرض ننقصها من أطرافها بزبان اهل اشارت و بر ذوق ارباب معرفت تفسیر این آیت در آن خبرست که مصطفی ص گفت بدلاء امتی اربعون رجلا اثنان و عشرون بالشام و ثمانیة عشر بالعراق کلما مات منهم واحد ابدل مکانه آخر فاذا جاء الامر قبضوا

اصلی عظیم است این خبر در علوم حقایق و تمکین ارباب معارف و ما شرح آن در کتاب اربعین مستوفی گفته ایم کسی که این بیان خواهد از آنجا طلب کند و الله یحکم لا معقب لحکمه لا راد لقضایه و لا ناقض لامره خداوندیست کارگزار راست کار پاک داد نیکو نهاد کارها پرداخته بحکمت خود بنیادها ساخته بعلم خود حکمها رانده بخواست خود هر کسی را قسمتی رفته و هر یکی را بر کاری داشته چون می دانی که بر وی اعتراض نیست و از حکم وی اعراض نیست بهر چه پیش آید رضا ده که جز ازین روی نیست در راه دین منزلی بزرگوار تر از رضا دادن بحکم وی نیست و یافت کرامت قربت را وسیلتی تمامتر از رضا نیست

حسن بصری روزی بر رابعه عدویه در آمد و آن سیده عصر خویش عقد نماز بسته بود گفت ساعتی بنشستم بر سجاده نماز وی نگه کردم در دیده راست وی خاری شکسته دیدم و قطره های خون بر رخان وی روان گشته و بسجده گاه وی رسیده چون از عقد نماز فارغ گشت گفتم این چه حالست خار در دیده شکسته و جای نماز بخون چشم رنگین گشته گفت ای حسن بعزت آن خدای که این بیچاره را بعز اسلام عزیز کرد که مرا ازین حال خبر نیست ای حسن دلم این ساعت بر صفتی بود که اگر ممکن شود که هر محنتی و عقوبتی که در هفت طبقه دوزخ است میلی سازند و در دیده راستم کشند اگر دیده چپم خبر یابد دست فرو کنم و دیده از بن بر کنم ...

میبدی
 
۴۰۰۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۴- سورة ابراهیم- مکیة » ۱ - النوبة الاولى

 

بسم الله الرحمن الرحیم بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان

الر منم خدای دانا می دانم و می بینم کتاب أنزلناه إلیک این نامه ای است که فرو فرستادیم بتو لتخرج الناس تا بیرون آوری مردمان را من الظلمات إلی النور از تاریکیها بروشنایی بإذن ربهم بفرمان خداوند ایشان إلی صراط العزیز الحمید ۱ با راه خداوند توانا بی همتا نیکو سزا

الله الذی له ما فی السماوات و ما فی الأرض آن خدای که او راست هر چه در آسمانها و در زمینها و ویل للکافرین من عذاب شدید ۲ ویل ناگرویدگان را از عذابی سخت

الذین یستحبون الحیاة الدنیا علی الآخرة ایشان که می برگزینند بدوستی زندگانی این جهان بر آن جهان و یصدون عن سبیل الله و بر می گردانند از راه خدای و یبغونها عوجا و آن را عیب و کژی می جویند أولیک فی ضلال بعید ۳ ایشانند که در گمراهی دورند

و ما أرسلنا من رسول و نفرستادیم هیچ فرستاده ای إلا بلسان قومه مگر بزبان قوم او لیبین لهم تا پیدا کند ایشان را فیضل الله من یشاء تا گمراه کند الله او را که خواهد و یهدی من یشاء و با راه آرد او را که خواهد و هو العزیز و اوست تاونده با هر کاونده و بهیچ هست نماننده الحکیم ۴ دانا راست دانش راست کار

و لقد أرسلنا موسی بآیاتنا و فرستادیم موسی را بسخنان خویش أن أخرج قومک که بیرون آر قوم خویش را من الظلمات إلی النور از تاریکیها بروشنایی و ذکرهم بأیام الله و یاد کن بر ایشان گذشتهای روزگار خدا إن فی ذلک لآیات درین پیغام و در یاد کرد گذشتهای روزگار پندهاست و نشانها لکل صبار شکور ۵ هر شکیبایی را سپاس دار ...

میبدی
 
۴۰۰۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۴- سورة ابراهیم- مکیة » ۱ - النوبة الثانیة

 

این سورة ابراهیم مکی است مگر دو آیت أ لم تر إلی الذین بدلوا

تا آخر دو آیت بمدینه فرو آمد در شأن کشتگان بدر باقی همه بمکه فرو آمد باتفاق مفسران و جمله سورة پنجاه و دو آیتست و هشتصد و سی و یک کلمه و سه هزار و چهار صد و سی و چهار حرف و باجماع اهل تفسیر درین سورة ناسخ و منسوخ نیست مگر قول عبد الرحمن بن زید بن اسلم که وی گفت إن الإنسان لظلوم کفار این سه کلمه منسوخست بآن آیت که در سورة النحل است و إن تعدوا نعمة الله لا تحصوها إن الله لغفور رحیم و روی ابی بن کعب قال قال رسول الله ص من قرأ سورة ابراهیم علیه السلام اعطی من الاجر عشر حسنات بعدد من عبد الاصنام و بعدد من لم یعبدها

بسم الله الرحمن الرحیم الر انا لله اعلم و اری و قد سبق الکلام فیه الر کتاب مبتدا و خبر و قیل کتاب خبر ابتداء محذوف ای هذا کتاب أنزلناه إلیک یا محمد یعنی القرآن لتخرج الناس ای انزلناه لتخرج الناس بدعایک ایاهم من ظلمات الکفر و الجهالة الی نور الایمان و العلم و من الشک الی الیقین و من البدعة الی السنة الظلمات و النور چون درهم پیوسته باشد در قرآن بر دو وجه آید یکی شب و روز ست چنانک الله گفت در سورة الانعام و جعل الظلمات و النور یعنی اللیل و النهار دیگر هر چه از آن آید در قرآن بدان کفر و ایمان خواهد ظلمات شرک است و کفر لان الکفر غیر بین فمثل بالظلمات و الایمان بین فمثل بالنور و هر چه در قرآن آید ظلمات تنها که در نور پیوسته نبود هم بر دو وجه بود یکی بمعنی اهوال چنانک در سورة الانعام گفت قل من ینجیکم من ظلمات البر و البحر یعنی من اهوال البر و البحر و در سورة النمل گفت أمن یهدیکم فی ظلمات البر و البحر ای اهوال البر و البحر دیگر وجه آنست که سه خصلت بهم یعنی سه تاریکی بهم آید چنانک در سورة الزمر گفت خلقا من بعد خلق فی ظلمات ثلاث یعنی البطن و الرحم و المشیمة و در سورة الانبیاء گفت یونس را فنادی فی الظلمات یعنی ظلمة اللیل و ظلمة البحر و ظلمة بطن الحوت و در سورة النور گفت ظلمات بعضها فوق بعض یعنی کافر قلبه مظلم فی صدر مظلم فی جسد مظلم ...

... ملکا و خلقا و امرا و ویل للکافرین من عذاب شدید ویل واد فی جهنم بسیل من قیح و صدید

الذین یستحبون الحیاة الدنیا علی الآخرة ای یختارون و یؤثرون الدنیا علی العقبی و یترکون العمل لها و قیل الاستحباب طلب المحبة بالتعریض لها و یصدون عن سبیل الله هم لازمست و هم متعدی بر می گردید از راه خدای و دیگران را بر می گردانید اگر لازمست چنانست که رأیت المنافقین یصدون عنک صدودا ای یعرضون عنک اعراضا الی غیرک و رأیتهم یصدون ای یعرضون و هم مستکبرون و اگر متعدیست چنانست که هم الذین کفروا و صدوکم عن المسجد الحرام ای منعوکم عن دخوله و یبغونها عوجا ای یلتمسون لها زیغا و عیبا و قیل یطلبون غیر سبیل القصد و صراط الله هو طریق القصد و قیل ینتظرون لمحمد ص هلاکا و عوجا منصوب علی الحال مصدر موضوع فی موضع الحال تقول بغیت الشی ء طلبته و ابغیته ای اعنته أولیک ای الموصوفون فی ضلال بعید فی خطاء و طریق جایر عن الصواب

و ما أرسلنا من رسول إلا بلسان قومه ای بلغة قومه و اللسان عند العرب هو الکلام می گوید هر پیغامبری که بقومی فرستادیم بزبان ایشان و لغت ایشان فرستادیم تا پیغام ما بایشان بآن زبان که دریابند و فهم کنند برسانند و اگر نه بزبان ایشان گویند درنیابند و حجت بر ایشان درست نیاید اینست که رب العزه گفت لیبین لهم ای لیفهمهم لتقوم علیهم الحجة ...

... و روی ان النبی ص قال یؤتی بالرجل یوم القیامة فیقول الله عبدی لم ازو عنک الدنیا لهوانک زویت عنک لصلاحک و صالح دینک

قوله و إذ قال موسی لقومه اذکروا نعمة الله علیکم إذ أنجاکم من آل فرعون ای اعلم قومک یا محمد ما کان من موسی علیه السلام حین قال لبنی اسراییل اذکروا نعمة الله علیکم إذ أنجاکم من آل فرعون ففرعون داخل فی آله ها هنا کما ان ابراهیم ع داخل فی آله فی خبر التشهد و الیاس داخل فی آله فی قوله سلام علی إل یاسین و مثله قوله أدخلوا آل فرعون أشد العذاب و یذبحون أبناءکم اثبت الواو ها هنا عطفا علی یسومونکم و حیث لا واو فانه بدل عن الاول قال الفراء العلة الجالبة لهذه الواو ان الله سبحانه اخبرهم انهم یعذبون بانواع العذاب بالتذبیح و غیر التذبیح و حیث طرح الواو اراد تفسیر صفات الذین کانوا یسومونهم و یستحیون نساءکم ای یدعونهن احیاء لا یقتلونهن و فی الخبر اقتلوا شیوخ المشرکین و استحیوا شرخهم و فی ذلکم بلاء من ربکم عظیم

و إذ تأذن یعنی آذن ای اعلم کما یقال توعد و اوعد و إذ تأذن ربکم می گوید آگاهی داد خداوند شما و آگاه کرد شکرتم راست و آگاهی کفرتم را و شکر درین موضع توحیدست و ناسپاسی کفر است و تفسیر خود در عقب است ...

میبدی
 
۴۰۰۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۴- سورة ابراهیم- مکیة » ۱ - النوبة الثالثة

 

... جانی که ترا یافت شد از مرگ مسلم

کار آنست که تو در گرفتی راه آنست که تو نمودی قسمت آنست که تو کردی پیش از لوح و پیش از قلم قضا قضاء تو و خواست خواست تو و حکم حکم تو حکم دیگران همه میل است و ستم

قضی الله امرا و جف القلم

و فیما قضی ربنا ما ظلم

الله است آفریدگار جهانیان رحمن است روزی گمار همگان رحیم است آمرزگار مؤمنان الله است آفریننده بی نظیر رحمن است پروراننده و دست گیر رحیم است آمرزنده و عذر پذیر هر چند که خردبین است عظیم و بزرگوار است هر چند که سخت گیر است فرا گذار و آسان گذارست در صفت عزت وی هم نور و هم نار است بنار عزت قومی را می گدازد بنور عزت قومی را می نوزاد آن سوخته را بعدل خود در ظلمات کفر می دارد و آن نواخته را بفضل خود بدعوت مصطفی ص و بنور قرآن راه می نماید و از تاریکی بیگانگی به روشنایی آشنایی می آرد اینست که رب العالمین گفت کتاب أنزلناه إلیک لتخرج الناس من الظلمات إلی النور بإذن ربهم ای محمد این چراغ قرآن که در دست تو است افروزنده آن ماییم راهبر بوی آن کس بود که ما خواهیم

بزرگان دین گفتند نشان راه بردن بوی پنج چیز است اول آنک حق او را قبول کند چنانک گفت عز جلاله فتقبلها ربها بقبول حسن دیگر آنک او را دست گیرد لو لا أن تدارکه سوم دل وی در خود بندد و ربطنا علی قلوبهم چهارم برق دوستی در دل وی تابد رأی کوکبا پنجم جان وی را بوی وصال دماند و الصبح إذا تنفس و اصل این همه عنایت ازلی است چون عنایت بود طاعت سبب مثوبت بود و معصیت سبب مغفرت و اگر عنایت نبود طاعت سبب ندامت بود و معصیت سبب شقاوت

الله الذی له ما فی السماوات و ما فی الأرض قال الواسطی الکون کله له فمن طلب الکون فانه المکون و من طلب الحق فوجده سخر له الکون بما فیه ...

میبدی
 
۴۰۰۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۴- سورة ابراهیم- مکیة » ۲ - النوبة الاولى

 

... قالت لهم رسلهم فرا ایشان گفت رسولان ایشان إن نحن إلا بشر مثلکم نیستیم ما مگر مردمانی همچون شما و لکن الله یمن علی من یشاء من عباده لکن سپاس نهد الله بر هر که خواهد از بندگان خویش و ما کان لنا و نیست ما را أن نأتیکم بسلطان إلا بإذن الله که بشما حجتی آریم مگر بفرمان الله و علی الله فلیتوکل المؤمنون ۱۱ و ایدون بادا که گرویدگان توکل و پشتی داری بر خدای دارند

و ما لنا ألا نتوکل علی الله و چرا که ما پشتی نداریم و توکل نکنیم بر الله و قد هدانا سبلنا و اوست که راه نمود ما را براههای راست ما و لنصبرن و بر آنیم که شکیبایی کنیم علی ما آذیتمونا بر آن رنجها که شما می نمایید ما را و علی الله فلیتوکل المتوکلون ۱۲ و ایدون بادا که بر خدای تعالی توکل دارند متوکلان

و قال الذین کفروا لرسلهم کافران گفتند رسولان خویش را لنخرجنکم من أرضنا که بیرون کنیم شما را از زمین خویش أو لتعودن فی ملتنا یا باز گردید و در کیش ما آیید فأوحی إلیهم ربهم پیغام داد خداوند ایشان بایشان لنهلکن الظالمین ۱۳ که ما خود آن ستمکاران را هلاک کنیم ...

... من ورایه جهنم دوزخ پیش او فا و یسقی من ماء صدید ۱۶ و می آشامانند او را از آبی زردابه وقیح یتجرعه در دهن می کشد آن را و لا یکاد یسیغه و نمی تواند که روان فرو برد آن را و یأتیه الموت من کل مکان و می رسد باو درد مرگ از هر جای و ما هو بمیت و آنکه مردنی نه و من ورایه عذاب غلیظ ۱۷ و پیش او فا باز عذابی سختر از آن و ستبرتر از آن

مثل الذین کفروا بربهم أعمالهم مثل کردار ایشان که بخداوند خویش کافر شدند کرماد اشتدت به الریح چون خاکستری خشک که باد در آن زور گرفت فی یوم عاصف در روزی سخت باد لا یقدرون مما کسبوا علی شی ء باد شاه نشوند و درنیابند از آن کردگار که کردند بر هیچیز ذلک هو الضلال البعید ۱۸ آنست آن گمراهی و تباهی دور

أ لم تر أن الله خلق السماوات و الأرض بالحق نمی بینی که الله بیافرید هفت آسمان و هفت زمین بیکتایی و توانایی إن یشأ یذهبکم اگر خواهد ببرد شما را و یأت بخلق جدید ۱۹ و آفریده ای آرد نو

و ما ذلک علی الله بعزیز ۲۰ و آن بر الله نه سخت است نه دشوار

و برزوا لله جمیعا و بیرون آیند خوانندگان الله همه بیکبار فقال الضعفاء للذین استکبروا پس روان گویند گردن گردن کشان را إنا کنا لکم تبعا که ما شما را پس روان بودیم فهل أنتم مغنون عنا من عذاب الله من شی ء امروز ما را بکار آیید و از عذاب ما چیزی بردارید قالوا گویند لو هدانا الله لهدیناکم اگر الله ما را راه نمودی ما هم شما را راه نمودیمی سواء علینا یکسانست بر ما أ جزعنا أم صبرنا خروش کنیم یا شکیبایی کنیم ما لنا من محیص ۲۱ ما را دوری یافت نیست از عذاب و نه رستن

و قال الشیطان و دیو گوید لما قضی الأمر آن گه که کار شمار برگزارده آید إن الله وعدکم وعد الحق خدای شما را وعده داد وعده ای درست راست و وعدتکم و من شما را وعده دادم فأخلفتکم و آنچ گفتم نکردم و ما کان لی علیکم من سلطان و مرا بر شما دست رسی نبود و توانی إلا أن دعوتکم مگر آنک خواندم شما را فاستجبتم لی و پاسخ کردید مرا فلا تلومونی مرا مه نکوهید و لوموا أنفسکم خویشتن را نکوهید ما أنا بمصرخکم نه من فریاد رس شماام و ما أنتم بمصرخی و نه شما فریاد رس من إنی کفرت بما أشرکتمون من قبل که من کافر بودم بآنچ شما انباز گرفتید مرا در آن پیش إن الظالمین لهم عذاب ألیم ۲۲ کافران را فردا عذابی درد نمای است

میبدی
 
۴۰۱۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۴- سورة ابراهیم- مکیة » ۲ - النوبة الثانیة

 

... قال ابن عباس کانت الرسل و المؤمنون یستضعفهم قومهم و یقهرونهم و یکذبونهم و یدعونهم الی ان یعودوا فی ملتهم فابی الله لرسله و المؤمنین ان یعودوا فی ملة الکفر فامرهم ان یتوکلوا علی الله و امرهم ان یستفتحوا علی الجبابرة و وعدهم ان یسکنهم الارض من بعدهم فانجز الله لهم ما وعدهم و استفتحوا کما امرهم الله ان یستفتحوا و خاب کل جبار عنید روی ابو سعید الخدری قال قال رسول الله ص یسیر عنق من جهنم یوم القیامة فیقول انی امرت بثلث بکل جبار عنید و من جعل مع الله الها آخر و من قتل نفسا بغیر نفس و فی روایة اخری وکلت بثلث بکل جبار عنید و بکل من دعا مع الله الها آخر و بالمصورین

قوله من ورایه جهنم ای امامه و قدامه جهنم فهو یردها کما یقال الموت من ورایک و قیل من ورایه ای من وراء حیاته یعنی بعد موته جهنم و الاصل فیه ان کل من واری عنک شییا من خلف او قدام فهو وراک و قیل من وراء ما هو فیه جهنم ای تتلوه کما تقول للرجل من وراء هذا ما تحب ای یتلوه و یسقی من ماء صدید فالصدید بدل من الماء و لیس صفة له ای یسقی الصدید مکان الماء کانه قال جعل ماؤه صدیدا و سمی ماء لمیعه کما قیل للمنی ماء و للدمع ماء و لیسا بالماء و یجوز ان یکون علی التشبیه ای یسقی ماء کانه صدید و هو ما یسیل من الجرح مختلطا بالدم و القیح قال قتادة هو ما یخرج من جلد الکافر و لحمه و قال الربیع بن انس هو غسالة اهل النار و ذلک من فروج الزناة و جاز ان یکون الصدید وصفا للماء فیکون المعنی من ماء صدید یصد عن شربه لکراهة مذاقه

یتجرعه یتحساه و یشربه جرعة جرعة لمرارته و حرارته و لا یکاد یسیغه ای یسیغه بعد ابطاء تقول ساغ الشراب یسوغ سوغا اذا جاز الحلق و وصل الی الجوف و قیل لا یسوغ فی حلقه بل یغص به فیطول به عذابه ...

... و ما ذلک علی الله بعزیز ممتنع بل سهل علیه یسیر و معنی الآیة ان من قدر علی خلق السماوات و الارض لا یصعب علیه اعادة من کان حیا ففنی

و برزوا ای ظهروا من قبورهم فصاروا الی البراز من الارض و البراز الصحراء لظهورها هذا کقوله عز و جل یومهم بارزون لله یعنی لدعوة الله ایاهم من قبورهم کقوله له دعوة الحق یوم یدعوکم یوم یدع الداع برزوا بلفظ ماضی گفت و معنی مستقبل است که این بروز بعد از فناء دنیا خواهد بود بقیامت می گوید خلق بزمین محشر بهم آیند و تابع و متبوع بر هم رسند فقال الضعفاء جمع ضعیف ای ضعیف الرأی و التدبیر و هم السفلة و التابعون للذین استکبروا یعنی الذین طلبوا الکبر و الکبر رفع النفس فوق القدر و هم الرؤساء و السادة المتبوعون پس از آنک تابع و متبوع اهل ضلالت بعذاب رسیدند پس روان و کمینان با مهتران و پیش روان خود گویند إنا کنا لکم تبعا جمع تابع مثل حارس و حرس و راصد و رصد و نافر و نفر فهل أنتم مغنون عنا ای هل تقدرون ان تدفعوا عنا شییا مما نحن فیه بصرفه عنا او بحمله و ان قل گویند ما پس روی شما کردیم و فرمان شما بردیم هیچ توانید که امروز ازین عذاب که بر ماست چیزی بگردانید و بکاهید از ما یا خود بردارید آن مستکبران و پیش روان جواب دهند لو هدانا الله لهدیناکم ای اخترنا لکم ما اخترناه لانفسنا و کنا حسبنا انا راشدون مرشدون و لکن ضللنا فاضللناکم گویند ما شما را آن نمودیم که خود داشتیم و آن فرمودیم که خود کردیم پنداشتیم که خود راه بریم و شما را راه نماییم ندانستیم که خود بی راه بودیم و شما را بی راه کردیم اگر الله ما را راه صواب نمودی ما نیز راه صواب بشما نمودیمی تا هم ما را از عذاب نجات بودی و هم شما را آن گه در میان آتش و عذاب با یکدیگر گویند راه ما آنست که صبر کنیم مگر فرج آید که در دنیا هر که صبر کرد فرج دید پانصد سال در آن عذاب صبر کنند و ایشان را صبر بکار نیاید و سود ندارد آن گه جزع در گیرند و گویند جزع کنیم مگر بر ما رحمت کنند پانصد سال جزع همی کنند و کس را بر ایشان رحمت نیاید آن گه نومید شوند و گویند سواء علینا أ جزعنا أم صبرنا ما لنا من محیص مهرب و معدل عن العذاب و الحیص العدول علی جهة الفرار یقال وقع فلان فی حیص بیص اذا وقع فیما لا یقدر ان یتخلص منه

و قال الشیطان یعنی ابلیس لما قضی الأمر فرغ من الامر ای من الحساب و دخل اهل الجنة الجنة و اهل النار النار چون کار خلق در قیامت بر گزارده آید و فصل و قضا تمام شود بهشتیان ببهشت فرو آمده و دوزخیان بآتش رسیده کافران روی بابلیس نهند و او را سرزنش کنند که تو ما را باین روز بد افکندی که در دنیا ما را راه کژ نمودی آن گه ابلیس را در میان آتش منبری نهند بآن منبر بر شود و ایشان را جواب دهد گوید یا اهل النار إن الله وعدکم وعد الحق ای دوزخیان بدانید که الله شما را در دنیا وعده ای داد که این روز رستاخیز و بهشت و دوزخ و ثواب و عقاب بودنی است آن وعده ای بود راست و درست الله وعده خود راست کرد و سزای هر کس داد و وعدتکم فأخلفتکم و من شما را وعده ای دروغ دادم که رستاخیز و بهشت و دوزخ نخواهد بود و شما را گفتم که در کفر و معصیت نجاتست آنچ گفتم باطل بود و آنچ وعده دادم خلاف آن بود و ما کان لی علیکم من سلطان این سلطان بمعنی ملک است و قهر یعنی ما کان لی علیکم من ملک فاقهر کم علی الشرک هم چنان که در سورة الصافات گفت و ما کان لنا علیکم من سلطان ای من ملک فنقهر کم علی الشرک بیرون ازین در همه قرآن سلطان بمعنی حجتست و برهان

ابلیس گوید مرا بر شما دست رسی و توانی نبود بآنچ شما را فرمودم و بر آن خواندم و نه شما را بقهر و غلبه بر آن داشتم که مرا خود آن قهر و غلبه و امکان نبود بیش از آن نیست که شما را دعوتی کردم و وسوسه ای انگیختم و شما دعوت من پاسخ کردید و باجابت مسارعت نمودید إلا أن دعوتکم استثناء منقطع ای لکن دعوتکم بالوساوس فاستجبتم لی اسرعتم اجابتی فلا تلومونی و لوموا أنفسکم اذ تبعتمونی لا بحجة و برهان و لا تسلط و غلبة مرا ملامت مکنید ملامت خود کنید و گناه سوی خود نهید که دعوت من بی حجتی و برهانی اجابت کردید بعد از آن که عداوت من با خود شناخته بودید و رب العزه با شما گفته لا یفتننکم الشیطان کما أخرج أبویکم من الجنة ما أنا بمصرخکم فاخرجکم من النار و ما أنتم بمصرخی فتخرجونی منها امروز نه من شما را بکار آیم نه شما مرا بکار آیید نه من شما را فریاد رس و نه شما مرا فریاد رس جای دیگر گفت فلا صریخ لهم و لا هم ینقذون ای لا مغیث لهم و لا غیاث ایشان را خود فریاد رس نیست در آتش و رستگاری نیست از آتش جای دیگر گفت و هم یصطرخون فیها فریاد همی خوانند و کس ایشان را فریاد نرسد ...

میبدی
 
۴۰۱۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۴- سورة ابراهیم- مکیة » ۲ - النوبة الثالثة

 

... لکن زهر افعی چون مستولی گردد بر جان بیچاره ای هزار خروار تریاق سود نکند من اسقطته السوابق لم تنعشه اللواحق اول نمودن است پس دیدن اول نمایش است پس روش تا ننماید نه بینی تا نخواند نروی خواندنش اینست که فاطر السماوات و الأرض یدعوکم لیغفر لکم آفریدگار زمین و آسمان کردگار جهان و جهانیان بی نیاز از طاعت و اعمال بندگان بانعام و افضال خود نه بسزاء شما بل بسزاء خود می خواند شما را که باز آیید درگاه ما را لزوم گیرید چون می دانید که جز من خداوند نیست از من آمرزش خواهید که ما را از گناه آمرزیدن باک نیست عیب خود عرضه کنید که ما را از معیوب پذیرفتن عار نیست بجرم رهی را گرفتن انتقام است و ما را با رهی انتقام نیست باول بر گرفتن و بآخر بیفکندن در علم نقصانست و در علم ما نقصان نیست کرامت ازین بزرگوارتر نباید لطف ازین تمامتر نبود کید دشمن بتو نماید و از وی حذر فرماید گوید إن الشیطان لکم عدو فاتخذوه عدوا شیطان دشمن شما است او را دشمن دارید فرمان وی مبرید دعوت وی را اجابت مکنید إنما یدعوا حزبه لیکونوا من أصحاب السعیر او خود خرمن سوخته است ترا سوخته خرمن خواهد تا ترا با خود بدوزخ برد فرمان وی مبر فرمان خداوند خود بر دعوت الله را پاسخ کن یدعوکم لیغفر لکم که بآن میخواند تا ترا بیامرزد و بنوازد

جای دیگر گفت أولیک یدعون إلی النار و الله یدعوا إلی الجنة و المغفرة بإذنه و الله یدعوا إلی دار السلام همه را می خواند لکن تا خود کرا بار دهد و مقبول حضرت بی نیازی که بود آنها که مقبول حضرت بی نیازی آمدند علم سعادت و روایت اقبال نخست بر درگاه سینه های ایشان نصب کردند و مفاتیح کنوز خیرات و خزاین طاعات در کف کفایت ایشان نهادند و دیواری از عصمت بگرد روزگار ایشان درکشیدند تا صولت دعوت شیطانی راه بساحات دل ایشان نیافت آن گه جمال بی نهایت یدعوکم لیغفر لکم بر دل ایشان تجلی کرد و از یک جانب عنایت شریعت او را مدد داد که أجیبوا داعی الله و از دیگر جانب جلال حقیقت او را نواخت که فلیستجیبوا لی پس چه عجب باشد اگر رهی با این عنایت و رعایت مقبول حضرت الهیت شود

و ما لنا ألا نتوکل علی الله و قد هدانا سبلنا ای و قد رقانا من حد تکلف البرهان الی وجود روح البیان بکثرة ما افاض علینا من جمیل الاحسان و کفانا من مهمات الشان توکل نشان یقینست و مایه ایمان و ثمره توحید و آن را دو درجه است یکی توکل عام مکتسبان امت را دیگر توکل خاص راضیان حضرت را توکل عام آنست که از راه اسباب برنخیزی کسب و تجارت و حراثت که سنت شریعتست دست بنداری و آنکه اعتماد بر آن کسب نکنی و روزی از اسباب نبینی بلکه از مسبب الاسباب بینی و اعتماد جز بر فضل الله نکنی و حرکات اسباب و حول و قوت خود بداشت وی بینی درین توکل اسباب در میان دیدن رواست اما با اسباب بماندن خطاست

پیر طریقت گفت سبب ندیدن جهلست اما با سبب بماندن شرکست بهشت در میان ندیدن بی شرعی است اما با بهشت بماندن دون همتی است از روی شریعت اگر کسی در غاری نشیند که راه گذر خلق بر وی نبود و آنجا گیاه نبود گوید توکل می کنم این حرامست که وی در هلاک خویش شده و سنت حق سبحانه و تعالی در کار اقسام و ارزاق خلق بندانسته

آورده اند که در بنی اسراییل زاهدی از شهر بیرون شد در غاری نشست که توکل می کنم تا روزی من بمن رسد یک هفته بر آمد و هیچ رفقی پدید نیامد و بهلاک نزدیک گشت وحی آمد به پیغامبر روزگار که آن زاهد را گوی بعزت من که تا با شهر نشوی در میان مردم من ترا روزی ندهم پس بفرمان حق بشهر باز آمد و رفقها آغاز کرد از هر جانبی هر کسی تقربی میکرد و چیزی می آورد در دل وی افتاد که این چه حالست وحی آمد به پیغامبر که در آن روزگار بود که او را بگوی تو خواستی که بزهد خویش حکمت ما باطل کنی ندانستی که من روزی بنده خویش که از دست دیگران دهم دوستر از آن دارم که از قدرت خویش تو بندگی کن کار خدایی و روزی گماری بما باز گذار

و در اخبار موسی کلیم است علیه السلام که او را علتی پدید آمد طبیبان گفتند داروی این علت فلان چیزست موسی گفت دارو نکنم تا الله خود عافیت فرستد و شفا دهد آن علت بر وی دراز گشت گفتند ای موسی این دارو مجربست اگر بکار داری در آن شفا بود موسی ع نشنید و دارو نکرد تا از حق جل جلاله وحی آمد که بعزت من که تا تو دارو نخوری من شفا ندهم موسی دارو بخورد در حال شفا آمد موسی را چیزی در دل آمد که بار خدایا این چونست وحی آمد که یا موسی تو چونی مپرس و سنتی که ما نهاده ایم اسرار آن مجوی که کس را باسرار الهیت ما راه نیست و گفتن چون و چرا روا نیست اینست بیان درجه اول در توکل که هم اسباب بیند هم مسبب اما داند که اسباب از مسبب است و خلق از خالق همه از یک اصل می رود و فاعل یکی بیش نیست و بر دیگری حوالت نیست و بنده تا درین مقامست در تفرقه است که در دایره جمع نیست چون ازین درجه برگذشت توکل راضیانست و آن حال صدیقانست که از مسبب و اسباب نپردازند همه یکی را بینند و یکی را شناسند دیگران کار باو سپارند و ایشان خود را باو سپارند دیگران ازو خواهند و ایشان خود او را خواهند دیگران بعطا آرام گیرند و ایشان بمعطی آرام گیرند این توکل چراغی است در دل که اینک منم نداییست در گوش که ایدرم نشانیست روشن که با توام

حسین منصور حلاج خواص را دید که در بیابان می گشت گفت چه میکنی گفت قدم خویش در توکل درست می کنم گفت افنیت عمرک فی عمران باطنک فاین الفناء فی التوحید و ابو بکر صدیق بیمار بود او را گفتند طبیب را بیاریم تا ترا علاج کند گفت طبیب مرا دید و گفت انی افعل ما ارید و لنصبرن علی ما آذیتمونا این دلیلست که صبر کردن بر رنج و احتمال کردن و بدفع آن مشغول نابودن از توکلست همانست که جای دیگر گفتو دع أذاهم و توکل علی الله هر که بر رنجها صبر کند و ننالد او را هم مقام متوکلانست هم مقام صابران و در روش دین داران دو مقام ازین عزیزتر نه اند

رب العالمین متوکلانرا می گوید إن الله یحب المتوکلین و صابران را می گوید إن الله مع الصابرین و کمال شرف و فضیلت صبر را رب العزه در قرآن زیادت از هفتاد جای صبر یاد کرده و هر درجه ای که آن نیکوتر و بزرگوارتر با صبر حوالت کرده درجه ای بزرگوارتر از امامت در راه دین نیست و با صبر حوالت کرده که و جعلنا منهم أیمة یهدون بأمرنا لما صبروا مزد بی نهایت و ثواب بی شمار با صبر حوالت کرده که إنما یوفی الصابرون أجرهم بغیر حساب صلوات و رحمت و هدایت کس را بهم جمع نکرد مگر صابران را گفت أولیک علیهم صلوات من ربهم و رحمة و أولیک هم المهتدون و در خبرست که صبر گنجیست از گنجهای بهشت و اگر صبر مردی بودی مردی کریم بودی و عیسی ع را وحی آمد که ای عیسی نیابی آنچ خواهی تا صبر کنی بر آنچ نخواهی و رسول ص قومی را دید از انصار گفت مؤمنانید

گفتند آری گفت نشان ایمان چیست گفتند بر نعمت شکر کنیم و در محنت صبر و بقضاء الله راضی مصطفی ص گفت مؤمنون و رب الکعبه

میبدی
 
۴۰۱۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۴- سورة ابراهیم- مکیة » ۳ - النوبة الاولى

 

... تؤتی أکلها می دهد بر خویش کل حین هر هنگامی بإذن ربها بخواست خداوند خویش و یضرب الله الأمثال للناس و مثلها می زند الله مردمان را لعلهم یتذکرون ۲۵ تا مگر به دریابند

و مثل کلمة خبیثة و مثل سخنی ناراست ناپاک کشجرة خبیثة چون درختیست ناخوش ناشیرین اجتثت من فوق الأرض فرا جنبانیدند و درودند از سرزمین ما لها من قرار ۲۶ آن را در زمین بیخ و آرام نه یثبت الله الذین آمنوا استوار می دارد و محکم الله گرویدگان را بالقول الثابت بآن سخن راست درست محکم فی الحیاة الدنیا هم درین جهان و فی الآخرة و هم در آن جهان و یضل الله الظالمین و در گمراهی می دارد الله ناگرویدگان را و یفعل الله ما یشاء ۲۷ و آن کند الله که خود خواهد

أ لم تر إلی الذین بدلوا نبینی ایشان را که بدل کردند نعمت الله کفرا شکر نعمت الله را بناسپاسی و أحلوا قومهم و فرود آوردند قوم خویش را دار البوار ۲۸ در سرای تباهی و زیان و نومیدی

جهنم یصلونها دوزخ رسند بآن و بیس القرار ۲۹ و بد آرامگاه که آنست

و جعلوا لله أندادا و خدای را همتایان گفتند لیضلوا عن سبیله تا گم شوند از راه او قل تمتعوا گوی هم برین روزگار گذاشت می بینید فإن مصیرکم إلی النار ۳۰ که بازگشت شما بآتش است

قل لعبادی الذین آمنوا گوی بندگان گرویده مرا یقیموا الصلاة تا نماز بهنگام بپای دارند و ینفقوا مما رزقناهم سرا و علانیة و نفقه کنند از آنچ ایشان را روزی دادیم نهان و آشکارا من قبل أن یأتی یوم پیش از آنک روزی آید لا بیع فیه و لا خلال ۲۱ که در آن روز نه باز فروختن بود و نه میان ایشان دوستی ...

میبدی
 
۴۰۱۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۴- سورة ابراهیم- مکیة » ۳ - النوبة الثالثة

 

... و أدخل الذین آمنوا و عملوا الصالحات جنات ایشان را فرو آرند فردا در آن بهشتها نه یک بهشت است که هشت بهشتست نه هشت درجه است که صد درجه است مصطفی ص گفت ان فی الجنة مایة درجة اعدها الله للمجاهدین فی سبیله

مردمی باید که در راه خدای جهاد کند هم با نفس خویش بقهر هم با دیو بصبر هم با دشمن بتیغ تا این درجه ها را گذاره کند و بفردوس رسد فانه وسط الجنة و اعلا الجنة و فوقه عرش الرحمن و آن گه بدان خرسند نشود تا در کرامت تحیت بیفزایند که تحیتهم فیها سلام فقوم یحییهم الملک و قوم یحییهم الملک قومی را تحیت و سلام ملک قومی را تحیت و سلام ملک سلام ملک اهل طاعت و خدمت را می گوید جل جلاله و الملایکة یدخلون علیهم من کل باب سلام علیکم سلام ملک اصل صفوت و قربت را یقول تعالی سلام قولا من رب رحیم معنی سلام آزادیست و رستگاری می گوید آزاد گشتید از احتراق رستید از فراق اینجا نه عتابست نه حجاب هان که وقت سماعست و دیدار و شراب

پیر طریقت گفت ای جوانمرد بس منال که بس نماند تا آنچ خبرست عیان شود خورشید وصال از مشرق یافت تابان شود همه آرزوها نقد شود و زیادت بی کران شود قصه آب و گل نهان شود و دوست ازلی عیان شود دیده و دل و جان هر سه باو نگران شود ...

... دو بنده را مثل زد یکی آشنا یکی بیگانه گفتا مثل ایشان چون دو درختست یکی شیرین یکی تلخ تلخ هم از آن آب خورد که شیرین خورد تلخ را جرمی نبود که تلخ آمد شیرین را هنری نبود که شیرین آمد لکن این تخم بر سبیل شایستگی افکندند و آن تخم بر سبیل ناشایستگی پس کار نه بآنست که از کسی کسل آید و از کسی عمل کار آن دارد که تا شایسته که آمد در ازل تلخ را چه سود کش آب خوش در جوارست و خار را چه حاصل از آن کش بوی گل در کنارست

یثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت فی الحیاة الدنیا و فی الآخرة تثبیت عارف آنست که وی را در دنیا زندگانی باستقامت دهد زندگانی که دامن وی پاک دارد و چشم وی بیدار و راه وی راست و مرکب وی نیز تا بدر مرگ آن گه زندگانی حقیقت آغاز کند بحیاة طیبة رسد از سایه انسانیت و صفت کنودی خلاص یافته و بمقر عز و قرارگاه خود رسیده و شرف و صولت خود بر فریشتگان بدیده ازینجا بود که رسول خدای ص عمر خطاب را گفت کیف بک یا عمر اذا رأیت ملکین فظین غلیظین یدخلان علیک القبر فیقولان من ربک و ما دینک و من نبیک فقال یا رسول الله ا یکون عقلی معی قال نعم قال اذا لا ابالی

و رأی یزید بن هارون بعد موته فی المنام فقیل له ما صنع الله بک قال دخل علی منکر و نکیر قبری فقالا من ربک فاخذت بلحیتی و قلت أ مثلی یسأل من ربک و قد دعوت الخلق الی الله سبعین سنة فقال احدهما للآخر ارفق به فقد صدق ...

میبدی
 
۴۰۱۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۴- سورة ابراهیم- مکیة » ۴ - النوبة الاولى

 

قوله تعالی و إذ قال إبراهیم رب ابراهیم گفت خداوند من اجعل هذا البلد آمنا این شهر شهری بی بیم کن و اجنبنی و بنی و دور دار مرا و پسران مرا أن نعبد الأصنام ۳۵ که بتان را پرستیم

رب خداوند من إنهن أضللن کثیرا من الناس این بتان فراوان از مردمان بی راه کردند فمن تبعنی هر که بر پی من بیاید فإنه منی او از منست و من عصانی و هر که در من عاصی شود فإنک غفور رحیم ۳۶ تو خداوندی عیب پوشی آمرزگار بخشاینده ای مهربان و قادری که راه نمایی تا آمرزی و بخشایی

ربنا خداوند ما إنی أسکنت من ذریتی من بنشاندم فرزند خویش را بواد غیر ذی زرع بهامونی بی بر عند بیتک المحرم بنزدیک خانه تو خانه ای با آزرم کرده بزرگ داشته ربنا خداوند ما لیقیموا الصلاة تا نماز بپای دارند فاجعل أفیدة من الناس دل قومی از مردمان چنان کن تهوی إلیهم که می شتابد باین خانه و بایشان و ارزقهم من الثمرات و روزی کن ایشان را از میوه ها لعلهم یشکرون ۲۷ مگر سپاس دار باشند ترا ...

... فلا تحسبن الله پس مپندار که الله مخلف وعده رسله کژ کننده وعده رسولان خویش است إن الله عزیز الله تاونده است با هر کاونده ذو انتقام ۴۷ از دشمنان کین ستاننده

یوم تبدل الأرض غیر الأرض آن روز که بدل کنند زمین را بزمین دیگر و السماوات و آسمانها را بآسمانهای دیگر و برزوا لله الواحد القهار ۴۸ و بیرون آیند فرمان خدای را که یکتاست همه را فرو شکننده و کم آورنده و تری المجرمین یومیذ و کافران را بینی آن روز مقرنین فی الأصفاد ۴۹ با هم بسته در بندها سرابیلهم من قطران پوششها و پیراهنهای ایشان از قطران سیاه گندا و تغشی وجوههم النار ۵۰ و آتش در رویهای ایشان می پیچیدهلیجزی الله کل نفس ما کسبت آن را تا پاداش دهد الله هر تنی را ازیشان بآنچ می کرد إن الله سریع الحساب ۵۱ الله زود توانست و زود شمار

هذا بلاغ للناس این باز نمودنی است و پند دادنی مردمان را و لینذروا به تا بیم نمایند و آگاه کنند ایشان را بآن و لیعلموا أنما هو إله واحد و تا بداند که او خدایی است یکتا و لیذکر أولوا الألباب ۵۲ و تا در یاد دارد و پند گیرد زیرکان و خداوندان خرد

میبدی
 
۴۰۱۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۴- سورة ابراهیم- مکیة » ۴ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی و إذ قال إبراهیم رب اجعل هذا البلد آمنا ابراهیم ع درین آیت از حق دو چیز خواست یکی امن مکه از استیلاء دشمن دیگر امن دل از غلبه سلطان هوا گفت بار خدایا این شهر مکه را حرمی گردان ایمن که هیچ جباری را بر آن دست نبود و هیچ کس را درو ترس نبود رب العالمین دعاء وی اجابت کرد و آن را حرمی ساخت مبارک و جای امن چنانک گفت مثابة للناس و أمنا هرگز هیچ جباری را در آن دست نه و هر کس که شود در آن حرم از آدمی و غیر آدمی از صید وحشی و مرغ هوایی او را بیم نه و امن دل که خواست از روی اشارت آنست که گفت و اجنبنی و بنی أن نعبد الأصنام هر چه ترا از حق باز دارد آن صنم تو است و هر چه دلت بدان گراید و نگرد جز از حق آن هواء تو است و رب العزه میگوید أ فرأیت من اتخذ إلهه هواه

یکی را مالی و تجارتی در پیش یکی را زن و فرزند در پیش یکی را جاه و حشمت در پیش یکی در بند حرمت پارسایی و خویشتن داری بمانده و از آنجا قدم بر نگرفته یکی طاعت و عبادت قبله خود ساخته و نگرستن بدان و تکیه بر آن حجاب راه وی گشته و رب العالمین می گوید و توبوا إلی الله جمیعا أیها المؤمنون لعلکم تفلحون ای شما که مؤمنانید اگر می خواهید که دلهاتان حرم نظر خود گردانم و از حجاب قطعیت ایمن دارم یکبارگی روی بما نهید و از همه بر گردید یک بار با راه خود می خواند بزبان صنایع تحقیق آشنایی را یک بار با خود می خواند بزبان کشف تأکید دوستی را می گوید یکبارگی با وی پردازید از خود شناخت حق وی را چشم فرا کنید از طاعت خود دیدار منت وی را باز رهید از هستی خود چشیدن دوستی وی را این بود که ابراهیم می خواست بآنچ گفت اجنبنی و بنی أن نعبد الأصنام

جعفر صادق ع در تفسیر این آیت گفت لا تردنی الی مشاهدة الخلة و لا ترد اولادی الی مشاهدة النبوة

بار خدایا مرا خلت دادی دیده من از دیدن آن بگردان تا نه از خود بینم و فرزندان مرا نبوت دادی ایشان را بسته فعل خود و دیدن خود مگردان ابن عطاء گفت ابراهیم را فرمود که خانه کعبه را بناز ساز ابراهیم آن بنا را چنانک فرمود ساخت و تمام کرد آن گه گفت ربنا تقبل منا بار خدایا بپذیر از ما آنچ کردیم عتاب آمد از حق که امرتک ببناء البیت و مننت علیک به و وفقتک له الا تستحیی ان تمن و تقول تقبل منا فنسیت منتی علیک و ذکرت فعلک و منتک از ابراهیم ملاحظه ای رفت بآن کرده خویش تا می گفت تقبل منا فرمان آمد که ای ابراهیم فعل خود و منت خود می بینی در آنچ کردی و نمی دانی که آن توفیق ما بود و منت ما بود و تخصیص ما بود ابراهیم ع از سیاست این عتاب دعا کرد گفت اجنبنی و بنی أن نعبد الأصنام بار خدایا دیدن فعل خود و نسبت با خود در راه خلت ما و نبوت فرزندان صنم است که راه بر ما می زند بلطف خود این صنم از راه ما بردار و هستی ما از پیش بردار و هم چنان منت خود بر ما می دار و گفته اند ابراهیم رونده ای بکمال بود اما از حد تلوین بهییة تمکین هنوز نرسیده بود میان لطف حق و فقر نفس خود مانده بود چون با لطف حق نگرستی میدان فضل فراخ دیدی بزبان بسط در حالت انس گفتی و اغفر لأبی إنه کان من الضالین باز بفقر نفس خود نگرستی عرصه ای تنگ دیدی و عقبه ای خطرناک بزبان قبض در حالت خوف گفتی و اجنبنی و بنی أن نعبد الأصنام اینست قاعده خوف و رجا اهل شریعت را و قبض و بسط اهل حقیقت را

ربنا إنی أسکنت من ذریتی بواد غیر ذی زرع عالمیان را باین آیت طریق توکل و ترک اعتماد بر اسباب در آموخت و باز نمود که خود را در ظل عنایت حق داشتن اولیتر از ظل نعمت وی بر خود خواستن که در همه حال نعمت تبع عنایتست ...

... دعاء مظلوم کافر را چنین می گوید دعاء مظلوم مسلمان متعبد خود چون بود

یکی از بزرگان دین حکایت کند که مردی را دیدم در طواف می گفت من رآنی فلا یظلم احدا هر که مرا بیند و حال من باز داند تا بر کس ظلم نکند و ستمکار نبود گفتم ای جوانمرد در چنین جایگه مثل این سخن نگویند که ذکر و ثنا و دعا گویند گفت اگر قصه و سر گذشت خود با تو بگویم مرا معذور داری مردی بودم از متنعمان بصره روزگار بغفلت و بیهوده بسر آورده و نفس خود بر پی هوا و شهوت داشته ناکردنی در شرع می کردم و کردنی فرو می گذاشتم بجهل و ظلم سر در نهاده و از بطش و قهر حق ناآگاه بوده تا روزی بر کنار شط بر صیادی رسیدم که ماهیی بزرگ صید کرده بود آن ماهی بقهر و ظلم از وی بستدم و از سوز دل و دعای وی نیندیشیدم چون بخانه باز آمدم آن ماهی بریان کردم و خوردم ناگاه کف دست من سیاه شد طبیب را خواندم تا معالجت کند طبیب گفت اگر این کف دست از خود جدا نکنی سرایت کند و هلاک تن تو در آن بود کف از خود جدا کردم بالای کف تا بباز و سیاه شد آن نیز از خود جدا کردم هنوز می افزود آخر از سر آن درد و رنج در خواب شدم گوینده ای بانگ بر من زد که الحق الصیاد و الا هلک بدنک کله گفت از خواب در آمدم مرا در محفه ای نشاندند و بکنار شط بردند همانجای که صیاد را دیده بودم بپای وی در افتادم و عذر همی خواستم صیاد چون مرا چنان دید گفت بردارید او را که این نه کرده منست و نه گشایش این بند بدست منست مرا برداشتند و بمحلتی دیگر بردند عریشی را دیدم از چوب و برگ خرما فراهم نهاده و در درون آن دخترکی بود بحد پانزده ساله در نماز ایستاده چون مرا بدید نماز خود کوتاه کرد تا سلام باز داد آن گه گفت یا ابه مالک أ لک حاجة ای پدر ترا چه بوده و چه رسیده پدر قصه من با وی بگفت که این آن مرد است که دی بر ما ستم کرد و اکنون می بینی حال وی و رنج تن وی آن دخترک روی سوی آسمان کرد و گفت یا مولای ما عرفتک عجولا فکیف عجلت علیه بجاهی علیک الا رددت علیه ذراعه فما استتمت کلامها حتی رد الله جل جلاله علی ذراعی

هذا بلاغ للناس این آیت از جوامع قرآنست که مصطفی ص گفته اوتیت جوامع الکلم و در قرآن ازین نمط بسیارست هر آیتی از آن بجای کتابی است که اگر از آسمان بر این امت جز از آن نیامدی ایشان را در آن غناء وافی بودی و در دین ایشان را تمام بودی نبینی درین یک آیت که چون جمع کرد در آن همه انواع علوم و ارکان دین و وجوه شریعت و انواع حکمت و ابواب حقیقت هم قرآن را مدحست و هم شریعت را هم وعظ را پیغامست و هم تهنیت را هم رحمت را بسط است و هم حجت را اول چه گفت هذا بلاغ للناس این ستایش قرآنست و تصدیق قصه آن و برداشت قدر آن و تعظیم منت بدان و جهانیان را تهنیت بدان و باز نمودنست که از مردم در آن چیز نیست آفریده و کرده نیست بلکه بلاغست رسیده بمردمان کلامی پاک و پیغامی درست از خدای جهان و لینذروا به درین کلمت باز الزام حجتست بر دشمنان و بناء همه تهدید هاست که در قرآن و همه حدها که در گردن سلطان و همه نهی منکرها که واجبست بر مؤمنان و لیعلموا أنما هو إله واحد این باز دلیلست که ایمان سمعی است که توحید در بلاغ بست سمعی است پیغام شنیدنی است اهل سنت ازینجا گفتند دین ما مسموع است نه معقول که ایمان را مسموع مایه است و عقل آن را پیرایه است دیگر هر آیت که در قرآنست که در آن ذکر نامی است از نامهای الله یا صفتی از صفتهای وی یا اشارتی فرا ذات وی یا کلمه ای از مدح وی و هر چه در عالم پیداست از آیات و رایات قدرت وی صنایع و عجایب فطرت وی آن همه در تحت این شود که و لیعلموا أنما هو إله واحد پس این کلمه خزینه ایست علم توحید را و قاعده ایست اصول دین را آن گه گفت و لیذکر أولوا الألباب تا پند گیرند عاقلان و یادگار ستانند زیرک دلان که زیرکان و هشیاران را بنزدیک الله مقدارست و نازیرک بر آفریدگار خوارست همانست که جای دیگر گفت و ما یتذکر إلا من ینیب از الله او پند پذیرد که دل با وی دارد از الله او شرم دارد که از نظر وی خبر دارد با الله او گراید که حاجت خود بوی داند بر الله مهر او نهد که وی را شناسد و نظر وی پیش چشم خویش دارد

میبدی
 
۴۰۱۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۵- سورة الحجر- مکیة » ۱ - النوبة الثانیة

 

... و قالوا یعنی قال مشرکو مکة لمحمد ص یا أیها الذی نزل علیه الذکر ای القرآن بزعمک و دعواک إنک لمجنون مصاب فی عقلک و رأیک مستور علیک وجه الصواب کافران این سخن بر سبیل استهزاء می گفتند که ایشان را اعتقاد نبود که کتاب آسمان بوی می آید و برسالت وی ایمان نداشتند گفتند یا محمد تو دیوانه ای که ما را از دین پدران بر می گردانی و میخواهی که پس رو تو باشیم بی حجتی و برهانی آن گه حجت و برهان خواستند

لو ما تأتینا لو ما حث و تحضیض بمعنی هلا ای هلا اتیتنا بالملایکة نراهم شاهدین لک علی صدق ما نقول إن کنت من الصادقین و گفته اند لو ما و لو لا یکسانست اما لولا بیش است در قرآن که عرب آن را بیش گویند معنی آنست که ای محمد اگر راست می گویی که من پیغامبرم چرا با خود فریشتگان نیاوردی تا بصدق تو ایشان گواهی دادندی و ما ترا پس روی کردیمی

رب العزه بجواب ایشان گفت ما ننزل الملایکة بسه قراءت خوانده اند ما ننزل بضم نون و کسر زا و تشدید الملایکة بنصب قراءت حمزه و کسایی و حفص است من قوله و لو أننا نزلنا إلیهم الملایکة ما تنزل بضم تا و فتح زا و تشدید الملایکة برفع ابو بکر خواند تنها من قوله و نزل الملایکة تنزیلا باقی ما تنزل بفتح تا و زا و تشدید خوانند الملایکة برفع من قوله تنزل الملایکة و الروح ای تتنزل معنی آنست که فریشتگان آسمان فرو نیایند مگر بمرگ ایشان إلا بالحق حق اینجا مرگست از بهر آنک آن دادست از حق جل جلاله جای دیگر گفت و جاءت سکرة الموت بالحق و قیل ما تنزل الملایکة الا بالحق ای بالرسالة او بالعذاب ای لو شاهد و هم ثم کفروا و ما کانوا إذا منظرین بالعذاب

إنا نحن نزلنا الذکر ذکر اینجا قرآنست میگوید قرآن فرو فرستادیم و إنا له لحافظون و ما آن را گوشدار و نگه داریم کس را نیست و نتواند نه ابلیس و شیاطین و نه آدمیان که در آن زیادت و نقصان آرند همانست که جای دیگر گفت لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه معنی دیگر و إنا له لحافظون فی قلب من اردنا به الخیر کسی که بوی خیر خواسته ایم و راه صلاح و سداد نموده ایم این قرآن در دل وی نگه می داریم بل هو آیات بینات فی صدور الذین أوتوا العلم و گفته اند و إنا له لحافظون اینها کنایة از رسول خداست یعنی و انا لمحمد ص حافظون ممن اراد به سوءا یقول الله تعالی و الله یعصمک من الناس

و لقد أرسلنا من قبلک فی شیع الأولین جمع شیعة و هی الامم و الفرق و الطوایف و التوابع و الانصار مشتقة من شاعه ای تبعه و اصله من الشیاع و هو الحطب الصغار یوقد بها الکبار و الاولین من اضافة الشی ء الی صفته و قیل الاولین هم الاقدمون الذین سنوا الضلالة لمن بعدهم و من تبعهم شیعهم لاقتدایهم بهم ...

... من آل قحطان و آل البیش

و البیش الاخلاط من کل قوم فقلنا له من ای البطون هو فقال بطن من ولد ابراهیم ع یقال له قریش قلنا له بین لنا من ای قریش هو قال و البیت و الدعایم و الدار و الحمایم ان الذی ملازمی ثناؤه و عاصمی لمن لباب هاشم من معشر اکارم قد یکتنی بالقاسم یبعث بالملاحم و قتل کل ظالم ثم قال الله اکبر الله اکبر جاء الحق و ظهر و انقطع عن الانس الخبر هذا هو البیان اخبرنی به رأس الجان ثم قال هذا بنای و سکت و اغمی علیه فما افاق الا بعد ثلاثة ایام فلما افاق قال لا اله الا الله محمد رسول الله ثم مات فقال رسول الله ص سبحان الله سبحان الله لقد نطق بمثل نبوة و انه لیحشر یوم القیامة امة واحدة

قوله و الأرض مددناها انما مدت لانها لم تخلق ممدودة فمدت بعد الخلقة من تحت الکعبة و لهذا قال تعالی و الأرض بعد ذلک دحاها قال الحسن کانت طینة فقال الله لها انبسطی فانبسطت علی وجه الماء و ألقینا فیها رواسی ای جبالا ثوابت کانت الارض تترجرج فجعل الله الجبال اوتادا لها فثبتت بها و أنبتنا فیها ای فی الارض من کل شی ء موزون ای من کل شی ء مقدور جری علی وزن من قدر الله عز و جل لا یجاوز ما قدره الله علیه لا یستطیع خلق زیادة فیه و لا نقصانا می گوید برویانیدیم درین زمین از هر چیزی چنانک الله خواست و تقدیر کرد و ساخت بر وزنی و معیاری که هیچ کس تغییر آن نتواند و زیادت و نقصان در آن نیارد و روا باشد که معنی وزن اندر قدر و منزلت بود چنانک مردم بعرف و عادت گویند فلان را بنزدیک خلق وزنی نیست یعنی که او را قدر و منزلت نیست و گفته اند و أنبتنا فیها یعنی فی الجبال من کل شی ء موزون یوزن نحو الحدید و الرصاص و النحاس و الذهب و الفضة و الزرنیخ و الکحل و غیر ذلک مما یوزن وزنا و یحتمل ان المراد به المکیل و الموزون و المعدود لان مآل الکل الی الوزن کالحنطة و الشعیر یولان الی الخبز الذی یوزن و اشباه ذلک ...

میبدی
 
۴۰۱۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۵- سورة الحجر- مکیة » ۱ - النوبة الثالثة

 

بسم الله الرحمن الرحیم بنام او که زبانها گویا شده بنام او جانها شیدا شده بنام او بیگانه آشنا شده بنام او زشتیها زیبا شده بنام او کارها هویدا شده بنام او راهها پیدا شده بنام او بنام او که چشمهای مشتاقان گریان بنام او دلهای عارفان سوزان بنام او سرهای والهان خروشان بنام او تنهای عاشقان پیچان بنام او بنام او که جانها اسیر پیغام او عارف افتاده بدام او مشتاق مست مهر از جام او طوبی کسی را که ازین جام شربتی کشید یا درین راه منزلی برید دل وی بنور اعظم افروخته و بروح انس زنده و بعز وصال فرخنده گهی در حیرت شهود مکاشف جلال گهی در بحر وجود غرقه لطف و جمال بزبان ناز و دلال همی گوید

در عشق تو من کیم که در منزل من ...

میبدی
 
۴۰۱۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۵- سورة الحجر- مکیة » ۲ - النوبة الاولى

 

... إلی یوم الوقت المعلوم ۳۸ تا آن روز که هنگام آن در رسد و آن هنگام دانسته منست

قال رب بما أغویتنی گفت خداوندا بآن که مرا گمراه کردی لأزینن لهم فی الأرض زشتیهای ایشان را بر آریم در زمین و لأغوینهم أجمعین ۳۹ و ایشان را از راه گم کنم همگان

إلا عبادک منهم المخلصین ۴۰ مگر آن بندگان تو از ایشان که ترا یکتا خوانان اند و ترا گزیدگان

قال هذا صراط علی مستقیم ۴۱ الله گفت این راهی است بر من راهی راست

إن عبادی لیس لک علیهم سلطان بندگان من گرویدگان ترا بر ایشان دسترسی نیست و توانی إلا من اتبعک من الغاوین ۴۲ مگر کسی که از پی تو بیاید از گمراهان

میبدی
 
۴۰۱۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۵- سورة الحجر- مکیة » ۲ - النوبة الثانیة

 

... و إذ قال ربک للملایکة إنی خالق ای ساخلق بشرا من صلصال من حمإ مسنون فإذا سویته عدلت صورته و اتممت خلقه و نفخت فیه من روحی فصار بشرا حیا فقعوا له ساجدین بدانک نفخ بر خدای عز و جل رواست فعلیست از افعال او جل جلاله او را هم فعلست و هم قول در فعل یکتاست و در قول بی همتا اگر کند یا گوید بر صفت کمال است و از وی سزا و اگر نکند یا نگوید برفعت کمالست و از عیب جدا نفخ اضافت با خود کرد و آدم را بآن مشرف کرد حیاة آدم بآن حاصل آمد و از ذات باری جل جلاله در ذات آدم جزیی نه همچنانک نفخ عیسی ع در مرغ روان گشت و از ذات عیسی در مرغ جزیی نه اهل تأویل گفتند و نفخت فیه من روحی اجریت فیه من روحی المخلوقة

و این نه در اخبار صحاح است و نه در آثار صحابه و سلف و نه گفت مفسران ثقات تأویل بگذار که تأویل راه بی راهانست و مایه طغیانست اقرار و تسلیم گوش دار و ظاهر دست بمدار که راه مؤمنانست و اعتقاد سنیان است و نجات در آنست یقول الله عز و جل فإن تنازعتم فی شی ء فردوه إلی الله و الرسول إن کنتم تؤمنون بالله و الیوم الآخر ذلک خیر و أحسن تأویلا و قال الشافعی رض الظاهر املک قوله فقعوا له ساجدین یعنی سجود تحیة و تکرمة لا سجود صلاة و عادة

فسجد الملایکة کلهم أجمعون إلا إبلیس الاستثناء صحیح و هو من قوم من الملایکة یقال لهم الجن کما ذکرنا و قال الحسن الاستثناء منقطع و لم یکن هو من الملایکة و لا طرفة عین و عن ابن عباس قال لما خلق الله عز و جل الملایکة قال انی خالق بشرا من طین فاذا انا خلقته فاسجدوا له قالوا لا نفعل فارسل علیهم نارا فاحرقتهم ثم خلق ملایکة فقال انی خالق بشرا من طین فاذا انا خلقته فاسجدوا له قالوا سمعنا و اطعنا الا ابلیس کان من الکافرین الاولین أبی أن یکون مع الساجدین امتنع من ان یکون معهم ...

... إلا عبادک منهم المخلصین قرأ اهل المدینة و الکوفة و الشام بفتح اللام یعنی الا من اخلصته لطاعتک و طهرته من الشوایب بتوفیقک فانه لا سلطان لی علیه و قرأ الباقون المخلصین بکسر اللام یعنی الا من اخلص لک التوحید و الطاعة و اکثر هذه الآیات سبق تفسیرها و ما یتعلق بها

قال هذا صراط هذا اشارتست باخلاص بنده و طاعتداری وی میگوید اخلاص بنده و طریق عبودیت صراط مستقیم است علی ان بینه و اظهره پیدا کردن و روشن داشتن آن و راه نمودن بآن بر من یعنی که هیچ کس راه راست نیافت مگر بتوفیق و ارشاد من و هیچ کس بطریق عبودیت و اخلاص نرفت مگر بهدایت و ارادت من و قیل معناه الحق طریقه علی و مرجعه الی

و روا باشد که این سخن بر سبیل تهدید رانی چنانک کسی را بیم دهی گویی علی طریقت آری راه گذر تو بر منست تو هر چه خواهی میکن

رب العزه ابلیس را گفت طریقهم علی و مرجعهم الی فاجازی کلا باعمالهم بازگشت همگان با من و راه گذر همگان بر من هر کس را بکردار خود جزا دهم چنانک سزای اوست و گفته اند این تهدید علی الخصوص ابلیس راست یقول تعالی افعل ما شیت فطریقک علی

و قرأ یعقوب صراط علی بکسر اللام و رفع الیاء ای صراط عال

باین قراءت معنی آنست که این راهیست بلند بزرگوار هموار

إن عبادی لیس لک علیهم سلطان ای لیس لک قوة علی قلوب المخلصین من عبادی ترا بر دلهای مخلصان بندگان من توانی و دست رسی نیست و روا باشد که باول آیت تعلق دارد معنی آنست که عهدیست و پیمانی محکم ایشان را بر من که ترا بر ایشان قوتی و دست رسی نیست إلا من اتبعک من الغاوین ای لیس لک سلطان علی قلوب المؤمنین ان سلطانک علی قلوب الغاوین الضالین الکافرین

میبدی
 
۴۰۲۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۵- سورة الحجر- مکیة » ۲ - النوبة الثالثة

 

... پیر طریقت گفت الهی از جود تو هر مفلسی را نصیبی است از کرم تو هر دردمندی را طبیبی است از سعت رحمت تو هر کسی را بهره ایست از بسیاری صوب بر تو هر نیازمندی را قطره ایست بر سر هر مؤمن از تو تاجیست در دل هر محب از تو سراجیست هر شیفته ای را با تو سر و کاریست هر منتظری را آخر روزی شرابی و دیداریست

و أرسلنا الریاح لواقح بوقت ربیع که نظر حق بدنیا رسد و عالم بنازد باد لواقح فرو گشایند بندهای بسته بر گشایند عروق اشجار را دهن باز کنند تا شاخه های آن از راه عروق آب کشد و میوه لطیف آرد همچنین رب العزه بنظر مهر و محبت بدل بنده مؤمن نگرد باد عنایت فرو گشاید راه سمع و طاعت بوی بر گشاید تا شایسته قبول موعظت گردد بتوبه و انابت بحق باز گردد راغب در خدمت مشغول بعبادت مداوم بر ذکر حق مواظب بر قهر نفس در گوش نداء بر پیوسته شکوفه امید رسته میوه طمع بر شاخ فضل بسته اینت آثار باد عنایت اینت روایح نسیم کرامت یقول الله تعالی و أرسلنا الریاح لواقح اذا هبت ریاح الکرم علی اسرار العارفین اعتقهم من هواجس انفسهم و رعونات طبایعهم و فساد اهوایهم و مراداتهم و یظهر فی القلوب نتایج الکرم و هو الاعتصام بالله و الاعتماد علیه و الانقطاع عما سواه نشان سعادت بنده آنست که از مهب توفیق ناگاه باد عنایت در آید ابر معاملت فراهم آرد پس آن ابر بدریای عین یقین فرو شود آب ندامت بر گیرد برق ذکر بدرخشد رعد ارادت بنالد باران فکرت ببارد صحراء دل از آن باران زنده گردد فذلک قوله یحی الأرض بعد موتها بنده بهمگی بحق باز گردد با نفسی مرده در خود دلی زنده بحق زبانی گشاده بذکر جانی زنده بمهر

لیس فی القلب و الفؤاد جمیعا ...

میبدی
 
 
۱
۱۹۹
۲۰۰
۲۰۱
۲۰۲
۲۰۳
۱۰۲۲