گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ» نیست هیچیز مگر بنزدیک ماست نهفت جای آن و نهاد جای آن، «وَ ما نُنَزِّلُهُ» و فرو نفرستیم آن را، «إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ (۲۱)» مگر باندازه‌ای دانسته.

«وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ» و فرو می‌گشائیم بادهای آبستن، «فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً» تا فرو فرستیم از زیر آبی، «فَأَسْقَیْناکُمُوهُ» تا شما را آب دهیم، «وَ ما أَنْتُمْ لَهُ بِخازِنِینَ (۲۲)» و شما باز برندگان آب نه‌اید.

«وَ إِنَّا لَنَحْنُ نُحْیِی وَ نُمِیتُ» و ما که ماایم زنده می‌کنیم و می‌میرانیم.

«وَ نَحْنُ الْوارِثُونَ (۲۳)» و میراث بریم.

«وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِینَ مِنْکُمْ» و دانسته‌ایم گذشتگان پیشینیان از شما، «وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِینَ (۲۴)» و پسینیان شما دانسته‌ایم.

«وَ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَحْشُرُهُمْ» و خداوند تو آخر با هم آرد، «إِنَّهُ حَکِیمٌ عَلِیمٌ (۲۵)» که راست کارست، راست دانش، بهمه چیز دانا.

«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ» بیافریدیم مردم را، «مِنْ صَلْصالٍ» از سفال خام، «مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (۲۶)» از طلخب فرو ریخته بر روی زمین.

«وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ» و پری را آفریدیم، «مِنْ قَبْلُ» پیش از آدم، «مِنْ نارِ السَّمُومِ (۲۷)» از آتش گرم بی دود.

«وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ» و گفت خداوند تو فریشتگان را، «إِنِّی خالِقٌ بَشَراً» من خواهم آفرید مردمی، «مِنْ صَلْصالٍ» از گلی خشک، «مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (۲۸)» از گلی سیاه، بوی بگردیده.

«فَإِذا سَوَّیْتُهُ» که من بالا و نگاشت وی راست کنم، «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» و درو آرم از روح خویش، «فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ (۲۹)» همه او را بسجود افتید.

«فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (۳۰)» سجود کردند فریشتگان همه بیکبار بهم.

«إِلَّا إِبْلِیسَ أَبی‌ أَنْ یَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ (۳۱)» مگر ابلیس سر باز زد که با ساجدان سجود کند.

«قالَ یا إِبْلِیسُ» گفت ای ابلیس، «ما لَکَ أَلَّا تَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ (۳۲)» چبود ترا که با ساجدان نبودی.

«قالَ» گفت، «لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ» نیستم آن را که سجود کنم مردمی را، «خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (۳۳)» که بیافریدی او را از طلخب خام از گلی بگردیده سیاه.

«قالَ» گفت، «فَاخْرُجْ مِنْها» پس بیرون شو از آسمان، «فَإِنَّکَ رَجِیمٌ (۳۴)» که تو انداخته و رانده و بیرون کرده منی.

«وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلی‌ یَوْمِ الدِّینِ (۳۵)» و نفرین بر تو تا روز رستاخیز.

«قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلی‌ یَوْمِ یُبْعَثُونَ (۳۶)» گفت خداوند من مرا درنگ ده تا روزی که ایشان را برانگیزانند.

«قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ (۳۷)» گفت پس تو از درنگ دادگانی.

«إِلی‌ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ (۳۸)» تا آن روز که هنگام آن در رسد و آن هنگام دانسته منست.

«قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی» گفت خداوندا بآن که مرا گمراه کردی، «لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ» زشتیهای ایشان را بر آریم در زمین، «وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ (۳۹)» و ایشان را از راه گم کنم همگان.

«إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ (۴۰)» مگر آن بندگان تو از ایشان که ترا یکتا خوانان‌اند و ترا گزیدگان.

«قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ (۴۱)» اللَّه گفت این راهی است بر من راهی راست.

«إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ» بندگان من گرویدگان ترا بر ایشان دسترسی نیست و توانی، «إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ (۴۲)» مگر کسی که از پی تو بیاید از گمراهان.